آيا فرقه وهابيتِ تکفیری دست پرورده استعمار انگلستان است؟

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
در باره اين كه آيا محمد بن عبدالوهاب (مؤسس فرقه وهابيت) تحت تأثير استعمارگران و اجانب، آراء و پندارهاى خود را مطرح كرده است يا خير، آيا فرقه وهابيت را استعمار انگلستان و استکبار جهانی تأسيس و راه اندازی کرده است، بحث هاى مختلفى مطرح است. در اين زمينه دو كتاب يكى با عنوان فارسى «خاطرات مستر همفر» و ديگرى با عنوان «تاريخ آل سعود» از فردى به نام مستعار «ناصر السعيد» موجود مى باشند.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
معرفی و نقد کتاب :
خاطرات مستر همفر و تاریخ آل سعود
به قلم: حجت الاسلام عباس جعفری فراهانی
بخشی از رهنمودهای مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای"دام ظله" پیرامون خطر وهابیت :
« ... مردم را به دست هایی که امروز وحدت را می شکنند، توجه بدهید. با مردم هم صریح حرف بزنید. امروز، آن دستی که آمریکا علیه وحدت تجهیز کرده، عبارت از همین دست پلید وهابیت است. این را صریح به مردم بیان کنید؛ پرده پوشی نکنید. از اوّل وهابیت را برای ضربه زدن به وحدت اسلام و ایجاد پایگاهی– مثل اسرائیل– در بین جامعه ی مسلمان ها به وجود آوردند. همچنان که اسرائیل را برای این که پایگاهی علیه اسلام درست کنند، به وجود آوردند، حکومت وهابیت و این رؤسای نجد را به وجود آوردند تا داخل جامعه ی اسلامی، مرکز امنی داشته باشند که به خودشان وابسته باشد و می بینید هم که وابسته اند. الان این سلاطینى که در بقعة الاسلام وهابی هستند، از این که به وابستگی و رفاقت و طرفداری خودشان از سیاست های دشمنان اسلام – یعنی آمریکا – تصریح کنند، ابایی ندارند و آن را پوشیده نمی دارند. اگر کسی بگوید شما با آمریکا مخالفید بدشان می آید! اگر کسی بگوید شما با آمریکا موافق و همدست هستید، بدشان نمی آید! این، درست یک میزان و ملاک و معیار است. شما باید مسلمانان و حاکم اسلامی واقعی را هم از اینجا بشناسید ... وهابیت بر مبنای ایجاد اختلاف بین مسلمین به وجود آمده است. همین الان ما اطلاع داریم و می شناسیم که علمای حنابله ی غیر وهابی در عربستان سعودی، دلشان از این وهابی ها خون است. اینها حنابله هایی هستند که وهابی نشدند. فقه، همان فقه و مبنای فقهی، همان مبنای فقه حنبلی است؛ اما موازین و اصول وهابیت را قبول نکردند. اینها غالباً هم مطرودند؛ یعنی عموماً این افراد، داخل در حکومت هم نیستند. نه إفتایی، نه امامتی و نه هیچ منصب دیگر هم در اختیارشان قرار نمی گیرد. تعداد این افراد هم زیاد است ... . الان هم در هرجای دنیای اسلام که نگاه کنید، با پول بی حسابی که در اختیارشان است، مسجد سازی و مدرسه سازی و کتابخانه سازی و کارهای فریبنده دیگر می کنند. پول هم که چشم افراد را می گیرد. آنها با این کارها وارد می شوند و در طریق اهداف سیاسی خود استفاده می کنند که البته این، خیانت قطعی است و اگر کسی چنین حرکتی بکند، قطعاً خیانت کرده است و حتماً بایستی با او به عنوان یک خائن برخورد کرد. مردم را نسبت به این قضیه آشنا و متوجه کنید ... . » .
