آشنایی با حقایق كابالا (تصوّف یهود)

Mehrdad M

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
چکیده :

يهود از كار و امداد جادوگري كه شياطين در عصرسليمان براي مردم ميخواندند و ياد ميدادند پيروي ميكردند [و آنها را برايپيشبرد مقاصد خود به كار ميگرفتند] سليمان هرگز به سحر و كفر آلوده نشد، ليكنشياطين كفر ميورزيدند و مردم را سحر و جادوگري تعليم ميدادند و [نيز يهود] ازآنچه بر دو فرشته بابل به نامهاي «هاروت» و «ماروت» نازل شد، پيروي ميكردند. [آندو فرشته از طريق باطل كردن سحر، ناچار شيوة كار ساحران را به مردم ياد ميدادند.]و به هيچ كس چيزي ياد نميدادند مگر اينكه قبلاً به او ميگفتند: «ما وسيلة آزمايششما هستيم، كافر نشويد و از اين تعليمات استفادة ناصواب نكنيد.»

مقدمه :

سفر خروج عنوان دومين كتاب تورات ميباشد. دراين كتاب به تشريح نحوه خروج بنياسرائيل از مصر تحت حمايت حضرت موسي(ع) و رهايي آنان از ظلم و ستم فرعون پرداخته شده است.

فرعون بنياسرائيل را وادار به بردگي نموده بود و به آزادي آنها رضايت نميداد اما با مشاهده معجزات الهي به دستموسي(ع) و بلايايي كه بر سر قومش نازل ميشد، اندك اندك تغيير رفتار داد.

به اين ترتيب بنياسرائيل شبي گرد هم جمع شدند و از مصر مهاجرت كردند. سپس فرعون به آنهاحمله كرد اما خداوند به وسيله معجزات ديگري از طريق موسي(ع) آنها را حفظ كرد.

ما شرح قرآن را درباره مهاجرت يهوديان از مصر ميپذيريم،
چون متن تورات بعد از وحي بهموسي(ع) دچار تحريف شد.

مهمترين استناد بر اين مدعا تناقضات بسياري است كه در پنج كتاب تورات: سفر پيدايش، سفر خروج، سفر لاويان، سفر اعداد و سفر تثنيه وجود دارد.

كتاب سفر تثنيه با شرح مرگ و تدفين موسي(ع) پايان مييابد و اين گواه مسلمي است بر اينكه بخش مذكور پس از مرگ آن حضرت به كتاب اضافه شده است.

در قرآن، دربارة شرحمهاجرت بني اسرائيل از مصر و در ديگر داستانهاي مربوط به اين قوم، اندك تناقضي وجود ندارد. داستان به طور دقيق بيان گرديده و علاوه بر اين خداوند حكمتها واسرار بسياري در خلال آن آشكار مينمايد. به همين دليل با بررسي دقيق آنها به درسهاي بيشماري برميخوريم.






 

Mehrdad M

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : آشنایی با حقایق كابالا (تصوّف یهود)

گوساله طلايي :

چنانچه در قرآن آمده است از مهمترين حقايق مربوط به مهاجرت بنياسرائيل از مصر، طغيانشان عليه مذهبي است كه خدا به آنها وحيمينمود؛ در حالي كه قبلاً به كمك خدا از زير بار ستم فرعون رهايي يافته بودند.

بنياسرائيل قادر به درك توحيدي كه موسي(ع) از آن سخن ميگفت نبودند و دمادم به سمت بتپرستي گرايش مييافتند.

قرآن اين گرايش را در اينجا توضيح ميدهد: و ما بنياسرائيل را از دريا عبور داديم. آنها در سر راهشان به قومي برخوردند كه مشغول پرستش بتهايخود بودند؛ گفتند: «اي موسي! همچنان كه اينها خداياني براي خود دارند، تو هم براي ما خداياني معين كن.» موسي گفت: «الحق كه شما مردمي نادان هستيد [كه الطاف ومعجزات خداوند يكتا را ناديده ميگيريد.]» اين مردم [بتپرست] محكوم به نابوديهستند و اعمالشان نيز باطل است.

