سلمان فارسی و شبهات

انتقام سـبز

کاربر تازه وارد
"منجی دوازدهمی"

بسم الله الرحمن الرحیم
13911002000165_PhotoL.jpg

خواهشمندم زندگي نامه سلمان فارسي را با اسناد معتبر توضيح دهيد . يكي از دوستان نظرش اين بود كه سلمان از خاندان پادشاهي بوده و به شام تبعيد گرديده و هنگام بعثت رسول به او در خيلي از موارد مشاوره و حتي مسائله ديني را هم به وي ميگفته و سلمان را به عنوان بزرگترين خائن به ايران معرفي مي كرد.

پاسخ: دانشجوي گرامي، منظور شما از خائن چيست؟ آيا اگر سلمان فارسي براي پيشبرد اسلام ناب و كمك براي مسلمان كردن مردم كشورش تلاش كرده باشد اين خيانت به حساب مي آيد؟ آيا اگر سلمان فارسي باعث مسلمان شدن بسياري از آبا و اجداد ما و در نتيجه خود ما و عاقبت به خيري ما و درآمدن از منجلاب فساد اديان فاسد آن دوران شده باشد اين خيانت است؟
متاسفانه حس ايران دوستي و ايران پرستي گاهي اوقات انسان را آنچنان افراطي و نژاد پرست مي كند كه چشم به روي تمامي واقعيات بسته و تنها به اين فكر مي كند كه چرا بايد به ايران حمله مي شد. نمونه آن همين مطالب است كه ذكر كرديد و كمك كردن سلمان در فتح ايران را نوعي خيانت يك ايراني به وطنش به حساب آورده ايد.
هر چند ما با لشكر كشيهاي خلفا بعد از رحلت پيامبر اكرم به شدت مخالف هستيم و دليل اصلي ما هم غصب خلافت توسط خلفاي غاصب و نيز شركت نكردن اميرالمومنين علي عليه السلام و فرزندانش در اين جنگها و فتوحات است اما با اين حال از آنجايي كه اميرالمومنين به بعضي از ياران با وفايش اجازه شركت در اين جنگها را به علت منحرف نشدن بسياري از مردم داده بود ما نيز معتقديم كه شركت كردن امثال سلمان فارسي در فتح ايران نه تنها خيانت نبوده بلكه بزرگترين خدمت به ايرانيان در طول تاريخ از سوي سلمان فارسي بوده است.
اگر خوب دقت كنيم مي بينيم كه افرادي چون سلمان فارسي با حضورشان در اين فتوحات عملا باعث شدند كه بسياري از كارشكنيها و اعمال خلاف انسانيت و مسلمانيت از بين برود چراكه اگر سلمان چنين اقدامي را نمي كرد و كار به دست عناصر تندروي دستگاه غاصب حاكم مي افتاد معلوم نبود چه بلايي سر ايرانيان مي آمد. علاوه بر اينكه حضور برخي خواص و شيعيان در راس قدرت مي توانست تا حدي به اعتلا و زنده نگه داشتن آرمانهاي ائمه اطهار و پيامبر اكرم(ص) كمك كند چنانچه نقل شده سلمان فارسي با الهام از شيوۀ پيامبر(ص) مسجد را مركز تعليم، تربيت، تزكيه، هدايت و پايگاه فعاليت هاي اجتماعي ساخته بود و خود در مسجد براي مردم سورۀيوسف را تفسير مي كرد تا در سايۀ آن، مردم با درسهاي عفت، صداقت و شيوۀ درست حكومت آشنا شوند.( ابن سعد، طبقات الكبري،ج 4 / 79 – 80)
