تغيرات تاريخي در مفهوم سبک فرزندپروري

jafarhashemlou

کاربر تازه وارد
"منجی دوازدهمی"
سبک فرزند پروري به عنوان مجموعه اي از نگرشها نسبت به کودک در نظر گرفته مي شود که منجر به ايجاد جو هيجاني مي شود که رفتار هاي والدين در آن جو بروز مي نمايد . اين رفتارها در بر گيرنده هم رفتارهاي مشخص (رفتارهايي که در جهت هدف والدين است ) که از طريق آن رفتارها والدين به وظايف والديني شان عمل ميکنند ( اشاره به تمرينهاي فرزندپروري دارد )و هم رفتارهاي غير مرتبط با هدف والديني مانند ژستها ، تغيير در تن صدا يا بيان هيجانهاي غير ارادي مي باشد (دارلينگ و استنبرگ، 1993).

اين تعريف سبک فرزندپروري با تعدادي از تحقيقات اوليه اي که در دهه هاي سوم و چهارم قرن بيستم در مورد اجتماعي کردن صورت گرفته ،همخوان بود .در واقع فرزندپروري فعاليتي پيچيده و در برگيرنده رفتارهاي خاصي است که يا به طور مجزا يا با هم رفتارهاي کودک را تحت تاثير قرار مي دهد .هر چند رفتارهاي فرزندپروري خاص ،نسبت به الگوهاي وسيع فرزندپروري در پيشگويي بهزيستي کودک اهميت کمتري دارند (دارلينگ و استنبرگ ، 1993).

بيشتر محققاني که تلاش کرده اند محيط فرزندپروري را توصيف کنند ،به مفهوم سبک فرزندپروري ديانا بامريندتکيه کرده اند. سازه سبک فرزندپروري به منظور تفاوت در تلاشهاي والدين براي کنترل واجتماعي کردن فرزندانشان به کار مي رود (بامريند ،1991).

دو نکته در فهم اين تعريف مهم است :

اول اينکه سبک فرزندپروري براي توصيف فرزندپروري نرمال به کار مي رود. به عبارت ديگر گونه شناسي سبک فرزندپروري، نبايد فقط دربرگيرنده فرزندپروري انحرافي باشد(مانند آنچه در خانه هاي سو» استفاده کننده ها و اهمال کارها ديده مي شود ).

دوم اينکه بامريند فرض کرده بود که فرزندپروري نرمال ،حول موضوع کنترل مي چرخد ،هر چند که ممکن است والدين در اينکه چگونه فرزندانشان را کنترل ويا اجتماعي کنند،متفاوت باشند ،ولي به طور کلي فرض مي شود که نقش اوليه همه والدين تا ثير گذاشتن ، درس دادن و کنترل فرزندانشان مي باشد (کيسل و لاينز،2001)

علاقه به بررسي تاثير والدين بر رشد کودک پيامد طبيعي تئوري رفتارگرايي و فرويدي بود.

رفتارگرايان کودک علاقمند بودند به اينکه چگونه الگوهاي تقويت در محيطي که کودک در تماس با آن است ، منجر به رشد مي شود .

نظريه پردازان فرويدي در مقابل بحث مي کردند که تعيين کننده هاي اساسي رشد ، زيستي هستند و به صورت اجتناب ناپذيري با آرزوهاي والدين و خواسته هاي اجتماعي در تعارض مي باشند . در اين نظريه فرض مي شود که تعامل بين نيازهاي ليبيدويي کودک و محيط خانوادگي ، تعيين کننده تفاوتهاي فردي در رشد کودک مي باشد .

اکنون دو سوال اساسي در تحقيقات مربوط به اجتماعي کردن مطرح است :

سبک فرزندپروري چه چيزي است ؟

پيامد سبکهاي تربيتي متفاوت چه مي باشد؟ (دارلينگ و استنبرگ،1993).

در حال حاضر اجماع نظري مبني بر اينکه تمرينهاي فرزند پروري بر رشد کودک تاثير مي گذارد ، وجود دارد ، البته مدارک نشان داده اند رفتارهاي فرزندپروري مجموعه رفتارهاي زيادي را در بر مي گيرد . بنابراين تاثير يک رفتار والدين مي تواند به آساني مورد بررسي قرار گيرد . به عنوان مثال ممکن است کودکي که به خاطر عملي که انجام داده ، سيلي بخورد ولي هنوز نسبت به والدين احساس عاطفه ،مهر و گرمي کند و يا اينکه ممکن است والدين به صورت تکنيکي درست عمل کنند اما چون عاطفه و مهر کمي را آشکار مي کنند ، کودکان احساس سردي و بي ميلي مي کنند .