1 بني اسرائيل با وجود هشدارهاي موسي(ع) به انحرافات خود ادامه دادند و زماني كه موسي(ع) آنها را ترك كرد تا به تنهايي از كوهسينا بالا رود، اين گرايش آشكار گرديد. مردي به نام «
سامري» با سوء استفاده ازغيبت موسي(ع) از خفا بيرون آمد. وي آتش زير خاكستر تمايل بنياسرائيل به بتپرستي را شعلهور ساخت و آنها را متقاعد كرد تا مجسمه گوسفندي بسازند و آن را پرستشكنند: موسي خشمگين و غمگين به سوي قوم خود بازگشت و سرزنشكنان به قومش گفت: «آياآفريدگارتان به شما وعده نيكو نداده بود؟ و آيا تحقق اين وعده آنچنان طولاني شد[كه شما طغيان كرديد] يا ميخواستيد غضب آفريدگارتان بر شما نازل شود و لذا وعدةخودتان را با من زير پا گذاشتيد؟

آنها گفتند: «ما به ميل و اختيار خودمان عهدشكني نكرديم. بلكه زينتآلاتي را كه از فرعونيان به عاريت گرفته بوديم از خوددور ساختيم و اين گونه به پيشنهاد و رأي سامري آنها را در كوره آتش افكنديم.» وسامري از آن طلاهاي ذوب شده مجسمة يك گوساله را ساخت كه صداي گوساله هم از آن شنيده ميشد و به مردم گفت: «اين خداي شما و خداي موسي است و موسي عهد خود رافراموش كرد [و در كوه طور دنبال خداي ديگري است»].

2
چرا بنياسرائيل چنين گرايش پايداري بهبرافراشتن بتها و پرستش آنها داشتند؟ منبع اين ميل چه بود؟ واضح است جامعهاي كه قبلاً هرگز به بتپرستي اعتقاد نداشته، به ناگهان دست بر رفتار پوچ و بيمعناييچون ساختن بت و پرستش آن نميزند.

تنها كساني كه بتپرستي ميل طبيعي در درونشاناست ممكن است به آن ايمان آورند. با اين حال بنياسرائيل مردمي بودند كه از زمانجدشان ـ ابراهيم(ع) ـ به خداي واحد ايمان داشتند.

نام «اسرائيل» يا «پسران اسرائيل» اولين بار به فرزندان يعقوب(ع) ـ نوه ابراهيم(ع) ـ اطلاق گرديد و بعدهابه همه يهوديان تعميم داده شد.

بنياسرائيل (يهوديان) از ايمان توحيدي كه از اجدادخويش: ابراهيم، اسحاق و يعقوب(ع) به ارث برده بودند، حفاظت ميكردند. آنها بايوسف(ع) به مصر رفتند و با اينكه در ميان مصريان بتپرست ميزيستند، مدتهاي مديد از ايمان خويش محافظت نمودند.

از داستانهاي قرآن چنين برميآيد كه آنان در زمانيكه موسي(ع) بر آنها ظهور كرد مؤمن به خداي واحد بودند. تنها تفسيري كه ميتوان كرداين است كه بنياسرائيل با وجود آنكه به ايمان توحيدي خود بسيار وابسته بودند، تحت تأثير مردم كافري كه در ميان آنها زندگي ميكردند قرار گرفتند و شروع به تقليد ازآنها و جايگزين ساختن مذهب وحياني خود با بتپرستي اقوام بيگانه نمودند.

با نگاه به اسناد تاريخي پي ميبريم كه قوم كافر تأثيرگذار بر بنياسرائيل، متعلق به مصرباستان بود. گواه مهم ما بر اين نتيجهگيري اين است كه گوسالة طلايي كه بنياسرائيلدر زمان غيبت موسي(ع) عبادت كردند، در حقيقت نسخه عيني از «هاثر» (Hathor) و «افيس» (Aphis)، بتهاي مصريان بود.

«ريچارد رايفد»، نويسنده مسيحي كتاب زمان طولاني زير آفتاب در كتاب خود مينويسد: هاثر و افيس، خدايان گاونر و ماده، نماد خورشيد پرستي بودند. پرستش اين خدايان تنها يك مرحله از تاريخطولاني خورشيد پرستي مصر ميباشد.

گوساله طلايي كوه سينا مدرك كاملاً اثبات شده اين موضوع است كه ضيافت ذكر شده به خورشيدپرستي مربوط بوده است.

3
نفوذ بتپرستي مصر به بنياسرائيل در مراحل متفاوتي روي داد. در نتيجة رويارويي با مردم كامر، طولي نكشيد كه ميل به عقايدرافضي ظاهر گشت و همان طور كه در آية بالا بيان شد، آنچه آنها به پيامبر خودگفتند: اي موسي! همچنانكه خداياني براي خود دارند، تو هم براي ما خداياني معين كن.تا ما خدا را آشكارا به چشم خود نبينيم حرفهاي تو را باور نميكنيم.

4 آشكار ميكند كه به پرستش موجودي مادي كه قابل ديدن باشد گرايش داشتند؛ درست همانند آنچه مصريان ميپرستيدند.

