نگاهی به زندگانی حضرت ابراهیم خلیل الله(ع)

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پس از این که گفت و گوى حضرت ابراهیم (ع) با نمرود که در آن ابراهیم (ع) ثابت نمود که قدرت خداوند متعال نامتناهى است پایان یافت وى از خداوند متعال درخواست نمود تا چگونگى زندهنمودن مردگان را به وى نشان دهد. این مسأله از ایمان ابراهیم (ع) نکاست ، بلکه وسیلهاى بود براى رسیدن به اطمینان قلبى بود : «هنگامى که ابراهیم گفت : خدایا به من نشان بده چگونه مردگانرا زنده مىکنى ! خداوند فرمود : مگر ایمان نیاوردى ! عرض کرد : چرا ، ولى مىخواهم قلبم آرامش یابد. خداوند فرمود : در این صورت چهار نوع از مرغان را انتخاب کن ؛ و آن ها را (پس ازذبح کردن ،) قطعه قطعه کن و در هم بیامیز ؛ سپس بر کوهى ، قسمتى از آن را قرار بده ؛ بعد آن ها رابخوان ، به سرعت به سوى تو مىآیند. و بدان خداوند قادر و حکیم است.»

ابراهیم (ع) مدتى را در منطقه «حرّان» گذراند در این مدت دختر عموى خویش را که نامش «سارا»بود به همسرى برگزید. روى گردانى قوم ابراهیم و اعراض آن ها از خداپرستى (جز لوط وعدهاندکى از قوم وى) شکاف میان او و قومش را افزون تر کرد. از این رو تصمیم گرفت تا از این منطقه مهاجرت نماید. سخن او را چنین قرآن مىآورد : «من به سوى پروردگارم مهاجرت مىکنم ، که او صاحب قدرت و حکیم است.»

ابراهیم (ع) و همراهان خود به سوى سرزمین شام که در آن روزگار به سرزمین کنعان معروف بود رهسپار گشت. وى مدت اندکى را در آن جا گذراند ، سپس به ناچار آن جا را به همراه جمعى ازمردم آن دیار که بر اثر تنگناى شدید به وقوع پیوسته بیم آن داشتند که حالت قحط و گرسنگىحاصل شود ترک نمود و به مصر رهسپار شد. ولى باز آن جا را به همراه همسرش سارا و کنیز او کهنامش هاجر بود ترک کرد و به فلسطین مهاجرت نمود.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Ali

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
سارا زنى نازا بود ، و به سن پیرى و کهولت رسیده بود و امکان بچه دار شدن او نمىرفت. در مقابل ابراهیم (ع) در دل آرزوى داشتن فرزند را داشت. ایشان از خداوند درخواست نمود تا فرزندى درست کار به وى عطا کند. سارا از آن چه که در دل ابراهیم مىگذشت آگاه بود ؛ لذا از او درخواست کرد تا هاجر را که کنیز او بود به همسرى برگزیند، بدان امید که خداوند به او فرزندى ببخشد. ابراهیم (ع) با هاجر ازدواج کرد و فرزندى از هاجر متولد شد که نام او را اسماعیل نهادند.

پس از این که خداوند اسماعیل را از هاجر به ابراهیم عطا نمود، خوى خود بزرگ بینى و عُجب در هاجر نمود پیدا کرد و به داشتن او در مقابل سارا فخر مىفروخت. این مسأله حسّ حسادت و غیرت را در دل سارا ـ که دیگر طاقت تحمًل رفتارهاى هاجر را نداشت ـ برانگیخت. لذا از ابراهیم (ع) درخواست کرد تا هاجر را به جایى دیگر منتقل کند؛ چون نمىتوانست وضعیت را به این شکل تحمًل نماید.

ابراهیم (ع) درخواست سارا را مجاب ساخت و اراده خداوندى نیز این مسأله را تایید نمود. به ابراهیم وحى شد که هاجر و اسماعیل را با خود به مکه ببرد. وى آنها را به همراه خود برد؛ تا این که در میان راه فرمان الهى به او امر کرد تا در سرزمین خالى از سکنه و به دور از آبادانى توقف نماید. آنجا جائى بود که قرار است خانه خداوند ساخته شود. وى پس از آن منطقه را ترک نمود وبه دیار خود بازگشت در حالى که نه آبى نزد آنا ن بود و نه غذا. هاجر چندین بار به دنبال او رفت تا بلکه دلش را به رحم آورد. امًا وى همچنان براه خود ادامه مىداد. تا اینکه هاجر اطمینان نمود که ابراهیم (ع) به فرمان خداوند این کار را انجام مىدهد و چنین مىکند ، پس به حکم خداوند تن در داد و تسلیم او شد و به جائى که ابراهیم او و فرزندش را در آنجا نهاده بود بازگشت.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Ali

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
ابراهیم با دلى دردناک از فراق همسر و فرزندش به دیار خود بازگشت. ولى این اراده خداوند بود که بر اراده او غلبه کرد. او تسلیم امر خداوند گردید و به درگاه او چنین دعا کرد : «پروردگارا ! من برخى از فرزندانم را در سرزمینى بى آب و علف ، در کنار خانهأى که حرم توست، ساکن ساختم، تا نماز را بر پا دارند ؛ تو دلهاى گروهى از مردم را متوجًه آنها ساز؛ و از ثمرات به آنها روزى ده؛ شاید آنان شکر تو را به جاى آورند. پروردگارا ! تو مى دانى آن چه را ما پنهان و آشکار مىکنیم ؛ چیزى در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست.»

