یهودستیزی -1- تحریفات کتاب مقدس تورات

  • نویسنده موضوع فاطمة الزهرا
  • تاریخ شروع

فاطمة الزهرا

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
نسل‏هاى بعد به مصر كوچيدند.در مصر مقهور ستم فراعنه شدند و زندگى مشقت‏ بارى يافتند.
در حوالى سال 1350 پيش از ميلاد،موسى عليه السلام دين خود را اعلام كرد كه برخلاف اديان بين النهرين و مصر و كنعان بر بنياد پرستش خداى يگانه استوار بود؛و در مهاجرتى معروف،ايشان را به سرزمين كنعان انتقال داد.
بطور كامل در كنعان استقرار يافتند و در سالهاى پايانى هزاره دوم پيش از ميلاد نخستين دولت‏ خويش را در اين منطقه به پا كردند.[...]در آغاز عبرانى ناميده مى‏شدند و سپس‏ بنى اسرائيل،تنها از دوران تبعيد گروهى از بزرگان‏شان در بابل (539-598 پيش از ميلاد) به يهودى شهرت يافتند زيرا تبعيديان از قبيله يهودا بودند.
آقاى عبد الله شهبازى در ادامه تاريخچه قوم يهود مى‏گويد: يهودا نماد دورويى و خدعه در ميان پسران يعقوب است.
از سويى در ماجراى توطئه‏ برادران عليه جان يوسف نقش اصلى را به دست دارد.و از سوى ديگر در نزد يعقوب، ساير برادران را مقصر و خود را دوستدار يوسف و عامل نجات جان او جلوه مى‏دهد.
 

فاطمة الزهرا

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
او با اين خدعه،سرانجام جانشين يوسف و فرمانرواى قوم بنى اسرائيل مى‏شود.
شايد تبيين تفاوت و تمايز ميان بنى اسرائيل و يهودا،ظاهرا در راستاى هدف اين مقال‏ نگنجد،ولى براى بحث نژادگرايى يهوديان و تأثيرات ارثى متعاقب آن بسيار لازم است.شايد هم‏ بسيار لازم باشد كه بدانيم«در قرآن كريم نيز،ميان واژه‏هاى بنى اسرائيل و يهود تفاوتى محسوس‏ مى‏توان ديد.در قرآن،بنى اسرائيل به قوم پيامبرانى چون موسى عليه السلام اطلاق مى‏شود.» بدين‏ معنا كه رنگ و صبغه دينى در معرفى اين قوم بسيار محسوس است و در مقابل«يهوديان به شدت‏ ناسپاس و حريص بر دنيا،ربطى به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندان يعقوب‏ ندارند» .
كه لعن و نفرين خداوند بواسطه طغيانشان نصيب مى‏گردد و عاقبت به عنوان حزب‏ شيطان معرفى مى‏شوند در واقع همين يهوديان بودند كه«هفتاد پيغمبر در اول روز بكشتند و چندين زاهد برخاستند تا امر معروف كنند و ايشان را از قتل بازدارند و در آخر روز ايشان را نيز بكشتند.»
 

فاطمة الزهرا

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
يهوديان آغازگر انحراف به سمت دنيا و تمنيات دنيوى در رسالت راستين حضرت موسى‏ بودند و به همين دليل قوميت را به جاى دين و اعتقاد،محوريت بخشيدند.و پيامبران راستين‏ خداوند را نه به عنوان هدايتگر بلكه به عنوان پادشاهان و نماد قدرت و شوكت خويش‏ مى‏شمردند.
و يقينا محدوده حكومتى يك پادشاه عليرغم يك پيامبر كه امتى را در بردارد،به‏ يك ملت و به معناى دقيق آن در يهوديت به قوم محدود مى‏شود.و آنچه اصالت مى‏يابد قوم يهود است و نه دين يهودى؛و يهودى آن است كه مادرش،يهودى باشد و نه اعتقادى لزوما به دين‏ يهوديت داشته باشد.و طبق نظر جاكوب كلاتكين «براى اينكه كسى جزء ملت يهود به شمار آيد،لازم نيست به دين يهوديت يا مفاهيم معنوى آن معتقد باشد»
و اتفاقا اگر زمانى متوجه‏ شديم كه چرا يهوديان به تبليغ دين خود نمى‏پردازند،بايد به نكته‏اى كه گذشت،توجه نمود. و اما اين مسير انحرافى از كجا شروع مى‏شود و مايه تقويت فكرى آن از كجاست؟در اين مورد بسيارى از محققين،متون اعتقادى را مستمسك بسيار خوبى براى تحقق اين نيات مى‏دانند كه‏ فهرست‏وار بعضى از آنها را در عهد عتيق مرور مى‏كنيم.
تا دريابيم كه چگونه انديشه قوم و يا ملت‏ برگزيده مسير عملى خود را پيموده است.
 