گرايش بنياسرائيل به بتپرستي مصر باستان بسيار با اهميت است و بينشخاصي را در ارتباط با تحريف متن تورات و مبادي كابالا براي ما فراهم ميآورد.

زماني كه به دقت به اين دو موضوع توجه ميكنيم، خواهيم ديد كه در سر منشأ بتپرستي مصر باستان، فلسفة ماديگرا وجود دارد.





 

Mehrdad M

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : آشنایی با حقایق كابالا (تصوّف یهود)

از مصر باستان تا كابالا :

بنياسرائيل زماني كه موسي(ع) هنوز در قيد حيات بود شروع به ساختن شبه بتهايي از آنچه در مصر ديده بودند كردند و به عبادت آنها پرداختند و پس از مرگ موسي(ع) ديگر ترسي از برگشتن از دين و انحرافات نداشتند.

مسلماً اين موضوع را نميتوان به همه يهوديان تعميم داد، لذا بعضي از آنان بتپرستي مصر باستان را پذيرا شدند. در واقع آنان عقايد
«كاهنان مصر» (جادوگران فرعون) را كه بنياد عقايد اجتماعي آن زمان را تشكيل ميداد ادامه دادند و ايمان خود را كنار گذاردند.

عقايدي كه يهود از مصر باستان با آن آشنا گرديد «كابالا» نام داشت. ساختار كابالا درست مانند نظام كاهنان مصر، سري و دروني بود و اساس آن را جادوگري تشكيل ميداد.

جالبتوجه است كه توضيح كابالا دربارة آفرينش با آنچه در تورات موجود است، كاملاً متفاوت ميباشد و تفسيري ماديگرا و مبتني بر عقايد مصر باستان بوده و به وجود ابدي ماده عقيده دارد.

«مورات از جن» فراماسون ترك در اين باره ميگويد: پيداست كه كابالا سالها قبل از تورات به وجود آمد. مهمترين بخش تورات نظريهاي دربارة پيدايش جهان است. اين تئوري با داستان آفرينش مذاهب توحيدي بسيار متفاوت ميباشد.

بر اساس كابالا در آغاز آفرينش چيزهايي به نام «سفيراث» و به معناي «دايره» يا «مدار» با ويژگيهاي مادي و غيرمادي به وجود آمدند.

تعداد آنها 32 تا بود. ده تاي اول نمايانگر منظومة شمسي بودند و بقيه نمايانگر انبوه ستارگان فضا اين مشخصه كابالا نشان ميدهد كه به اصول اعتقادي نجومي مربوط است... . بنابراين كابالا از مذهب يهود بسيار فاصله دارد و بيشتر با مذاهب مرموز و كهن شرق مرتبط است.

5 يهوديان با پذيرش عقايدي سري و ماديگراي مربوط به مصر باستان كه بر جادوگري استوار بودند، از احكام تورات چشمپوشي نمودند. ايشان شعائر و آداب سحرآميز ديگر بتپرستان را پذيرا شدند و در نتيجه كابالا به تعاليمي پنهاني در يهوديت مبدل شد، اما با تورات مغاير بود.

«نستا، اچ، وبستر» نويسنده انگليسي
كتاب جوامع مخفي و جنبشهاي ويرانگر مينويسد: جادوگري را كه ما ميشناسيم كنعانيان قبل از اشغال فلسطين توسط بني اسرائيل اجرا ميكردند. مصر، هندوستان و يونان نيز طالعبينان و غيبگويان خود را داشتند.

يهوديان با وجود لعن و نفرينهايي كه در قانون موسي(ع) عليه جادوگري وجود دارد با ناديده گرفتن هشدارها، گرفتار اين بيماري مسري شدند و با تدبير خود سنت مقدسي را كه به ارث برده بودند با عقايد جادوگري كه از ديگر اقوام وام گرفتند، مجروح ساختند همزمان جنبة فكري كابالاي يهودي از فلسفة مجوسيان ايران، نئوافلاطونيان و نئوفيثاغورثيان گرفته شد. پس مباحث ضد كابالاها كه ميگويند آنچه ما امروز از كابالا ميدانيم صددرصد يهودي نيست توجيه پذير است.