[سخنرانی در دیدار گروهی از روحانیون و ائمه جمعه و اساتید حوزه¬های علمیه اهل سنت در تاریخ 5/10/1368]
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
اشاره:
در باره اين كه آيا محمد بن عبدالوهاب (مؤسس فرقه وهابيت) تحت تأثير استعمارگران و اجانب، آراء و پندارهاى خود را مطرح كرده است يا خير، آيا فرقه وهابيت را استعمار انگلستان و استکبار جهانی تأسيس و راه اندازی کرده است، بحث هاى مختلفى مطرح است. در اين زمينه دو كتاب يكى با عنوان فارسى «خاطرات مستر همفر» و ديگرى با عنوان «تاريخ آل سعود» از فردى به نام مستعار «ناصر السعيد» موجود مى باشند. در اين نوشتار کوتاه به بررسى و نقد كتاب ها مى پردازيم: كتاب اول، كه با عنوان «مذكّرات هِمفر» براى نخستين بار در بيروت، توسط مترجم ناشناس لبنانى(مخفف د. ج، ح) از زبان فرانسوى (بدون اشاره به زبان اصلى، انگليسى) به عربى ترجمه و در مجموعه اى منتشر نمود؟!. (ترجمه فارسى آن نيز مكرّر در ايران و ساير کشورها چاپ شده است) سخنانى آمده است. از جمله محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود را متهم به ارتباط با انگلستان مى كند!؟. البته سخنان ديگرى هم در آن آمده كه به دليل اهميت آن، ابتدا مرورى كوتاه به مطالب كتاب نموده و در پايان آن را نقد مى كنيم. در کتاب دوم، که با عنوان«تاريخ آل سعود» تأليف ناصر السعيد منتشر شده که نويسنده، خاندان آل سعود و محمد بن عبدالوهاب را به يهودی بودن متهم می کند. نقد اين کتاب نيز در ادامه می آيد. امروز برای همگان (مسلمانان و غير آنها) روشن شده است که افکار، ايده ها و عملکرد و فعاليت های اين فرقه منحرف از روی جهل و نادانی و برداشت های انحرافی از دين (قرآن و تاريخ و حديث) و به طور کامل در خدمت دنيای غرب و استکبار جهانی و استفاده آنها در ايجاد تفرقه و درگيری و جنگ و خون ريزی ميان مسلمان ها (اهل سنت و پيروان شيعه) می باشد.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
1-کتاب خاطرات مستر همفر/ همفری
فصل اول
مستر همفرى(Mr.Humphre/y) مى نويسد:
«مدت ها بود كه دولت بريتانياى كبير، به موضوع نگهدارى مستعمرات و پابرجايى امپراتورى بزرگ خود مى انديشيد; اكنون وسعت اين امپراطورى تا بدان جا رسيده كه منظره طلوع و غروب خورشيد را در درياهاى آن مى توان ديد، با اينهمه، جزيره بريتانيا در مقايسه با مستعمرات بي شمارش، مانند سرزمين هاى هند، چين، كشورهاى خاورميانه و نقاط ديگر، بسيار كوچك به نظر مى رسد. از سوى ديگر، استعمار بريتانيا در همه اين سرزمين ها يكسان نيست. در بعضى ممالك ظاهراً اداره امور در دست مردم آن جاست، اما سياست فعال مستعراتى به صورت كامل، در آن نقاط انجام مى شود و چيزى نمانده كه استقلال ظاهرى اين كشورها، نيز نابود شود و از هر جهت تابع بريتانيا گردند. بنابر اين بر ما لازم است كه در چگونگى اداره مستعمرات خود دوباره انديشه كنيم و مخصوصاً به دو نكته توجه لازم را مبذول نماييم:
1ـ اتخاذ تدابيرى به منظور تحكيم نفوذ دولت امپراطورى بريتانيا، در مناطقى كه اكنون به صورت كامل مستعمر اين كشورند.