تلاشهاي کمي و کيفي براي ارزيابي سبک فرزندپروري بر روي سه مولفه خاص تمرکز کرده اند : رابطه هيجاني ، رفتارها و تمرينهاي والدين و سيستمهاي اعتقادي والدين (دارلينگ و استنبرگ،1993) .

مدل تحليل رواني : محققان اجتماعي کردن که از ديدگاه تحليل رواني مي نگرند ، تلاششا ن بر روي رابطه هيجاني والد کودک و تاثير اين رابطه بر رشد رواني جنسي ،رواني اجتماعي و شخصيت متمرکز است . اين تئوريها مطرح مي کنند که تفاوتهاي فردي در رابطه هيجاني ميان والدين و فرزندان ضرورتا بايد از تفاوت در نگرشهاي والديني ناشي شده باشد (دارلينگ و استنبرگ،1993)

مدل يادگيري : محققاني که به سبک فرزندپروري از ديدگاه رفتارگرايي و يادگيري اجتماعي پرداخته اند ، سبکهاي فرزندپروري را بر اساس رفتارهاي والديني سازمان مي دهند . آنها تلاششان بر روي تمرينهاي والديني متمرکز است تا نگرشهاي آنان ، تا آن حد که تصور مي رود که تفاوتها در رشد و نمو کودک انعکاسي از تفاوتها در محيط يادگيري است که کودک در معرض آن بوده است(سيرز و همکاران ، 1957،به نقل از دارلينگ و استنبرگ، 1993).

نقل از : http://jafarhashemlou.blogfa.com
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ajmn555

jafarhashemlou

کاربر تازه وارد
"منجی دوازدهمی"
سبک های فرزند پروری شش گانه

اين روزها نه تنها براي شما مادر و پدر ايراني، بلکه در تمام دنيا، آنچه گم شده است و کمتر يافت مي‌شود، اقتدار والدين است. والديني که به سبب محبت و دلگرمي بي حد و حصر به کودک يا دلايلي که در اين مقاله ذکر مي‌شود، جايگاه خود را از دست داده‌اند. حالا بعد از گذر عمري کوتاه، از اعمال بي حساب و کتاب خود پشيمان اند؛ ولي ديگر پشيماني سودي ندارد. پس بهتر است تا کار از کار نگذشته، نوع فرزند پروي خود را بيابيد و در صورت لزوم آن‌را ارتقاء دهيد.

کارشناسان خانواده در تمام دنيا، سبک‌هاي فرزند پروري را به گونه‌هاي مختلف طبقه بندي کرده‌اند. خوب است در اين مجال کوتاه، بيابيم که سبک و روش رفتار ما در زندگي - به خصوص در مقابل فرزندان - در کدام دسته‌بندي روان‌شناسان قرار دارد؟

برآنيم تا در اين مقاله مطابق با معيارها و ملاک‌هاي فرهنگي، رواني، اجتماعي و ديني خانواده‌هاي خود، 6 سبک زندگي را مورد بررسي قرار دهيم و حاصل تربيت اين خانواده را اين‌گونه بشماريم :



افراد ناسازگار و خود‌راي

اولين سبکي که مورد بررسي قرار مي‌دهيم، خانواده‌هاي سهل‌گيري هستند که اجازه‌ي هر کاري را به فرزندشان مي‌دهند و آن‌ها را در محدوديت خيلي کمي قرار مي‌دهند. حاصل تربيت اين نوع خانواده‌ها، افراد ناسازگاري هستند که قابليت اجتماعي خيلي کمي دارند، احترام به ديگران را نياموخته‌اند، بسيار خودرأي و يک دنده هستند و بر رفتار خود کنترل ندارند.

اين نوع تربيت، بابهنجارترين سبک فرزند پروري است. والدين در مقابل خواسته‌هاي فرزندانشان «نه» نمي‌گويند. اين بدان علت نيست که خواستار آزادي و تجربه آموزي فرزندانشان هستند، بلکه به خاطر سستي اراده و ضعف در اقتدارشان مي‌باشد. اين خانواده‌ها از لجبازي، اصرار زياد و غرغر کردن بچه‌هايشان مي‌ترسند.