6 در قرآن آيهاي وجود دارد كه به اين موضوع اشاره ميكند. خداوند ميگويد بنياسرائيل تشريفات و آيينهاي جادوگري و شيطاني را از منابعي خارج از مذهب خويش گرفتند؛ يهود از كار و امداد جادوگري كه شياطين در عصر سليمان براي مردم ميخواندند و ياد ميدادند پيروي ميكردند [و آنها را براي پيشبرد مقاصد خود به كار ميگرفتند] سليمان هرگز به سحر و كفر آلوده نشد، ليكن شياطين كفر ميورزيدند و مردم را سحر و جادوگري تعليم ميدادند و [نيز يهود] از آنچه بر دو فرشته بابل به نامهاي «هاروت» و «ماروت» نازل شد، پيروي ميكردند. [آن دو فرشته از طريق باطل كردن سحر، ناچار شيوة كار ساحران را به مردم ياد ميدادند.] و به هيچ كس چيزي ياد نميدادند مگر اينكه قبلاً به او ميگفتند: «ما وسيلة آزمايش شما هستيم، كافر نشويد و از اين تعليمات استفادة ناصواب نكنيد.» ولي مردم از آن دو فرشته چيزهايي از جادوگري مي آموختند كه ميتوانستند ميان زن و شوهر جدايي بيفكنند.

آنها [علي رغم نصايح فرشتگان] همان درسهايي را ميآموختند كه به جاي سود براي آنها ضرر داشت ولي جز به اذن و خواست خداوند نميتوانستند به آدمها ضرري بزنند و آنها خود ميدانستند كه هر كس خريدار متاع جادو باشد در آخرت بهرهاي از بهشت نصيب او نخواهد شد و بسيار بد بود بهايي كه [آيندة] خود را بدان ميفروختند، اگر عقل خود را به كار ميبستند.

7 اين آيه اعلام ميكند كه برخي يهوديان، با آنكه ميدانستند با كار خود در آخرت مورد بازخواست قرار خواهند گرفت، آداب جادوگري را آموختند و پذيرا شدند. بنابراين از قانون خداوند گمراه گشتند و با فروش روح خود به بتپرستي گرفتار شدند (عقايد جادويي) و به عبارت ديگر ايمان خود را رها كردند.

حقايق اين آيه مهمترين خصوصيات يك جدال را در تاريخ يهود شرح ميدهد. در اين جدال از يك سو پيامبراني كه از سوي خدا براي يهوديان فرستاده شده بودند و پيروان آنان قرار داشتند و از سوي ديگر يهوديان مغرض كه برخلاف فرمان خداوند عمل كردند، به تقليد از فرهنگ شركآميز پرداختند و به جاي پيروي از قانون خداوند از آداب فرهنگي آنان پيروي نمودند.






 

Mehrdad M

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : آشنایی با حقایق كابالا (تصوّف یهود)

اصول الحادي كه به تورات افزوده شد :

قابل توجه است كه در كتاب عهد قديم (كتاب مقدس يهوديان) به گناهان يهوديان منحرف اشاره شده است. در كتاب نحميا، كه نوعي كتاب تاريخي در ميان عهد عتيق ميباشد، يهوديان به گناهان خويش اعتراف و چنين به توبه مينمايد: و بنياسرائيل خويشتن را در جميع غرباء جدا نموده، ايستادند و به گناهان خود و تقصيرهاي پدران خويش اعتراف كردند و در جاي خود ايستاده، يك ربع روز كتاب تورات «يهوه» ـ خداي خود ـ را خواندند و ربع ديگر را اعتراف نموده و يهوه ـ خداي خود را عبادت نمودند و شيوع و باني و قديئيل و شنيا و بني و شربيا و باني و كناني بر زمينه لاريان ايستادند و به آواز بلند نزد يهوه خداي خويش استغاثه نمودند.

8 و آنان [پدران ما] بر تو فتنه انگيخته و تمرد نموده، شريعت تو را پشت سر خود انداختند و انبياي تو را كه براي ايشان شهادت ميآورند، تا به سوي تا بازگشت نمايند، كشتند و اهانت عظيمي به عمل آوردند. آنگاه تو ايشان را به دست دشمنانشان تسليم نمودي تا ايشان را به تنگ آورند و در حين تنگي خويش نزد تو استغاثه نمودند و ايشان را از آسمان اجابت نمودي و بر حسب رحمتهاي عظيم خود نجات دهندگان به ايشان دادي كه ايشان را از دست دشمنانشان رهانيدند.

اما چون استراحت يافتند، بار ديگر به حضرت تو شرارت ورزيدند و ايشان را به دست دشمنانشان واگذاشتي كه بر ايشان تسلط يافتند و چون باز نزد تو استغاثه نمودند ايشان را از آسمان اجابت نمودي و بر حسب رحمتهاي عظيمت بارهاي بسيار ايشان را رهايي دادي و براي ايشان شهادت فرستادي تا ايشان را به شريعت خود برگرداني اما ايشان متكبرانه رفتار نموده اوامر تو را اطاعت نكردند و به احكام تو كه هر كه آنها را به جا آورد از آنها زنده ميماند، خطا ورزيدند كه و دوشهاي خود را معاند و گردنهاي خويش را سخت نموده اطاعت نكردند. ... اما بر حسب رحمتهاي عظيم خود تمام ايشان را فاني نساختي و ترك نمودي زيرا خداي كريم و رحيم هستي.

