امام حسن (ع) با اخلاق محمدی

gole yakh

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"

روزی امام حسن مجتبی علیه السلام از کوچه عبور می کرد .عده ای از کودکان را
دید که در حین بازی مشغول خوردن نان خشک هستند. بچه ها تا امام مجتبی را
دیدند به خاطر مهربانی همیشگی که از او دیده بودند، از امام خواستند از اسبش
پیاده شود و مهمان آنها شود .امام بی درنگ پیاده شد و با رعایت آداب بازی بچه ها،
مهمان آنها شد و از نان خشکشان خورد .سپس مثل بازی خاله بازی، اکنون امام
بچه ها را با خود به خانه برد و از آنها پذیرایی گرمی نمود. سپس به همه بچه ها
لباسهایی هدیه داد و بعد از این همه محبت ،فرمود باز هم در این بذل و بخشش
بچه ها از من جلوتر بودند. زیرا آنها هر چه داشتند به من دادند اما من به جز آنچه
به بچه ها دادم چیزهای زیاد دیگری هم در خانه دارم .

تبیان
 
بالا