هاجر مدتى را با خوردن غذا و نوشیدن آبى که ابراهیم (ع) باقى کذاشته بود سپرى نمود؛ تا این که آب و غذاى آنها تمام شد. اندک اندک تشنگى بر او و اسماعیل عارض شد. هاجر دور بَرخود را نگاه کرد، و اسماعیل را مشاهده نمود که از تشنگى به خود مىپیچد ، هاجر براى سیراب نمودن اسماعیل جست وجوى خود را آغاز کرد.

او به مکانى مرتفع معروف به «صفا» صعود کرد، ولى در آن جا اثرى از آب ندید. از آنجا سرازیر شد و در حالى که خسته و ناتوان بود به مکان مرتفعى به نام «مروه» رسید، بازهم از آب خبرى نبود، باردیگر به «صفا» برگشت. و سپس به مروه؛ این رفت و آمد هفت بار ادامه پیدا کرد،وى در حالى که سعى خود را مىکرد و مشرف بر مروه شده بود، پرندگانى را مشاهده کرد که بر بالاى فرزند خود مىچرخیدند هنگامى که این صحنه شگفت آور را مشاهده نمود به جایگاه فرزندش بازگشت تا از این رخداد مطلّع شود وى چشمه آبى را در حال جوشیدن مشاهد نمود او دست خود را از آب پر کرد و به فرزندش داد و خود نیز از آن آب نوشید.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
در این هنگام جمعى از قبیله (جرهم) از نزدیکیهاى این منطقه مىگذاشتند، هنگامى که پرندگان را در حال بال زدن و چرخیدن بر بالاى این منطقه مشاهده نمودند، از این رخداد شگفت زده شدند و از همدیگر پرسجو نمودند، زیرا دراین منطقه آب وجود ندارد پس چگونه پرندگان در این سو مىچرخیدند. جرهمیها قاصدى را به این محل گسیل داشتند وى هنگام بازگشت مژده داد که درا ین جا آبى هست، آنان به سوى این منطقه رفتند هاجر را یافتند و از او درخواست نمودند تا آنان را در همسایگى خود بپذیرد بدون این که حقى از آب را بخواهند، هاجر به آنان خوش آمد گفت و جرهمیها در همسایگى او منزل گزیدند، تا اینکه اسماعیل به سن جوانى رسید و همسرى از قبیله جرهم برگزیده و زبان عربى را از او فراگرفت.

در این مدًت ابراهیم (ع) فرزند خود را فراموش نکرده بود، و هر چندگاه به دیدار او مىشتافت. در یکى از این دیدارها در عالم خواب مشاهده نمود که خداوند به او فرمان مىدهد که فرزند خود را ذبح نماید. ابراهیم (ع) عزم کرد تا فرمان الهى را به انجام برساند. وى این مسأله را با فرزندش در میان گذاشت تا ایمان او را بیازماید. اسماعیل (ع) به او پاسخ داد : اى پدر فرمان الهى را اجابت نما،مرا بردبار خواهى یافت. قرآن این مسأله را چنین بازگو مىکند :« هنگامى که با او به مقام سعى وکوشش رسید،گفت : پسرم ! من در خواب دیدم که تو را ذبح مىکنم نظر تو چیست ؟ گفت : پدرم ! هرچه دستوردارى اجرا کن ، به خواست خدا مرا از صابران خواهى یافت.»