9 و الان اي خداي ما، اي خداي عظيم، جبار و مهيب كه عهد و زحمت را نگاه ميداري، زنهار تمامي اين مصيبتي كه بر ما و بر پادشاهان و سروران و كاهنان و انبيا و پدران ما و بر تمامي قوم تو از ايام پادشاهان آشور تا امروز مستولي شده است در نظر تو قليل ننمايد.

و تو در تمامي اين چيزهايي كه بر ما وارد شده است عادل هستي زيرا تو به راستي عمل نمودي اما ما شرارت ورزيدهايم. و پادشاهان و سروران و كاهنان و پدران ما به شريعت تو عمل ننمودند و به اوامر و شهادت تو كه به ايشان امر فرمودي گوش ندادند.

و در مملكت خودشان و در احسان عظيمي كه به ايشان نمودي و در زمين وسيع و برومند كه پيش روي ايشان نهاده تو را عبادت ننمودند و از اعمال شنيع خويش بازگشت نكردند.

10 اين عبارات ميل بعضي از يهوديان را به بازگشت به ايمان به خدا شرح ميدهد اما در طول تاريخ يهود به تدريج بخش ديگري قدرت يافت و توانست بر يهوديان چيره شود و بعدها خود مذهب را كاملاً دگرگون ساخت. به همين دليل در تورات و در ديگر كتب عهد قديم، علاوه بر آنچه در بالا ذكر شد، عناصري وجود دارد كه از تعاليم بدعت آميز بتپرستان نشأت گرفتهاند.

به عنوان نمونه؛

ـ در كتاب اول تورات گفته شده
«خدا جهان را در شش روز از هيچ آفريد.» اين درست و از وحي اوليه به دست آمده است. اما سپس ميگويد: «خدا در روز هفتم به استراحت پرداخت.» اين بخش ادعايي كاملاً ساختگي است و با عقيده الحادي كه صفات انساني را به خداوند نسبت ميدهد منطبق ميباشد.

خداوند در آيهاي از قرآن ميگويد:
و ما آسمانها و زمين و آنچه را كه بين آنهاست، در مدت شش روز آفريديم و اين كار بر ما سخت و خستگيآور نبود.


11 ـ در ديگر بخشهاي تورات نيز نوشتههايي وجود دارد كه با احترام شايسته مقام خداوند سازگاري ندارد، به ويژه بخشهايي كه ضعفهاي انسان به دروغ به خداوند نسبت داده شدهاند و خداوند مسلماً فراتر از اينهاست.

اين نوع قائل شدن جنبة انساني براي خداوند شبيه عمل كافران است كه ضعفهاي بشري را به خداوند موهوم خود نسبت ميدادند.

يكي از اين ادعاهاي كفرآميز آن است كه ادعا ميكند يعقوب(ع) ـ جد بنياسرائيل ـ با خداوند كشتي گرفت و پيروز گشت !

روشن است كه اين داستان براي بخشيدن برتري قومي به بنياسرائيل و به تقليد از احساسات نژادپرستانه شايع در ميان كافران ساخته شده است.

ـ در كتاب عهد قديم گرايش به معرفي خدا به عنوان خداي يك قوم خاص وجود دارد كه تنها خداي بنياسرائيل است، با اينكه خداوند، رب و پروردگار جهان و همة انسانها ميباشد. انديشه مذهب قومي در كتاب عهد قديم با گرايشات الحادي كه در آن هر قبيله خداي خود را عبادت ميكند، مطابقت مينمايد.

ـ در بعضي كتب عهد قديم، به عنوان نمونه كتاب يوشع بن نون(ع)، يهوديان به انجام اعمال خشونتآميز و موحش عليه غيريهوديان امر شدهاند. فرمان به قتلعام مردم بدون توجه به زنان و كودكان يا سالخوردگان داده شده است. اين نوع وحشيگري بيرحمانه كاملاً برخلاف عدالت خداوند است و يادآور بربريت فرهنگهاي ملحدي كه خداي اسطورهاي جنگ را ميپرستيدند، ميباشد.

