♦♦♦♦دفترچه خاطرات شهدا♦♦♦♦

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
farmande.jpg


در عملیات رمضان یک فرمانده گردان را آوردند که مجروح شده بود.من شمردم و دیدم 11 تا ترکش به پایش خورده است. زخم‌هایش را تمیز و پانسمان کردم. نامه اعزام به تهران را روی پرونده‌اش گذاشتم که او را به تهران اعزام کنند. با حالت خشم و غضب به من گفت: 500 نیروی تحت امر من در خاکریزی‌های مثلثی گیر افتاده‌اند، آن وقت تو مرا به تهران اعزام می‌کنی؟!

بلند شد و با آن پای پر از جراحت،لنگان، لنگان رفت به خطوط درگیری و به نیروهایش ملحق شد.


بخشی از خاظرات دکتر " کرامت یوسفی" فوق تخصص جراحی ترمیمی از هشت سال جنگ تحمیلی
 

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
www.hammihan.com_users_status_original_HM_2013530817697000371409263603.1948.jpg
 

ندا66

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"


تابستان سال 72 بود که همراه نیروهای تفحص در جنوب و شلمچه مشغول کار بودیم. روزی در مقر بودم که یکی از بچه های گروه تفحص لشکر 7 ولی عصر (عج) آمد طرفم. تازه از کار برگشته بودند با حالتی منقلب و هیجان زده، دست من را گرفت و برد داخل معراج شهدای مقرشان و گفت که می خواهد صحنه ی جالبی را نشانم بدهد. پارچه ای را روز زمین باز کرده بودند. پیکر کامل شهیدی در حالی که شلوار و پیراهن بادگیر به تنش بود، پوتین هایش هم در پاهایش بود. جالب تر از همه این بود که ماسک ضد گاز شیمیایی هم به صورت داشت. یک قبضه اسلحه ی کلاشینکف هم به پشتش بود. وقتی ماجرا را پرسیدم، گفت: در منطقه ی شلمچه چشممان به او افتاد که به همین حالت روی زمین دراز کشیده بود؛ به صورتی که رویش به آسمان بود. منبع : سایت صبح
 
بالا