البته سلمان نقش بسيار زيادي در بعضي از فتوحات مسلمانان داشته است تا جايي كه نقل مي كنند در ماجراي فتح مدائن، سعد وقاص، فرمانده سپاه اسلام بود، او فرمان داد تا سپاه از رود دجله عبور كنند. در آن وضع دلهره‏آميز و نگران‏كننده كه حتي فرمانده در اضطراب بود،سلمان در كنار فرمانده لشكر بود و او را با اين سخنان دلداري مي‏داد: مردم تازه مسلمان شده‏اند و به گناه آلوده نيستند. از اين رو آب و دريا همچون خشكي برايشان‏ رام شده است. سوگند به خدايي كه جان سلمان در دست اوست، همه دسته دسته از اين رودخواهند گذشت...(تاريخ طبري، ج ۴، ص ۱۲؛ ترجمه اخبار الطوال، ص ۱۶۰ - ۱۶۱ )نيز نقل شده خود سلمان پيشاپيش گروههايي بود كه با اسب از رودخانه گذشتند و به كنار حصار مدائن‏رسيدند. سخنان سلمان در مدائن سبب شد تا دو شهر از شهرهاي مدائن و ايوان و كاخ مدائن، از جمله‏تيسفون كه سالها پايتخت ساسانيان بود، بدون درگيري به دعوت وي تسليم لشكر اسلام شود، وحدود چهار هزار نفر از سپاه ويژه و گارد ايران كه تحت فرماندهي «رستم فرخ‏زاد» بودند، ازسپاه او جدا شده، به سپاه مسلمانان بپيوندند. دعوت سلمان براي اسلام آوردن ايرانيان در مدائن بدين صورت بود: «همانا اصل و نسب من‏از شما ايرانيان مي‏باشد و من در سه چيز خيرخواه شما هستم، و صلاح شما در آنها است: الف. اگر اسلام بياوريد، برادر ما هستيد و در اموال ما شريك بوده و بر شما است همان‏تكليفي كه بر ما است. ب. تسليم شويد و به مسلمانان جزيه بدهيد. ج. در غير اين دو صورت، با شما مي‏جنگيم، همانا خدا، خائنان را دوست ندارد( تاريخ طبري ج ۴ ص ۱۴ ) و...
به هر حال اگر كمي به تاريخ ايران در دوران پاياني سلطنت ساساني ها دقت كنيم علت اين عملكرد سلمان فارسي و حتي شكستهاي مكرر و پي در پي ايرانيان ساساني به روشني معلوم خواهد شد. ظلمها و ستمها و فساد شديد دستگاه حكومت ساساني و سختگيري شديد به قاطبه مردم كه در حكم نوكران حكومت به حساب مي آمدند و نيز قرار داشتن ثروت و كسب علم و همه امتيازات مادي و حتي معنوي به طبقه حاكم و ثروتمند ساساني يكي از عمده دلايل اين شكستها و حمايتهاي خود مردم از مسلمانان و نيز عملكرد سلمان فارسي مي باشد.
اين واقعيت تا جايي نمود پيدا مي كند كه نقل ميكنند اهل مدائن تيسفون، نان و خرما به دست در كوچه ها به پيشواز اعرابي ايستاده بودند كه به غارت كاخ شاهي و فرش بهارستان مي رفتند. (تاريخ خلفا، ج 2، ص 126)
به هر حال واقعيت آن است كه اسلام يك دين جهاني بوده و هست و نمي توانست هدايت خود را در مهد اسلام و شهر مكه و يا نهايتا جزيره العرب محصور كند، هرچند لشكر كشي هاي انجام شده در عهد خلفاي نخست كاستي ها بسياري را در پي داشت. آثار اين ضعف هم در كشورهاي مفتوحه و هم در مركز و گستره دولت اسلامي آشكار بود البته در هر يك به نوعي بايد اين كاستي ها مورد مطالعه و دقت قرار گيرد. اما در دراز مدت، به دليل آشنايي ملل و كشورهايي كه اسلام به آنجا راه يافته بود با حقيقت و روح دين اسلام، كم كم مردم خود به اسلام روي آوردند.
البته ما معتقديم اگر حركتي كه از سوي رسول خدا(ص)شروع شد، پس از فوت ايشان ادامه مي يافت و زمام امامت و خلافت به دست وصي ايشان اميرمؤمنان(ع) مي افتاد، بي شك دعوت اسلامي پيامبر(ص) به ميدان وسيع تري گسترش مي يافت و همسايگان دولت اسلامي و ساير ملل خود به پذيرش اين دين الهي پيشقدم مي شدند و فتوحات خونين و لشكركشي هاي دوران خلفا، به گونه اي ديگر رقم مي خورد، اما متاسفانه با غصب خلافت توسط خلفاي غاصب اين امر محقق نشد.