چرا اين عقايد به تورات رسوخ كردهاند؟ حتماً بايد منبعي براي آنها وجود داشته باشد. حتماً يهودياني بودهاند كه نسبتي بيگانه از تورات را پذيرفتهاند، محترم شمردهاند و احكام ناب را با اضافه كردن آنچه در گذشته به آن برخوردند، تغيير دادهاند.

در حقيقت مبدأ اين تغيير، كابالاست كه به كمك بعضي يهوديان ادامه يافت. كابالا شكلي به خود گرفت كه باعث شد عقايد مصريان باستان و ديگر بتپرستان به يهوديت نفوذ نمايد و در آن گسترش يابد.

كاباليستها ادعا ميكنند كابالا تنها به توضيح بيشتر رازهاي نهفته در تورات ميپردازد. اما در واقع چنانكه
«تئودور ريناچ» مورخ يهودي كابالا ميگويد، «كابالا سمي است كه به رگهاي يهوديت وارد ميشود و آن را كاملاً در بر ميگيرد.»

12 بنابراين كشف آثار ايدئولوژيهاي ماديگراي مصريان باستان در كابالا غيرممكن نيست.






 

Mehrdad M

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : آشنایی با حقایق كابالا (تصوّف یهود)

كابالا، تعاليمي مخالف اصول آفرينش :

خداوند در قرآن بيان ميكند كه تورات كتابيالهي است و براي روشنگري انسانها نازل شده است: ما تورات را كه در آن هدايت و نوربود، [بر موسي] نازل فرموديم.

13 بنابراين تورات نيز چون قرآن دربردارنده علوم وفرامين مرتبط با موضوعاتي چون وجود خداوند، يگانگي او، خصوصيات او، آفرينش بشر وساير موجودات، هدف از آفرينش انسان و قوانين اخلاقي خداوند براي بشر ميباشد.

اماتورات اصلي، امروز موجود نيست.
آنچه امروز در اختيار داريم نسخة تغيير يافته توراتميباشد كه به دست بشر تحريف شده است.

قابل توجه است كه تورات واقعي و قرآن اصولمشتركي دارند؛ در هر دو خداوند به عنوان خالق جهان شناخته شده، مطلق است و از آغازوجود داشته است. هر چه غير از خدا مخلوق اوست كه توسط او از هيچ به وجود آمده است.او كل جهان، اجرام آسماني، ماده بيجان، بشر و همه موجودات زنده را خلق كرده و شكلداده است.

با توجه به اين حقايق در كابالا به تفاسيركاملاً متفاوتي برميخوريم. تعاليم آن دربارة خدا كاملاً مخالف «حقيقت آفرينش»است. محقق آمريكايي «لنس اس. اوينز» در يكي از كتب خود دربارة كابالا ديدگاه خويشرا دربارة ريشة احتمالي اين تعاليم چنين بيان ميكند: تعاليم كابالا مفاهيم مختلفيدربارة خدا ارائه ميدهد كه بسياري از آنها از ديدگاه «ارتودوكس» منحرف شناخته شدهاند.

اصليترين انگارة دين يهود اين است كه «خداي ما يكي است.» اما كابالا ادعا ميكنددر حاليكه خدا در درجة اعلي و به صورت يگانهاي توصيف ناپذير ـ كه در كابالا
Einsofبه معناي
«لايتناهي»ناميده ميشود ـ وجود دارد، يكتاييش لزوماً در تعداد زيادي صورت الهي تجلي يافته:تعدد خدايان كاباليستها اين را «سيفراث» (sefrroth)به معناي چهرههاي خدا مينامند، چگونگي نزول خداوند از مقام يكتاي لايتناهي بهتعدد خدايان، معمايي است كه كاباليستها بسيار در آن تعمق كردهاند.

بديهي است كهاين تصوير چند چهره از خدا راه را براي مشرك خواندن كاباليستها باز ميكند؛اتهامي كه آنها را به تندي و نه كاملاً با موفقيت رد كردهاند. در خداشناسيكاباليستها نه تنها ديدگاه تكثر خدايان وجود دارد بلكه خداوند صورت دوگانه مذكر ومؤنث به خود گرفته: "
Hokhmah"، "Binah": پدر و مادر آسماني كه اولين شكلهايخدايي بودند.

كاباليستها براي توضيح چگونگي آميزش اين دو و ايجاد آفرينش بعدي،صراحتاً از استعارههاي جنسي استفاده ميكنند.

از خصايص جالب اين خداشناسي سري ايناست كه بر مبناي آن بشر خلق شده بلكه خود به گونهاي موجودي خدايي است. اوينز ايناسطوره را چنين تشريح مينمايد: كابالا تصوير پيچيده خدا را به گونة ديگري نيزنشان ميدهد: موجود يگانهاي شبيه انسان، به گفتة يك كاباليست خداوند اولين انسانازلي و نمونة اولية آن بود.

