نظریه رشد اخلاقی پیاژه

jafarhashemlou

کاربر تازه وارد
"منجی دوازدهمی"
بررسی نظریه های رشد اخلاقی در میان روانشناسان غربی ما را به این نتیجه می رساند که آنان را می توان
در سه گروه دسته بندی کرد.

  • گروهی از روانشناسان غربی از جمله لارنز، گودال، راین، هافمن و هاید، ریشة اخلاقیات و رفتار اجتماعی را در تاریخ تكامل زیستی انسان میدانند.
  • گروهی دیگر از جمله روان تحلیلگرانی چون فروید، و نظریه پردازان یادگیری اجتماعی چون بندورا، اخلاقیات را سازگاری با هنجارهای اجتماعی تلقی می کنند.
  • گروه سوم، که دیدگاه هایشان بیش از همه مورد توجه واقع شده، روانشناسانی هستند که سطح رشد شناختی را اساس اخلاق میدانند. ژان پیاژه و لارنس کولبرگ بیش از هر روانشناس دیگری این گروه را نمایندگی می کنند. بنیاد های فكری برخی دیگر از روانشناسان از جمله گیلیگان را نیز که در مورد رشد اخلاقی مطالعات تازه تری انجام دادهاند، میتوان در همین شمار دانست.


قضاوت اخلاقی پیاژه
رشد شناختی نه تنها زیربنای کودک از دنیای فیزیكی است بلكه در عین حال شالوده ادراک او از جهان اجتماعی نیز هست. از آنجا که درک قواعد اخلاقی و عرف اجتماعی در هر جامعهای حائز اهمیت است، پیاژه میخواست بداند چگونه کودکان موفق به درک این قواعد میشوند. وی درباره درستی نظریه های معاصر مبنی بر تأثیر نیرومند والدین بر رشد درک و فهم کودکان در این زمینه، تردید کرد و این فرض را پیش کشید که درک کودکان از قواعد اخلاقی و عرف اجتماعی با سطح کلی رشدشناختی آنها همگام است.
نكته جالب اینكه نظریهپردازی اولیه پیاژه در این زمینه مبتنی بر مشاهدات وی از تیلهبازی کودکان ( نوعی بازی متداول در بین کودکان اروپائی آن دوران ) در سنین مختلف بود. پیاژه از کودکان تیلهباز در مورد منشاء، معنی و اهمیت قواعد بازیهایشان سؤالاتی پرسید، و براساس پاسخهای آنها دچار مرحله در درک کودکان از این قواعد پیشنهاد کرد. دو مرحله نخست درک قوانین به دوره پیش عملیاتی تعلق دارند که در بحث حاضر مورد توجه ما است .
نخستین مرحله درک قواعد در ابتدای دوره پیشعملیاتی ظاهر میشود، یعنی هنگامیکه کودکان به بازیهای نمادی میپردازند. کودکان در این مرحله دست به بازی موازی (parallel play) میزنند: بازی در کنار کودکان دیگر و با اشیاء مشترک ولی بدون ارتباط سازمان یافته با دیگران. در این نوع بازی، هر کودک به میل خود از مجموعه قواعد خاص خودش پیروی میند. برای مثال، ممكن است کودک تیله های رنگی مختلف را در یك گروه قرار دهد یا تیله های بزرگتر را بعد از تیله های کوچكتر از سوئی به سوی دیگر اتاق بغلتاند. این ”قواعد“ به بازی کودک نظم میدهند ولی کودک بارها آنها را به دلخواه تغییر میدهد، و به علاوه این قواعد در راستای هیچ نوع هدف جمعی مانند همكاری یا رقابت نیست.

در دومین مرحله، یكباره سهل گیری در برابر قواعد به پایان میرسد. از آغاز پنج سالگی، احساس وظیفه برای مراعات قواعد و تلقی قواعد بهعنوان الزامات اخلاقی مطلقی که یك مرجع قدرت، احتمالا والدین یا خدا، تعیین کرده، رشد مییابد. قواعد، مقولاتی پایدار، مقدس و تغییر ناپذیر هستند و اطاعت مو به مو از آنها مهمتر از هرگونه دلایلی است که آدمیان برای تغییر آنها پیش میکشند. برای مثال، کودکان در این مرحله نمیپذیرند که در تیله بازی میتوان وضعیت آغازین بازی را تغییر داد تا کودکان کوچكتر نیز بتوانند در بازی شرکت کنند.