فاطمة الزهرا

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
1-«شما منحصرا به خداوند،خدايتان تعلق داريد و او شما را از ميان قومهاى روى زمين‏ برگزيده است تا قوم خاص او باشيد.»

2-«خداوند امروز طبق وعده‏اش اعلام فرموده است كه شما قوم خاص او هستيد و بايد تمامى‏ قوانين او را اطاعت كنيد»

3-«او از بين تمام مردم روى زمين شما را انتخاب كرده است تا برگزيدگان او باشيد.شما كوچكترين قوم روى زمين بوديد.پس او شما را بسبب اينكه قومى بزرگتر از ساير قومها بوديد برنگزيد و محبت نكرد.بلكه به اين دليل كه شما را دوست داشت و مى‏خواست عهد خود را كه با پدرانتان بسته بود بجا آورد.به همين دليل است كه او را شما را با چنين قدرت و معجزات عجيب و بزرگى از بردگى در مصر رهانيد»


4-«از ميان همه اقوام،شما قوم خاص من خواهيد بود،هر چند سراسر جهان مال من است.اما شما براى من ملتى مقدس خواهيد بود و چون كاهنان مرا خدمت خواهيد كرد.»
 

فاطمة الزهرا

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
فرازهاى مذكور از عهد عتيق دست آويزهاى مناسبى براى يهوديان بود تا برگزيدگى نژادى را بر برگزيدگى ايمانى اولويت داده،اهداف دنيوى خود را پيجويى نمايند.و بدين وسيله ملى‏گرايى‏ در دين يهوديت را پى‏ريزى كرده نژاد را مايه تفاخر بر ديگران بدانند.

و با استفاده از دستمايه‏هاى‏ توراتى نظريات صريح و آشكارى از برگزيدگى اين قوم عنوان نمايند كه نمونه‏هاى آن را مى‏توان‏ در انديشه ناهوم سوكولف ديد كه در اين مورد مى‏گويد:«در ميان ملل متمدن،يهوديان بى‏گمان‏ خالص‏ترين نژادند» و يا در كلام الى ويزل به اين نيت درونى يهوديان پى برد كه يهودى را از هر كس ديگرى به‏ انسانيت نزديكتر مى‏داند و يا در لسان خاخام آيزنبرگ :«انسان هر چه يهوديتر باشد انسانتر است.»
همين مفهوم و تعبير را مى‏توان در اثر موسى هس با ايده‏هاى نژاد يهودى خالص‏ دريافت.

موشه دايان نيز با اين مفهوم،سخنى دارد كه شنيدنى است.وى مى‏گويد: اگر كتاب كتاب‏ها يعنى توراتى هست؛و اگر قوم مقدسى هست؛سرزمين مقدسى نيز بايد باشد. در واقع شايد نتوان بهتر از اين اظهارات يافت كه چگونه دين ابزار مطامع سياسى شده است.
 

فاطمة الزهرا

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
ويل دورانت در تاريخ تمدن،ملى گرايى را به عنوان نغمه‏اى مى‏داند كه به سرود نفرت عليه‏ يهوديان افزوده شد. همچنين«پروفسور كريستيان لاسن نخستين كسى بود كه در 1847 سامى نژادان را از بسيارى جنبه‏ها از نژاد آريا و ديگر نژادها بركنار شمرد» و نظرات مشخصى‏ نسبت به اين نژاد عنوان كرد كه عمدتا عكس العمل طبيعى كسانى است كه با داعيه‏هاى قوم‏ برگزيده روبرو هستند.
وى اين نژاد را اين گونه معرفى مى‏كند:

