چشمم از آب پر و مشک من از آب تهى است
جگرم غرقه به خون و تنم از تاب تهى است
به روى اسب قيامم به روى خاک سجود
اين نماز ره عشق است، زآداب تهى است
جان من مىبرد آبى که از اين مشک چکد
کشتىام غرقه در آبى که ز گرداب تهى است
هرچه بخت من سرگشته به خواب است، حسين!
ديده اصغر لب تشنهات از خواب تهى است
دست و مشک و علمم لازمه هر سقاست
دست عباس تو از اين همه اسباب تهى است
مشک هم اشک به بىدستى من مىريزد
بىسبب نيست اگر مشک من از آب تهى است
جگرم غرقه به خون و تنم از تاب تهى است
به روى اسب قيامم به روى خاک سجود
اين نماز ره عشق است، زآداب تهى است
جان من مىبرد آبى که از اين مشک چکد
کشتىام غرقه در آبى که ز گرداب تهى است
هرچه بخت من سرگشته به خواب است، حسين!
ديده اصغر لب تشنهات از خواب تهى است
دست و مشک و علمم لازمه هر سقاست
دست عباس تو از اين همه اسباب تهى است
مشک هم اشک به بىدستى من مىريزد
بىسبب نيست اگر مشک من از آب تهى است