برای دانلود کلیک کنید
متن شعر:
زعشقت آنچنان مستم که دیگر خود نمیدانم
در این مستی بوم حیران و با این حال خاموشم
نه دوریت بود ممکن نه آغوش پر از مهرت زبوی زلف مشکینت ولی همواره مدهوشم
تو خود بگشای ای ساقی که جانم در طلب باشد بده یک جرعه زان باده
در این دیر پر از محنت بسی سختی پذیرفتم ببین اندیشه تا روزی شراب معرفت نوشم
در این عالم تو را دارم تو را دارم به تنهایی
وصالت آیت عمرم در ره همچنان کوشم
در این آتش همی سوزم ولی فانی و خاموشم
زعشقت آنچنان مستم که دیگر خود نمیدانم
متن شعر:
زعشقت آنچنان مستم که دیگر خود نمیدانم
در این مستی بوم حیران و با این حال خاموشم
نه دوریت بود ممکن نه آغوش پر از مهرت زبوی زلف مشکینت ولی همواره مدهوشم
تو خود بگشای ای ساقی که جانم در طلب باشد بده یک جرعه زان باده
در این دیر پر از محنت بسی سختی پذیرفتم ببین اندیشه تا روزی شراب معرفت نوشم
در این عالم تو را دارم تو را دارم به تنهایی
وصالت آیت عمرم در ره همچنان کوشم
در این آتش همی سوزم ولی فانی و خاموشم
زعشقت آنچنان مستم که دیگر خود نمیدانم