از این بررسی و بررسی های دیگر، پیاژه به این نتیجه رسید که کودک در این مرحله از واقع گرائی اخلاقی (realism moral) پیروی می کند که نوعی خلط قواعد اخلاقی با قوانین فیزیكی است. قواعد اخلاقی، اموری مقدر و از ، ویژگیهای ثابت جهان هستند - درست مانند قانون جاذبه. کودک در برابر این پرسش که سرپیچی از بعضی قواعد اخلاقی (مانند دروغگوئی یا دزدی) چه نتایجی در پی دارد، پاسخ میدهد که قطعا مجازات (تنبیه) در پی دارد: خدا او را تنبیه می کند و یا ماشین او را زیر می گیرد.
در این مرحله، قضاوت کودک درباره هر عمل، بیشتر براساس پیامدهای آن است و نه برمبنای قصد و نیت فاعل آن. برای مثال، پیاژه نخست برای کودکان چند جفت قصه گفت. در یكی از آنها، کودکی در غیاب مادرش دزدکی مقداری مربا میخورد و در حین این کار فنجانی را میشكند. پسر دیگری بیآنكه دست بهکار نادرستی بزند، تصادفا همه فنجانهای سینی را میشكند. پیاژه از کودکان میپرسید ”کدامیك از این دو پسر شیطانتر است؟“.
کودکان در دوره پیش عملیاتی، کار کودکی را که موجب خسارت بیشتری شده بود، بدون توجه به قصد یا انگیزه او، بدتر دانستند. کودکی هم که به مادرش میگوید ”سگی به اندازه گاو“ دیده است بدتر از کودکی محسوب میشود که به دروغ به مادرش بگوید در مدرسه نمره خوب گرفته است. چرا؟ زیرا سگ که به اندازه گاو نمیشود و بنابراین دروغ بزرگتری است. در دوره پیشعملیاتی کودک نمیتواند دروغهای فرصتطلبانه و عمدی را از
گفتههای نادرس اغراقآمیز اما بیضرر، تمیز دهد.
کودکان در دوره پیش عملیاتی، مقررات قراردادی بازیها و عرفهای اجتماعی را نوعی دستورهای الهی و اخلاقی میدانند که نمیتوان آنها را از راه توافق ساده بین مشارکتکنندگان تغییر داد. پژوهشهای اخیر حاکی از آن است که حتی همین کودکان پیشعملیاتی نیز میتوانند بین قراردادهای اجتماعی و دستورهای اخلاقی تمایز قائل شوند.
برای مثال، در یك بررسی، به کودکان هفتساله فهرستی از چند عمل داده شد و از آنها خواسته شد بگویند، حتی اگر مقرراتی وجود نداشته باشد، انجام کدامیك از آن عملها کار بدی است. بسیاری از کودکان دروغگفتن، دزدی، کتكزدن و خودخواهی را نادرست دانستند، حتی اگر مقرراتی برای منع آنها وجود نداشته باشد. برعكس، آنان جویدن آدامس در کلاس، خطابکردن معلم با اسم کوچك او، ورود پسران به دستشوئی دختران یا غذاخوردن با دست را تا زمانیکه مقرراتی علیه انجام آنها نباشد، نادرست نمیدانستند. بهعلاوه، آنها قادر بودند بین مقررات حاکم بر رفتار با دیگران و مقررات حاکم بر رفتار خودشان تمایز قائل شوند. برای مثال، معتقد بودند که وجود مقرراتی در مدرسه علیه جویدن آدامس در کلاس، خطاب کردن معلم با اسم کوچك او، و موارد مشابه دیگر ضرورت دارد، اما نباید مقرراتی علیه مواردی از قبیل تماشای تلویزیون در روزهای آفتابی (وقتی والدین میخواهند فرزندانشان بیرون از خانه بازی کنند) ، ارتباط با کسی که رفت و آمد با او منع شده، و داشتن موی بلند برای پسران، وجود داشته باشد، چون در این مسائل باید خود شخص تصمیم بگیرد
در بررسی مشابهی، نیمی از کودکان 7 ساله موافق و نیمی دیگر مخالف بودند که ”پسرها با لباس دخترانه به مدرسه بیایند“، ولو آنكه ”مدیر اعلام میکرد مقرراتی علیه آن وجود ندارد.“ 82% کودکان اعلام کردند: ”در کشوری که مقرراتی علیه چنین رفتاری وجود ندارد، دست زدن به آن رفتار نباید ایرادی داشته باشد.
نقل از : http://jafarhashemlou.blogfa.com/
 
بالا