انسان خصوصيات دروني، ابدي و الهي و ساختاري مشتركي باخدا دارد. يك رمز شكاف كاباليست اين برابري آدم با خدا را تأييد ميكند و ميگويد:در زبان عربي ارزش عددي اسامي آدم و يهوه به صورت يكسان 45 است. بنابراين بر اساستغيير كابالا يهوه مساوي است با آدم؛ يعني آدم خدا بود. به اين ترتيب اعلام ميشودكه همة انسانها در بالاترين درجة درك مانند خدا بودهاند.

چنين خداشناسي، گونهاي از اسطورههاي الحاديرا در بر دارد و اساس انحطاط يهود است. كاباليستهاي يهودي مرزهاي عقل سليم راچنان نقض كردهاند كه حتي ميكوشند بشر را خدا بخوانند. به علاوه بر اساس اين،الهيات بشريت نه تنها خدايي است بلكه فقط و فقط يهوديان را شامل ميشود و ديگراقوام انسان به شمار نميروند.

در نتيجة اين انديشة فاسد در يهوديت كه اساساً برمبناي اطاعت و فرمانبرداري از خدا بنا شده بود، گسترش يافت و هدفش اقناع خودبيني وغرور يهودي بود.

كابالا علي رغم اين طبيعت خود كه با تورات متناقض بود، در يهوديتراه يافت و شروع به فاسد كردن آن نمود.

يك نكته جالب توجه ديگر دربارة تعاليممنحرف كابالا، شباهت آن به انگارههاي كفرآميز مصر باستان است. چنانكه در صفحاتقبل بحث نموديم، مصريان باستان معتقد بودند ماده هميشه وجود داشته. به عبارت ديگراين انديشه را كه ماده از هيچ به وجود آمده مردود ميدانستند. كابالا نيز از همينعقيده دربارة انسان دفاع ميكند و مدعي است انسانها خلق نشدهاند و عهدهدارتنظيم و ادارة وجود خود ميباشند.

به عبارت امروزي، مصريان باستان ماديگرا بودند،
كابالا را ميتوان «اومانيسمسكولار» ناميد

جالب توجه است كه اين دو مفهوم: مادهگرايي و اومانيسم سكولار، ازايدئولوژيهايي ميباشند كه دو قرن است بر جهان حكمراني ميكنند.

بايد پرسيدچه نيروهايي وجود دارند كه مفاهيم مصر باستان و كابالا را از ميان تاريخ كهن به زمان حاضر منتقل كردهاند؟





 

Mehrdad M

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : آشنایی با حقایق كابالا (تصوّف یهود)

از شواليههاي مصر تا ماسونها :

با اشاره به شواليههاي معبد دانستيم كه ايننظام عجيب صليبيان تحت تأثير يك نهاد سرّي در اورشليم قرار داشت كه در نتيجة آنمسيحيت را رها نمود و به اجراي آداب جادوگري پرداخت.

گفتيم كه بسياري از محققان بهاين نتيجه رسيدهاند كه اين سر به كابالا مربوط ميشود. به عنوان مثال «اليمنسليواي» نويسندة فرانسوي كتاب تاريخ جادوگري، شواهد تفضيلي در اين كتاب ارائه ميدهدو اثبات ميكند،
شواليههاي معبد اولين گام را در پذيرش تعاليم كابالا برداشتند؛به عبارت ديگر آنها اين تعاليم را به صورت مخفيانه آموختند.

14
بنابراين اصولي ريشهدارمصر باستان به كمك كابالا به شواليه هاي معبد منتقل شد.

«آمبرتوايكو» رماننويسمعروف ايتاليايي اين حقايق را در چهارچوب يكي از رمانهاي خود نمودار ميسازد. اودر داستان خود از زبان شخصيت اصلي چنين بيان ميكند كه شواليههاي معبد تحت تأثيركابالا قرار داشتند و كاباليستها صاحب رمزي بودند كه در فراعنه مصر باستان قابلرديابي است.

به نوشتة ايكو، بعضي يهوديان سربسته رموز خاص را آموختند و سپس آنها رادر پنج كتاب
عهد عتيق (اسناد پنجگانه) جا دادند. اما تنها كاباليستها اين رمز راكه پنهاني انتقال يافته درك ميكنند.

كتاب زهر كه كتاب اصلي كابالا ميباشد بااسرار اين پنج كتاب ارتباط دارد.