با اين حال حضور افرادي از ياران اهل بيت عليهم السلام در اين فتوحات توانست تا اندازه اي از فاجعه هاي آن بكاهد و مردم ايران را با مرام و مذهب ناب شيعي آشنا سازد و زمينه سربلندي و عاقبت بخيري آنان را فراهم سازد.
در پايان گزيده اي كوتاه از زندگي نامه اين بزرگمرد تاريخ خدمتتان ارائه مي شود:
سلمان فارسي
سلمان فارسى يكى از مشهورترين صحابه پيامبر خدا «صلى الله عليه وآله» و از شخصيتهاى بسيار بزرگ اسلام است. وى اصالتا ايرانى و دهقان زاده‌اى(در اين برهه زماني مراد از دهقانان حاكمان محلي است. كساني كه: عهده‌دار جمع آوري ماليات بودند و به گونه‌اي بر مناطقي از كشور حكومت مي‌كردند. براي كسب اطلاع در مورد اين واژه در اين عصر مي‌توانيد ر.ك: حسين مفتخري و حسين زماني، تاريخ ايران از ورود مسلمانان تا پايان طاهريان، تهران، سمت، 1381) از ناحيه «جى» اصفهان يا كازرون و يا رامهرمز(در خوزستان) بوده است. نام اصلى اش«ماهبه» يا «روزبه» و نام پدرش «خوشبودان يا بوذخمشان اسپهاني» است.( دايره المعارف تشيع، زير نظر احمد صدر, حاج سيد جوادي و ديگران، تهران، نشر شهيد سعيد محبي، 1381, ص262) در حدود سال‌هاي 570 ميلادي به دنيا آمده و در سال 653 ميلادي مقارن با 33 قمري و طبق نقلي در سال 35 قمري و در ايام حكومت عثمان(قرطبي، الاستيعاب، ج‏2، ص 197) در شهر مدائن ديده از جهان فروبست. در كودكى در مناطقي رشد يافت كه مهد سه دين مهم آن روز بود كه عبارتند از: مسيحيت نسطوري، زرتشتي و مانوي.( دايره المعارف تشيع، ص262) آمده است كه وي به دين عيسوى گراييد. برخي معتقدند چون وي از كشيشان شنيده بود كه ظهور پيامبر اسلام نزديك شده است، خانه پدر را ترك گفت و در جست‌وجوى آن پيامبر به سفر پرداخت.( برخي نيز علت مسافرت و خروج وي از ايران را يافتن شخصيتي نيرومند دانسته ‌اند كه بتواند نظام ظالم و ستم پيشه ساساني را براندازد. پيشين، ص263) به سوريه رفت و چندى در مناطق مختلفي همچون: شام، موصل و نَصيبَيْن نزد كشيشان متعددي اقامت جست تا آن كه در بلاد عرب به اسارت قبيله‌اي به نام «بنى‌كلب» درآمد. مدتي بعد مردى از قبيله «بنى‌قريظه»( بني‌قريظه يكي از قبايل يهودي ساكن در شهر يثرب,شهري كه بعدها به دليل هجرت پيامبر به مدينه مشهور شد بود)او را خريد و به يثرب (مدينه) برد. در اين شهر، از ظهور پيامبر خدا صلى الله عليه وآله آگاه شد و چون گفته‌ها و نشانه‌هايى را كه از كشيش مراد خود شنيده بود، در آن حضرت ديد، به زودى اسلام آورد. رسول اكرم صلى الله عليه وآله او را از مالك يهودي‌اش خريد و آزاد كرد. از آن موقع سلمان ملازم رسول صلى الله عليه وآله بود و نزد او منزلتى خاص يافت. از جمله اقدامات به يادگار مانده از وي، پيشنهاد كندن خندق در غزوه خندق يا جنگ احزاب مي‌باشد. كندن اين خندق در باز داشتن تجاوز مشركان به شهر مدينه اثرى بزرگ داشت.( يعقوبي، تاريخ يعقوبي، ترجمه: ابراهيم آيتي، ج1، ص 409) بنابر روايتى مشهور، رسول اكرم صلى الله عليه وآله سلمان را از اهل بيت شمرده است. به هنگام رحلت پيامبر خدا(ص) سلمان فارسي در مدينه حضور نداشت و پس از بازگشت جمله تاريخي خود را خطاب به مردم مدينه به زبان فارسي فرمود كه «كرديد و نكرديد». آن‌گاه سلمان در شمار اصحاب امام على عليه السلام در آمد و از مؤمنان به خلافت بلافصل او گرديد. او نزد امام على عليه السلام نيز منزلتى بزرگ داشت. حضرت على عليه السلام، سلمان را دريايى مى دانست كه قعرش دست نايافتنى است.(ذهبي، سير اعلام النبلاء، ج 3، ص‏342) در خلافت عمربن خطاب براي جنگ با سپاه امپراطوري ساساني به سمت ايران به راه افتاد. هدف از فرستادن وي: استفاده از نظرات كارشناسانه و دقيق وي و هم راهنمايي سپاه اعراب در مناطق ايران بود.( دايره المعارف تشيع، ص263) پس از فتح مدائن و در زمان حكومت عمربن خطاب و ظاهرا پس از مشورت با اميرالمومنين علي(ع) حكومت مدائن را از جانب عمر پذيرفت و به اين شهر نقل مكان كرد. سلمان به عنوان والى مدائن، بر 30 هزار مسلمان حكومت مى‏كرد. حقوق استاندارى‏اش 5 هزار درهم بود و او، همه مستمرى خود را صدقه مى‏داد.