هنگامى که آنان تسلیم قضا و قدر الهى شدند، ابراهیم فرزند خود را به رو انداخت تا از قفا او را ذبح نماید، چاقو را برگردون او گذراند، ولى چاقو برشى ایجاد نکرد. خداى متعال در عوض ذبحى عظیم (یک گوسفند) را به جاى اسماعیل فرستاد. ابراهیم (ع) از این آزمایش برزگى خداوندى سربلند بیرون آمد. در قرآن این مسأله چنین ذکر شده است : «هنگامى که هر دو تسلیم شدند ابراهیم پیشانى او را برخاک نهاد، او را ندا دادیم که أى ابراهیم! آن رؤیا را تحقًق بخشیدى (و به ماموریت خود عمل کردى). ما این گونه، نیکو کاران را جزا مىدهیم. این مسلماً همان امتحان آشکار است. ما ذبح عظیمى را فداى او کردیم. و نام او را در امتهاى بعد باقى نهایدم.»
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
ابراهیم (ع) مدتى طولانى را به دور از فرزندش سپرى نمود. سپس براى انجام امرى عظیم به مکه بازکشت. خداوند متعال به او فرمان داده بود که به همراهى اسماعیل (ع) کعبه را بسازد. پس از اینکه خستگى سفر از تن او زد و ده شد، علت آمدن خود را با اسماعیل در میان گذاشت. آنان ساخت کعبه را به کمک هم آغاز نمودند. ابراهیم کار بنایى را انجام مىداد و اسماعیل (ع) سنگها را به وى تحویل مىداد. ابراهیم خواست تا سنگى را به عنوان نشانه در زاویهى بنا بگذارد. جبرئیل به او سفارش نمود تا حجر الاسود را در این مکان بگذارد : «.. بیاد آورید هنگامى که ابراهیم و اسماعیل پایههاى خانه کعبه را بالا مىبردند»

آنان در هنگام ساخت کعبه به نیایش خداوند مىپرداختند و چنین مىگفتند: «پروردگارا از ما بپذیر که تو شنوا و دانائی» همکارى میان ابراهیم واسماعیل تا پایان ساخت کعبه و ایجاد دیوارهاى کعبه ادامه یافت.

هنکامى که بناى کعبه به پایان رسید خداوند متعال آن را مورد عنایت خاصً خود قرارداد؛ و به ابراهیم و اسماعیل فرمان داد تا کعبه را براى طواف کنندگان و عاکفان و رکوع وسجده کنندگان پاکیزه نماید. ابراهیم(ع) دعا کرد تا مکه سرزمین امنى باشد، و براى کسانى که به خداوند متعال و روز قیامت ایمان آوردهاند خیر و روزى بى کران عطا فرماید، و عذاب خود را بر کسانى که کفر ورزیدند. پس از این که مدت کوتاهى آنهارا در آسایش بگذارد نازل نماید : «(به خاطر بیاورید) هنگامى که خانه کعبه را محل بازگشت و مرکز امن و امان براى مردم قرار داریم. و (براى تجدید خاطره از مقام ابراهیم عبادتگاهى براى خود انتخاب کنید وما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که : خانه مرا براى طواف کنندگان و مجاوران ورکوع و سجده کنندگان ، پاک و پاکیزه کنید : (و بیاد آورید) هنگامى را که ابراهیم عرض کرد : پروردگارا ! این سرزمین شهر امنى قرارده و اهل آن را ـ آنانى که به خدا و روز بازپسین ایمان آوردند ـ از ثمرات گوناگون روزى ده. گفت : دعاى تو را اجابت کردم و مؤمنان را از انواع برکات بهرهمند ساختم؛ امًا به انهائى که کافر شدند بهره کمى خواهم داد سپسى آنها را آتش به عذاب مىکنم ؛ و چه بد سرانجامى است، و (نیز به یاد آورید) هنگامى را که ابراهیم و اسماعیل ، پایههاى خانه کعبه را بالا مىبردند و مىگفتند پروردگارا از ما بپذیر که تو شنوا و دانائی».
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
خداوند متعال به ابراهیم ویژکىها و خصوصیتها متعددى عطا نمود که در کم ترین پیامبرى موجود است؛ او پدر پیامبران است و جد بزرگ پیامبر اکرم محمد (ص) مىباشد. خداوند قبل از این که او را پیامبر قرار دهد اورا بنده قرارداد. پیامبرى او را با راستگویى مقرون نمود و او به صدًیق (راستگوى) معروف گشت : «در این کتاب ابراهیم را یادکن،که او بسیار راستگو، و پیامبر خدا بود» راستگویى ارزشى است که از اصول و پایههایى شمرده مىشود، که پیامبرى بر آن استوار است. خداوند سپس او را خلیل (دوست) خود شمرد ، وى به درجهأى از محبت خداوند رسید که او را به این مقام نائل گردانید «و خداوند ابراهیم را به دوستى خود برگزید» سپس او را به عنوان امام معرفى نمود : «(به خاطر بیاورید) هنگامى که خداوند ابراهیم را به وسایل گوناگون آزمود؛ و او به خوبى از عهده این آزمایشها بر آمد. خداوند به او امر فرمود : من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم. ابراهیم عرض کرد : از دودمان من (نیز امامانى قرار بده) خداوند فرمود : «پیمان من ، به ستمکاران نمىرسد» به این وسیله اراهیم (ع) تمام ویژگىها را به اکمال رساند، تا شخصاً امتى قنوت کننده به درگاه خداوند وحنیف و در برگیرنده تمام ویژگىها ى فضیلت باشد.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
مرقد مطهر حضرت ابراهیم خلیل(ع)






منبع: مدفن
 
بالا