♦♦♦♦دفترچه خاطرات شهدا♦♦♦♦

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
اینجا سیم دلت به آسمان وصل میشود...

68678063470769108353.jpg





 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
حالا شهید چمران روبیشتر دوست دارم!

15.jpg

شهید چمران در یکی از عملیات‌های نامنظم در شبی مهتابی وقتی با همرزمانش در حال طی مسیر برای شبیخون زدن به متجاوزین بعثی بودند، ایشان یک لحظه می‌ایستد و به همراهانشان می‌گوید به زیر پاهای خود بنگرید، می‌بینند زیر پایشان پر از گل‌های شقایق است و به همین خاطر آن دشت را دور می‌زنند و سپس اقدام به عملیات می‌کنند، در حالی که یاران ایشان می‌گفتند بعد از عملیات عراقی‌ها آنجا را با تیربار و خمپاره شخم خواهند زد، ولی دکتر چمران گفتند ما آنها را زیر پا له نخواهیم کرد. وقتی این جریان به استحضار امام می‌رسد امام می‌گوید: من چمران را دوست داشتم ولی الان بیشتر دوست دارم.

خاطره از: سردار فتح اله جمیری

 

armin57ghazal

کاربر فعال
"منجی دوازدهمی"
داشت رو زمین با انگشت چیزی می نوشت
رفتن جلو دیدن چندین متر صدها بار نوشته
حسیـــن......حسیـــن....حســـین......
طوریکه انگشتش زخم شده بود!
ازش پرسیدن:حاجی چکار میکنی ؟؟؟

گفت:

چون میسر نیست من را کام او ....... عشق بازی میکنم با نام او ......

"شهید پازوکی"

برگرفته شده از karevaneashk.blog.ir
 
بالا