تیرم به خطا میرود اما به هدر نه! (فاضل نظری)

انتقام سـبز

کاربر تازه وارد
"منجی دوازدهمی"

بسم الله الرحمن الرحیم

4d2076e66e364cfbbee1a8aa71fbe265.jpg


من خود دلم از مهر تو لرزید، وگرنه
تیرم به خطا می‌رود اما به هدر نه!
دلخون‌شده‌ی وصلم و لب‌های تو سرخ است
سرخ است ولی سرخ‌تر از خون جگر، نه
با هرکه توانسته کنار آمده دنیا
با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!
بدخلقم و بدعهد، زبانبازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است! مگرنه؟
یک بار به من قرعه‌ی عاشق شدن افتاد
یک بار دگر، بار دگر، بار دگر ... نه!
 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
در راه رسیـدن بــه تـــو گـیـرم کــه بـمـیـــــــرم

اصـلا بــه تـــو افـتـــاد مـسـیـرم کــه بـمـیـــــرم

یـک قـطـره ی آبــــم کــه در انـدیـشـه ی دریــــا

افـتـادم و بـــایـد بـپـذیــرم کـــــه بـمـیـــــــــــرم

یا چـشـــــم بـپـوش از من و از خـویـش برانــــــم

یــا تـنــگ در آغــــــوش بـگـیـرم کــــه بـمـیــــرم

ایـن کـوزه تـرک خـورد چـه جـای نـگـرانـیـسـت؟!

مــن سـاخـتـه از خـــــــاک کـویـرم کــه بـمـیــرم

خــامـوش نـکـن آتـــــــــــش افــروخـتـــــه ام را

بـگـذار بـمـیــرم کــه بـمـیــرم کــــه بـمـیــــرم !​
 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"

.
همین که نعش درختی به باغ می افتد
بهانه باز به دست اجاق می اقتد

حکایت من و دنیا یتان حکایت آن
پرنده ایست که به باتلاق می افتد


عجب عدالت تلخی که شادمانی ها
فقط برای شما اتفاق می افتد

تمام سهم من از روشنی همان نوریست
که از چراغ شما در اتاق می افتد

به زور جاذبه سیب از درخت چیده زمین
چه میوه ای ز سر اشتیاق می افتد

همیشه همره هابیل بوده قابیلی
میان ما و شما کی فراق می افتد؟

.
 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
اگر جای مروت نیست با دنیا مدارا کن
به جای دلخوری از تنگ بیرون را تماشا کن

دل از اعماق دریای صدف‌های تهی بردار
همین‌جا در کویر خویش مروارید پیدا کن
چه شوری بهتر از برخورد برق چشم‌ها باهم
نگاهش را تماشا کن، اگر فهمید حاشا کن
من از مرگی سخن گفتم که پیش از مرگ می‌آید
به «آه عشق» کاری برتر از اعجاز عیسا کن
خطر کن! زندگی بی او چه فرقی می‌کند با مرگ
به اسم صبر، کم با زندگی امروز و فردا کن
 

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
گرچه می گویند این دنیا به غیر از خواب نیست
ای اجل!مهمان نوازی کن که دیگر تاب نیست

بین ماهی های اقیانوس و ماهی های تنگ
هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جز آب نیست!

ما رعیت ها کجا!محصول باغستان کجا!؟
روستای سیب های سرخ بی ارباب نیست

ای پلنگ از کوه بالا رفتنت بیهوده است
از کمین بیرون مزن امشب شب مهتاب نیست

در نمازت شعر می خوانی و می رقصی٬دریغ
جای این دیوانگی ها گوشه محراب نیست

گردبادی مثل تو یک عمر سرگردان چیست؟
گوهری مانند مرگ آنقدر هم نایاب نیست!...

فاضل نظری
 
بالا