اين‌گونه است که «فرزند سالاري» حکم‌فرما مي‌شود. اين نوع خانواده، بچه‌هاي لوس و مغروري تحويل جامعه مي‌دهند؛ که قدرت سازگاري با محيط را ندارند و در مدرسه و جامعه و ازدواج و شغل خود بي ترديد دچار مشکل خواهند شد.



افراد سر‌به‌راه و بي‌ابتکار

دومين نوعي را که مورد بررسي قرار مي‌دهيم، نقطه‌ي مقابل آنچه در بالا ذکر شد مي‌باشد. اين نوع فرزند پروري، سبک مستبدانه‌اي است که شعار «اين است و جز اين نيست» را سرلوحه‌ي خود قرار مي‌دهند.

فرزندان اين سبک، افرادي هستند که مدام خود را با ديگران مقايسه مي‌کنند. در وجود اين افراد، ابتکار و خلاقيت کور شده است.

والدين در اين سبک، مدام در تلاش اند تا قدرت و تسلط خود را حفظ کنند و هيچ‌گاه با فرزندان خود مشورت نمي‌کنند. اين گونه خانواده‌ها، خانواده‌هاي «خودکامه» اي هستند که بيشتر در خانواده‌هاي «شهري» قديم و «روستايي» امروزي ديده مي‌شوند

در کل مي‌توان گفت : اين روش، عبارت است از «محدود کردن، تنبيه کردن، دستور دادن، بها دادن به کار و تلاش نه خلاقيت و فکر، حداقل مبادله‌ي کلامي و کنترل».

جالب است بدانيد تربيت شدگان اين سبک، معمولاً مورد قبول جامعه هستند و اکثريت آن‌ها از انحرافات اخلاقي به دورند. مي‌توان گفت تربيت در اين نوع سبک، 40 تا 50 درصد تأثيرگذار است. علت چيست؟ واضح است : زندگي با همراهيِ مدام زور و ترس و تنبيه. دست قدرتمندي که اجازه‌ي بالا آوردن سر را نمي‌دهد. سري که حق ندارد دو قدم آن طرف تر را ببيند و تجربه کند و خلاق شود و ...



تازه به دوران رسيده‌ها

در اين سبک، خانواده‌هاي بي بند و باري قرار دارند که به زندگي خودشان اهميت بيشتري مي‌دهند. اينان در امور فرزندان دخالت نمي‌کنند.

اين خانواده‌ها، تازه به دوران رسيده‌هايي هستند که ناگهان پول هنگفتي از طريق ارث، يا فروش مزرعه‌هاي روستايي، يا از طرق ديگر به دست آورده‌اند و خود را در آن گم کرده‌اند. والدين در اين سبک، در پي خوش‌گذراني خود هستند و فرزندانشان را با کيفي پر از پول رها کرده‌اند. اين فرزندان به راحتي به مکان‌هاي پرخطر اخلاقي رفت و آمد مي‌کنند و هيچ راهنما و دلسوزي ندارند.

حاصل تربيت اين نوع سبک را مي‌توان اين‌گونه برشمارد : خويشتن داري کم، کنار نيامدن با مسئله‌ي استقلال، قابليت اجتماعي کم.



اطاعت از روي ترس و احترام

34145708821313416511715777751489416164189.jpg
اين سبک فرزند پروري، مخصوص خانواده‌هايي است که اقتدار را همراه با نوعي ترس به فرزندان خود منتقل مي‌کنند. حريمي آغشته از «ترس و احترام»، فاصله‌ي والدين و فرزندان را در بر مي‌گيرد. اين شيوه مخصوص پدرهايي است که مقدم بودند و پسرها، حق برداشتن قدمي جلوتر از پدر را نداشتند.

پدرهاي قديم، نه تحصيل کرده بودند نه از اصول روان شناسي سر درمي آوردند، ولي حرفشان نزد فرزندان خريدار داشت. . اگر پدر 1 بار حرفي مي‌زد، فرزند آن حرف را تا 30 سال آويزه‌ي گوش مي‌کرد؛ اين روزها اگر پدر بيچاره 30 بار يک حرف را بزند، فرزند 1 بار هم بدان عمل نخواهد کرد.

اين شيوه‌ي تربيت در جامعه‌ي امروزي که روند تربيت لطيف شده است و از «ترس» خبري نيست، کاربردي ندارد. اين روزها عصر منطق و دليل است. اين روزها کارشناسان تلويزيون با محبت بسيار با فرزندان ما صحبت مي‌کنند. اين روزها مجري‌هاي ماهواره‌ها قربان صدقه‌ي جوان ما مي‌روند. اين روزها تربيت لطيف شده‌ي رسانه‌ها، جايي براي اقتدار والدين نمي‌گذارد. اين روزها بچه‌ها ياد گرفته‌اند به جاي «چشم» بگويند : «چرا».