از نظر مذهب انحصار طلب و گريزان از معاشرت،از نظر شعر و ادب طرفدار غزلسرايى‏ و آثار غنايى،از نظر ويژگى‏هاى روانى،دستخوش عواطف و احساسات،و از نظر اجتماعى،نافذ و محيط شناس و در كار بازرگانى هوشيار و غير قابل رقابت. رابرت فيورليخت در خصوص برگزيدگى قوم يهود مى‏گويد كه اين اعتقاد«به منظور توجيه‏ وجودشان به عنوان ملتى واحد و الهى كردن فتوحاتشان و به زانو در آوردن ملت‏هاى غير برگزيده‏ به كار گرفته شده است.» سومبارت نيز اين جدايى ميان يهوديان و اقوام ديگر را در ادعاى يهوديان به برگزيدگى خود مى‏داند كه نهايتا موجب تنفر از آنان شده و زمينه لازم براى فريب غير يهودى و چيرگى بر آن را فراهم مى‏نمايد كه البته تبعات منفى فراوانى را دامنگير يهوديان كرده است.و بسيارى همچون‏ اسرائيل شاهاك بر آن تصريح دارند كه اسطوره نوين نژاد يهودى مهمترين نشانه ظاهرى و مشخصه يهود ستيزى نوين است و يا مردخاى كاپلان«ايده ملت برگزيده را نوعى خودپسندى و عشق به خود تلقى كرده و معتقد است اين ايده يك ايده كثيف و نژادپرستانه است.» و در تاريخ‏ شاهد آن هستيم كه موجبات محدوديت براى يهوديان را فراهم نموده است.
 

فاطمة الزهرا

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
عليرغم اين محدوديت،يهوديان موجوديت خود را با توجه به احكام صريح خود،حفظ كرده‏ و استمرار مى‏بخشيدند.

بنا بر نظر صدوقيان«يهوديان بايد همرنگ مردم دنيا شوند». در حاليكه«هرگز در ملل و اقوام ديگر حل نخواهند شد و هرگز هم آداب و خلقيات غريبه‏ها را نخواهند پذيرفت.

يك نفر يهودى،در هر موقعيتى يهودى باقى خواهد ماند» منتهى با بكارگيرى سلاح نفاق همچون دوره‏اى از تاريخ يهود در اسپانيا كه بسيارى از آنان در ظاهر به دين‏ مسيحيت گرويدند ولى همچنان بر آداب و عقايد خود در قرن پانزده استوار ماندند و به همين‏ دليل لقب مارانوس يا دروغين كيش را بر خود ضرب كردند.

يهوديان عليرغم فشارهاى موجود با رفتار منافقانه خود توانستند در جوامع غير يهودى‏ خود را حفظ كنند و حتى در بسيارى از موارد از آميزش با اقوام ديگر پرهيز نمايند.هنگام‏ تشكيل حكومت جعلى خود نيز،قانونى را در سال 1953 به تصويب رساندند كه ازدواج بين‏ يهوديان و غير يهوديان را با استناد به فرازهايى از عهد عتيق ممنوع ساختند.
 

فاطمة الزهرا

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
گتو

«بر اساس فرهنگهاى انگليسى،واژه گتو به احتمال زياد از ريشه ايتاليايى‏BORGHETTO،مصغر BORGO،است،به معناى محله يا كوى در يك شهر.
اين كلمه در انگليسى‏BOROUGHاست.

كاربرد آن به مرور زمان متحول شده و سرانجام به محله‏هاى يهودى نشين كشورهاى اروپايى اختصاص‏ يافت.» همچنين در باب معنى اين واژه گفته شده كه مشتق از نام يك كارخانه ريخته گرى در ايتاليا است كه براى اولين بار در سال 1516 در منطقه ونتين براى تمركز يهوديان در نظر گرفته شد.
ويل دورانت در باب علل پيدايى گتوها معتقد است كه«ونيز مدت‏هاى دراز پناهگاه خوبى‏ براى يهوديان بود.چند بار اقداماتى براى اخراج يهوديان از آن شهر بعمل آمد (1487-1395) ، اما مجلس سناى ونيز به عنوان خدمتگزاران موثر تجارت و ماليه كشور از ايشان جانبدارى‏ مى‏كرد.