دو جامه (عبا) داشت كه هنگام سخنرانى يكى را به زير پاى خود مى‏گسترد و ديگرى را به دوش مى‏افكند.از كسى چيزى نمى‏پذيرفت.خانه‏اى نداشت و براى تهيه آن نيز دست و پا نزد،خود، كار مى‏كرد؛ حصير و زنبيل مى‏بافت و از تلاش خويش روزى كسب مى‏كرد. ساده مى‏زيست و به اندك غذايى چون نان جو اكتفا مى‏كرد. از درآمدش، گوشت يا ماهى‏اى مى‏خريد و آن‌گاه، جذاميان را به خوان خود دعوت مى‏كرد و با آنان هم سفره مى‏شد! او حتى حاضر نبود اين هزينه خيريه را از بيت المال صرف نمايد. وقتى كسى به او اعتراض كرد كه چرا تو كار مى‏كنى در حالى كه اميرى، و رزق و روزى برايت سرازير است، گفت: من مى‏پسندم كه از دست رنج خود ارتزاق كنم.( قرطبي، الاستيعاب، ج 2، ص 193)
سلمان افزون بر مقام بزرگى كه نزد شيعيان دارد، نزد اهل سنّت نيز داراى مكانتى والاست. او در مدائن وفات يافت و امام على«عليه السلام» بر جنازه‌اش نماز خواند.
درباره شخصيت سلمان روايات فراواني وجود دارد:
الف. سلمان از ما اهل البيت است.
ب. سلمان درياي علم است.
ج. اگر دين در ثريا باشد سلمان آن را به دست مي آورد.
د. سلمان بهتر از لقمان حكيم است.
ه. ايمان ده درجه دارد. مقداد در درجه هشتم، ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم است.
و. به سلمان،‌ سلمان فارسي نگوييد بلكه سلمان محمدي بگوييد.
ز. سلمان،‌ محدث بود.
ح. سلمان، اسم عظيم تعليم ديده بود.
ط. كسي فقيه تر از سلمان نبود.( مجلسي، بحار الانوار،‌ ج22 ص 31، 331، 341، 347،385 ؛ شيخ طوسي، اختيار معرفه الرجال معروف به رجال كشي، ص6)
منصور بزرج، از امام صادق عليه السلام پرسيد:آقا! ياد سلمان فارسى را فراوان از شما مى‏شنوم؛ سبب چيست؟
امام مهربانانه منصور را نگريست و فرمود: مگو سلمان فارسى؛ بگو سلمان محمدى. سبب آن كه من او را فراوان ياد مى‏كنم، اين است كه در او سه خصلت عظيم است كه به آن آراسته بود؛
الف. خواسته اميرمؤمنان عليه السلام را بر هواى نفس خود ترجيح مى‏داد.
ب. فقرا را دوست مى‏داشت و آنان را بر صاحبان ثروت و قدرت ترجيح مى‏داد.
ج. به دانش و دانشمندان محبت مى‏ورزيد.( مجلسي، بحارالانوار، ج 22، ص337).
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: gole yakh
بالا