نگارنده به هيچ وجه منکر دليل و منطق و شک و سوال نيست، بلکه مدعي است که هيچ چيز را نبايد چشم و گوش بسته پذيرفت؛ ولي اين را به خوبي مي‌داند که اغلب والدين خير و صلاح فرزندشان را مي‌خواهند و گاهي آنچه در خشت خام مي‌بينند، جوان در آينه نمي‌بيند.



افرادي به سردي «غرب»

اين سبک را مي‌توان خانواده‌هاي «دموکرات» يا «مساوات طلب» ناميد. در اين گونه خانواده‌ها، افراد هم‌پاي? والدين خود هستند و تفاوتي از لحاظ نقشي که ايفا مي‌کنند وجود ندارد.

در اين خانواده‌ها پدر، توصيه‌ي اخلاقي مي‌کند ولي در قبال گوش دادن يا گوش ندادن فرزندشان عکس‌العمل خاصي نشان نمي‌دهند. جوان در اين نوع خانواده‌ها در سراشيبي انحطاط فرو مي‌رود و والدين تنها به تذکر زباني بسنده مي‌کنند. والدين آن قدر سرد و بي تفاوت هستند که ترجيح مي‌دهند به جاي آنکه تجربه‌ي خود را در اختيار او قرار دهند، خودش سرش به سنگ بخورد و تجربه کسب کند.

اگر مشورت خواهي از نوجوان، با رهبري مدبرانه همراه باشد، سبب مي‌گردد آنچه مدنظر والدين است از زبان فرزند شنيده شود و عمل گردد

اين‌گونه خانواده‌ها در کشورهاي غربي بيشتر از کشور ما ديده مي‌شود. بهتر است هميشه حد تعادل را در پيش گرفت : نه مثل اين نوع سبک، سرد و بي تفاوت، نه مانند برخي خانواده‌هاي ايراني که تمام آرزوها و آمال به دست نياورده ي خود را در فرزندانشان مي‌بينند.



افراد متکي به نفس و مسئوليت پذير

آخرين و بهترين سبکي که مورد بررسي قرار مي‌دهيم، سبک «قاطع و ايمان بخش» نام دارد. در اين نوع خانواده‌ها والدين و فرزندان روابط صميمي و مستحکمي با هم دارند. قوانين شناخته شده است و افراد متکي به نفس و خودمختار بارمي آيند. تذکر و نصيحت، تنها در شرايط خاص و بزنگاه، با در نظر گرفتن تمامي جوانب صورت مي‌گيرد. والدين در کنار خانواده حضوري فيزيکي و رفاقتي دارند.

29415211824817213013015343186511705788.jpg
در اغلب اين خانواده‌ها رفاه مطلق حکم‌فرما نيست. اينان معتقدند فرزندشان بايد سيراب از محبت باشد، ولي لزومي ندارد که از امکانات هم سيراب گردد؛ زيرا آشنايي با سختي‌ها و راه مقابله با آن‌ها را عامل پيشرفت فرزندشان مي‌دانند.

والدين قاطع و صميمي در اين خانواده‌ها، سکّان کشتي زندگي را در طوفان حوادث به دست مي‌گيرند، مدبرانه تدبير مي‌کنند، قاطعانه تصميم مي‌گيرند و پشتوانه‌ي محکمي مي‌گردند براي اهالي خانه؛ الگوي مقتدري مي‌شوند براي فرزندان و مايه‌ي افتخار و مباهات خانه.

شور و مشورت واقعي در اين نوع خانواده به چشم مي‌خورد. اگر والدين اظهارنظري مي‌کنند، با اقامه‌ي برهان و دليل آن را پشتيباني مي‌کنند، تا فرزندان آن‌را با ميل و رغبت بپذيرند. اگر مشورت خواهي از نوجوان، با رهبري مدبرانه همراه باشد، سبب مي‌گردد آنچه مدنظر والدين است از زبان فرزند شنيده شود و عمل گردد.

در کل مي‌توان سبک مقتدرانه را اين‌گونه برشمارد : تشويق به استقلال همراه با محدوديت بر رفتارها، مبادله‌ي کلامي زياد، گرمي و دلسوزي.

به نقل از : http://jafarhashemlou.blogfa.com/post/184
 
بالا