2ـ تنظيم برنامه هايى براى به چنگ آوردن و در اختيار گرفتن سرزمين هائی كه هنوز كاملاً در دام استعمار نيفتاده اند.
وزارت مستعمرات انگليس براى اجراى برنامه هاى ذکر شده، احساس ضرورت مى كرد تا به هر يك از اين مناطق (مستعمره يا نيمه مستعمره) هيأت هايى براى جاسوسى و كسب اطلاعات لازم گسيل دارد.
خوشبختانه مرا (همفرى)، كه از ابتداى اشتغالم در وزارت مستعمرات، وظيفه خود را به خودى انجام داده ام و مخصوصاً در مأموريت رسيدگى به امور «كمپانى هند شرقى» كه ظاهراً مسئله اى بازرگانى و در واقع جاسوسى بود، به سبب خوش خدمتی هايم، موقعيت خوبى داشتم، مأموريت پيدا كردم. در آن زمان دولت انگليس، خيالش از هندوستان آسوده بود. زيرا كشمكش هاى قومى، نژادى، دينى و فرهنگى، فرصت شورش عليه سيطره و نفوذ انگليس نمى داد ... .
ما، با وجودى كه با بيمار ديگر يعنى دولت عثمانى، چندين قرارداد به سود خود امضا كرده بوديم، اما پيش بينى كارشناسان وزارت مستعمرات آن بود كه اين امپراطورى در كمتر از يك قرن به كلى سقوط خواهد كرد.
ما هم چنين با دولت ايران، قراردادهاى سرى متعددى امضا كرده بوديم و مأموران ما در ممالك اسلامى زير نفوذ عثمانی ها و در ايران، همچنان به كار خود سرگرم بودند و با اين كه در راه هدف هاى دولت انگليس، موفقيت هايى به دست آورده بودند و در ترويج فساد ادارى و رشوه خوارى و تهيه وسايل خوش گذرانى پادشان با زيبارويان تا حدودى بنيان اين حكومت ها را بيش از پيش متزلزل ساخته بودند، اما به دلايلى كه اشاره خواهيم كرد، از نتايج ضعفِ حكومت هاى عثمانى و ايران به سود خود، چندان مطمئن نبوديم. مهم ترين دلايل عبارت بودند از:
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
1ـ نفوذ معنوى اسلام در مردم اين نواحى كه از نيرومندى و ثبات كامل برخوردار بود و مى توان گفت: يك مسلمان عادى از نظر مبانى اعتقادى، با يك كشيش مسيحى رقابت مى كرد. اينان به هيچ عنوانى دست از دين بر نمى داشتند. در بين مسلمانان، پيروان مذهب تشيع كه در سرزمين ايران سكونت داشتند از جهت عقيده و ايمان استوارتر و طبعاً خطرناك ترند]![.
2ـ دين اسلام، بنا بر سوابق تاريخى، دين زندگى و آزادى است و پيروان راستين اسلام به آسانى، تن به اسارت و بندگى نمى دهند. غرور عظمت هاى گذشته به گونه اى بر وجودشان حاكم است كه حتى در اين دوران ناتوانى و سستى هم دست از آن بر نمى دارند و حكومت هاى مسلمانان در عثمانى و ايران نيز عليرغم اختلاف هاى اعتقادى از دورانديشى و هوشيارى بالايى برخوردار بودند، اگر چه در نهايت ضعف قرار داشتند.. .