قسمت عمده تجارت صادراتى و نيز به دست بازرگانان يهودى انجام مى‏شد،و همچنين‏ ايشان در وارد كردن پشم و ابريشم از اسپانيا و ادويه و مرواريد از هندوستان سهم بسزايى‏ داشتند.يهوديان ونيز به اختيار خود محله‏اى را كه به تبعيت از نام ايشان«جودكا»خوانده مى‏شد.
 

فاطمة الزهرا

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
اشغال كرده بودند.در سال 1516 سناى ونيز پس از شور با سران قوم يهود مقرر ساخت كه عموم‏ يهوديان،به جز عده معدودى كه اجازه مخصوص داشتند،در قسمتى از شهر كه به نام گتو خوانده‏ شد،سكنا گزينند؛و ظاهرا اين نام از واژه ايتاليايى گتو (كارخانه ريخته گرى) آمده است
.زيرا در آن محله يك چنين كارخانه‏اى وجود داشت.» شمار زيادى از محققين معتقدند كه اين محله‏هاى يهودى نشين با اختيار خود يهوديان‏ انتخاب مى‏شد و آن طور كه عده‏اى تبليغ مى‏كنند،يهوديان مجبور به سكونت در آن مناطق‏ نبوده‏اند.
در واقع يهوديان با تمركز در محله‏هاى يهودى نشين،جدايى خود از ديگران را به وضوح‏ نشان مى‏دادند و اينكه نمى‏توانند آشكارا با كسانى زندگى كنند كه خود را از آنها برتر دانسته و آداب و رسوم خاص دارند.ضمن آنكه غير يهوديان به واسطه بيگانه بودن،نمى‏توانستند از فعاليت يهوديان در اين محله‏ها آگاه شوند.در همين خصوص و عليرغم تصور قالبى كه وجود دارد،آقاى شهبازى نويسنده كتاب«زرسالاران يهودى و پارسى،استعمار بريتانيا و ايران»نيز معتقد است كه گتوها ضامن بقاى يهوديان و منافع آنها بوده،ضمن آنكه بعدها حربه‏اى براى‏ مظلوم نمايى مى‏شود.
 

فاطمة الزهرا

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
ايشان در اين خصوص مى‏نويسد:
چنين است داستان گتوها؛محلاتى كه داوطلبانه و براى حفظ ساختار و اسرار درونى‏ خود در آن زيستند و با سماجت،به رغم تمايل و گاه حتى بدگمانى و فشار جوامع‏ ميزبان،حاضر به ترك آن نشدند و آنگاه كه اين گتوها فرو پاشيد،داستان آن را به‏ پرچم مظلوميت خويش و لعن ميزبانان بدل ساختند. مويد اين مفهوم،اعتراف يهوديان مبنى بر جارى بودن زندگى با تمام نيازهاى ضرورى در اين محله‏ها بود.يهوديان اگر چه سعى دارند كه زندگى در اين محله‏ها را غير قابل تحمل و تحميلى‏ و سخت جلوه دهند ولى خود معترف هستند كه هر گتو يك كنيسه داشت جهت برگزارى مراسم‏ و جشن‏هاى سالانه يهوديان (همچون پوريم) كه حتى با برپايى مراسم شادمانى و نمايش،و با لعنت بر غير يهوديانى همچون هامان اين روزها را بزرگ مى‏داشتند در اين محله‏ها با ذكر تمام‏ تضييقاتى كه مدعى بودند ولى آموزش در جريان بود و حتى مدعى هستند كه يهوديان گتو صد در صد با سواد بودند.و اين در مورد دختران نيز صادق بود.
چرا كه بچه‏ ها در سن 3 يا 4 سالگى‏ پس از باز كردن زبان تحويل معلم كنيسه مى‏شدند.
هر كنيسه در گتو محل عبادت،مشورت و حل اختلافات بود ضمن آنكه شريان زندگى را در دست داشت.

در واقع يهوديان با تمركز در اين محله‏ها،موجوديت اعتقادى،نژادى،فرهنگى و اخلاقى خود را حفظ مى‏كردند و حتى اجازه نفوذ به ديگران در اين گتوها را نمى‏دادند و در روزهاى خاصى نيز بيرون از آن رفت و آمد نمى‏كردند و شب‏ها نيز آنرا مى‏بستند. يعنى يك‏ جامعه كوچك محافظت شده و مقاوم در برابر كسانيكه بيگانه پنداشته مى‏شوند و به همين دليل‏ بايد از آنها دورى جست.
 
بالا