The Crow and the Pitcher کلاغ و سبوی آب

[Ali]

The Crow and the Pitcher​

One day a crow was so thirsty that he thought he would die if he did not soon find water
.After some time he saw a pitcher of water and he flew to it to obtain a drink of water
. But he found that there was very little water in it.
He tried to reach the water with his bill, but could not, because the pitcher was high and the water was too low in the pitcher.
There were some pebbles near the pitcher.Seeing these,
he thought of a plan He picked the pebbles one by one and dropped them into the pitc
The water in the pitcher rose gradually as each stone was put in. at last it rose so high that he was able to reach it.
​

---------------------------
کلاغ و سبوی آب​

یک روز یک کلاغ که تشنه بود و در حال مرگ بود اگر بزودی آب نمی خورد.
بعد از چند وقت او یک سبو (گلدان) اب دید و به سمت آن برای به دست آوردن آب پرواز کرد.
اما او پیدا کرد در حالیکه در آن آب بسیار کمی بود.
او سعی کرد به دست آورد آب را به وسیله نوکش ولی او نتوانست زیرا گلدان بلند بود و آب خیلی کمی در گلدان قرار داشت.
وجود داشت چند ریگ (سنگ کوچک) کنار گلدان. او فک کرد و یک نقشه کشید.
او چند ریگ را یکی یکی برداشت و آن ها را داخل گلدان انداخت.
آب در گلدان گل رز به تدریج پر از سنگ شد. در آخر آنقدر بالا آمد که او توانست آب را به دست آورد.

ترجمه: Administrator,zaman-aj.ir​

translate: Administrator,zaman-aj.ir​