3ـ علماى اسلام نيز سبب نگرانى ما بودند؛ مفتيان سنّى مذهب و مراجع تشيع در مصر، عراق و ايران، هر كدام مانع بزرگى در برابر مقاصد استعمار ما جلوه گرى مى كردند ... . اگر چه اهل سنت به اندازه شيعيان، از علماى خود وحشت نداشتند و مى بينيم كه در قلمرو عثمانى ها، ميان سلطان و شيخ الإسلام، هميشه روابط حسنه برقرار بوده و نفوذ معنوى علما تقريباً به نفوذ سياسى حكّام، پهلو مى زده است. اما در مناطق شيعه نشين، مردم به علماى خود، بيشتر از پادشاهان علاقه مند بودند... و اين باعث نگرانى ما بود. اگرچه نوميدى به دل راه نمى دهيم، زيرا از روحيه خوب و صبر و شكيبايى بسيار بهره منديم... . اگرچه حاصل تلاش و زحمت ما، در آينده اى بسيار دور نتيجه بدهد. مسيحيت پس از سيصد سال (با زحمت زياد و شهادت عيسى]![) به نتيجه رسيد و عالم گير شد. و... من در كتاب «به سوى ملكوت مسيح» نتايج يك كنفرانس مركب از نمايندگان عالى رتبه بريتانيا، فرانسه و روسيه را آورده ام.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
فصل دوم
در سال 1710 ميلادى، وزارت مستعمرات انگلستان مرا مأمور جاسوسى به كشورهاى مصر، عراق، ايران، جزيرة العرب (حجاز) و قسطنطنيه (مركز خلافت عثمانى) نمود.
مأموريت من، جمع آورى اطلاعات كافى به منظور جستجوى راه هاى درهم شكستن مسلمانان و نفوذ استعمارى در ممالك اسلامى بود. همزمان با من، نه نفر]جاسوس[ ديگر، از بهترين و كارآمدترين مأموران وزارت مستعمرات، در ممالك اسلامى، اين گونه مأموريت ها را بر عهده داشتند. اعتبار مالى كافى و نقشه هاى دقيق و اطلاعات دست اول را در اختيار داشتند. در موقع خداحافظى معاون وزارت مستعمرات با جمله اى ما را بدرقه كرد كه فراموش نشدنى است، او گفت: «موفقيت شما سرنوشت آينده ما را تعيين خواهد كرد، پس هر چه در توان داريد، به كار بنديد تا موفق شويد.» من در حالی كه از مأموريت خود خوشحال بودم، با كشتى به مقصد استانبول عزيمت كردم... پس از مدتى اقامت، مشغول آموختن زبان تركى و عربى شدم، به طورى كه بتوانم مانند مردم ترك و عرب زبان صحبت كنم. نام «محمد» را براى خودم انتخاب كردم و خيلى چيزها آموختم... دنبال انجام مأموريت بودم.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
فصل سوم
پس از مدت دو سال، به لندن فرا خوانده شديم (بدبختى فقط پنج نفر بازگشتند و از چهار نفر ديگر، يكى در مصر مسلمان! شده بود و البته سرّى را فاش نكرده بود و يك نفر روسى هم وقتى به روسيه رسيد، از مأموريت فاصله گرفته، يك نفر ديگر هم در عراق (شهر عمّاره نزديك بغداد) به بيمارى وبا فوت كرده و از سرنوشت چهارمى در صنعا (يمن) هم خبرى نبود.)
پس از ارائه گزارش مورد تشويق قرار گرفتم و دو نفر به نام هاى جورج بلكود (G.Belcoude) و هنرى فانس (H.fanse) بهتر از من كار كرده بودند. پس از گرفتن دستور العمل جديد (سپرى شدن شش ماه در لندن و ازدواج با دختر عمه ام) برای رفتن به عراق، حركت كردم. در مأموريت جديد وارد بصره شدم. دو جناح مهم شيعه و سنى، ايرانى و عرب در اينجا زندگى مى كنند. اين نخستين بار بود كه با تشيّع و ايرانی ها آشنا مى شدم. شيعيان محبّان «علىّ بن ابى طالب [ع])»، داماد و پسر عموى پيامبر اکرم [ص] هستند و او را جانشين پيامبر [ص] مى دانند و بر اين باورند كه «محمّد» به نص صريح، «علىّ» را به جانشينى برگزيده و يازده تن از فرزندانن ذكورش، يكى پس از ديگرى امام و جانشين بر حق پيامبرند... .