ايكو بعد از بيان اينكه كاباليستها قادرند رازمصر باستان را در اندازهگيريهاي هندسي معبد سليمان نيز بخوانند، مينويسند
شواليههاي معبد آنرا از خاخامهاي كاباليست اورشليم آموختند: فقط گروه اندكي ازخاخامها كه در فلسطين باقي ماندند از سرّ آگاه بودند... و بعدها شواليه هاي معبد آن را از آنان آموختند.

15 شواليه هاي معبد با پذيرش مفاهيم كابالا طبيعتاً بابنياد مسيحي حاكم بر اروپا سر ناسازگاري يافتند. اين ناسازگاري با نيروي مهم ديگري مشترك بود؛ يهوديان.

بعد از بازداشت شواليههاي معبد به دستور مشترك پادشاه فرانسهو پاپ در سال 1307، نظام ساختاري زيرزميني به خود گرفت اما تأثيرش به صورت افراطيترهمچنان ادامه يافت.

چنانچه قبلاً گفتيم شمار قابل توجهي از اين افراد گريختند و به
پادشاه اسكاتلند ـ تنها پادشاهي كه مرجعيت پاپ را قبول نداشت ـ پناه بردند.

آنهادر اسكاتلند به «لژ وال بيلدرز» نفوذ كردند و در اندك زماني بر آن تسلط يافتند، لژسنن نظام معبد را به خود گرفت و به اين ترتيب بذر فراماسونري در اسكاتلند كاشتهشد.

هنوز هم تا به امروز «لژ كهن اسكاتلند» شاخه اصلي فراماسونري به شمار ميرود.رد پاي شواليه هاي معبد و بعضي يهوديان مرتبط با آنها در مراحل گوناگون تاريخاروپا قابل رديابي است. در اينجا بدون پرداختن به جزئيات تنها سرفصلها را بررسي ميكنيم. موارد در
كتاب نظم نوين ماسوني بررسي شدهاند.

يكي از مهمترين پناهگاههاي شواليههاي معبددر منطقه پراونيس فرانسه قرار داشت. طي بازداشتها، بسياري در آنجا مخفي شدند.

ازخصوصيات مهم ديگر اين منطقه اين است كه مرموزترين مركز كاباليسم اروپا ميباشد.

پراوينس جايي بود كه سنت شفاهي كابالا به كتاب تبديل شد و ثبت گرديد. به عقيدةبعضي مورخان شورش روستايي انگلستان در سال 1381 به كمك يك سازمان مخفي شعلهور شد.

محققاني كه تاريخ فراماسونري را مطالعه ميكنند. همگي بر اين باورند كه اين سازمانمخفي نظام معبد بوده است.

جنبش ذكر شده بزرگتر از يك قيام داخلي و حماسهايسازمان يافته عليه كليساي كاتوليك بود. نيم قرن پس از اين شورش، يك كشيش در بوهيما(جنوب اطريش) به نام «جان هاس» (
John Huss)شورشي را در مخالفت با كليساي كاتوليك آغاز كرد.

در پشت پرده اين شورش نيز شواليههايمعبد قرار داشتند. «اويگدور بن آيزاك كارا» (
Avigdor Ben Isaac Kara)، از مهمترين نامهايي بود كه هاس در توسعهدكترين خويش تحت تأثير آن قرار داشت. كارا، خاخام انجمن يهودي شهر پراگ و يككاباليست بود.

نمونههايي از اين قبيل، حكايت از اتحاد ميان شواليههاي معبد وكاباليستها جهت تغيير نظام اجتماعي اروپا ميكند. اين تغيير موجب دگرگوني فرهنگ مسيحي پايه اي اروپا و جايگزيني آن با فرهنگي مبتني بر مفاهيم الحادي مانند كابالاگرديد. و بعد از دگرگوني فرهنگي دگرگوني سياسي به ميان آمد؛ مثلاً
انقلاب فرانسه وايتاليا و... .

در فصول آينده نگاهي به نقاط تحول مهم تاريخ اروپا خواهيمانداخت. در همه مراحل با حقيقتي روبهرو ميشويم كه از وجود نيرويي حكايت ميكندكه هدفش منحرف ساختن اروپا از ميراث مسيحي خود و جايگزيني آن با ايدئولوژي سكولاراست و با اين برنامه نيتي جز نابودي نهادهاي مذهبي آن را ندارد.

اين نيرو تلاش كرداروپا را به قبول تعاليمي كه به كمك كابالا از مصر باستان دست به دست گشته اند وادار كند. همانطور كه قبلاً اشاره كرديم اساس اين تعاليم را در دو گرايش مهم تشكيل ميدهند: اومانيسم و ماديگرايي.


=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
WWW.masafportal.COM
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
 
بالا