اهل سنت مى گويند: ابوبكر، عمر و عثمان بنابر رأى مسلمين، براى تصدى أمر خلافت، از علىّ [ع] شايسته تر بوده اند. از اين رو در انتخاب ايشان، دستور پيامبر [ص] را از ياد برده و مستقلاً اقدام كردند ... .
يادم هست در وزارت مستعمرات، موضوع اختلاف شيعه و سنى (در باره جانشينى پيامبر و پيشواى مسلمانان) را مطرح كردم و گفتم: «اگر مسلمانان عاقلانه رفتار مى كردند و معنى زندگى را مى دانستند، اختلاف ها را رها مى كردند.» ناگهان رئيس جلسه سخنم را قطع كرد و گفت: «تو بايد آتش اختلاف را بين مسلمانان دامن بزنى، نه اينكه آنان را به وحدت كلمه دعوت كنى...» همفر، تو مى دانى كه جنگ و اختلاف براى انسان ها طبيعى و در پنج مقوله وجود دارد: اختلافات نژادى (سياه و سفيد و...)، قبيله اى، ارضى، قومى و دينى .
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
فصل چهارم
در بصره در مغازه نجارى «عبد الرضا» كه اصلاً شيعه ايرانى و خراسانى بود، مشغول كار شدم و سعى كردم زبان فارسى را هم ياد بگيرم. در نجارى با جوانى به نام «محمد بن عبدالوهاب» كه در لباس طلاب علوم دينى و بسيار جاه طلب، بلند پرواز و عصبى مزاج و متنفر از حكومت عثمانى بود، آشنا شدم. از رفت و آمد، او كه سنى مذهب بود با عبد الرضا كه شيعه بود در شگفت بودم، ولى بعداً متوجه شدم كه هر دو دشمن خلافت تركان عثمانى هستند. پس از مدتى بيشتر با «محمد» آشنا شدم. او به تمام معنى آزاد انديش بود و به مذاهب اربعه (حنفى، شافعى، حنبلى، و مالكى) نيز چندان پای بند نبود و مى گفت: آن چه خدا در قرآن فرموده ما را كفايت مى كند. پيروى اجبارى مردم و علماى سنى از مذاهب اربعه، باعث جمود فكرى آنها شده است در حالی كه شيعيان قائل به اجتهاد و باز بودن باب علم و در نتيجه، رشد و تحول فقه شيعه و تجديد فهم قرآن و سنت و هماهنگى با شرايط زمان مى باشند و پيش بينى مى كنم در آينده شيعيان بر سُنيان غالب خواهند شد. «محمد بن عبدالوهاب» شخصاً مطالعاتى در قرآن و حديث داشت و براى حرف هاى خودش از آراء ابوبكر (خليفه اول) و عمر (خليفه دوم) شواهدى مى آورد و مى گفت: پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله) تنها كتاب و سنت را به عنوان اصول تغيير ناپذير براى ما باقى گذاشته، ولى هرگز نگفته كه صحابه و علماى دينى هر چه گفتند، بايد پيروى شود. پس بر ما واجب است كه پيروى از كتاب و سنت را وجهه همت قرار دهيم، هر چند علما و پيشوايان مذهب رأى ديگرى داشته باشند. روزى بين يكى از علماى شيعه كه از ايران آمده بود به نام «شيخ جواد قمى» و «محمد بن عبدالوهاب» بحث در باره شيعه و سنى شروع شد و به تندى و ناراحتى انجاميد... ولى من خيلى خوشحال بودم و استفاده بردم. پس از آشنايى بيشتر با محمد بن عبدالوهاب، به اين نتيجه رسيدم كه اين فرد، براى اجراى مقاصد بريتانيا در منطقه شخص توانمندى مى باشد. روح بلندپروازى، غرور، جاه طلبى و دشمنى با علما و مراجع اسلام، خودكامگى تا جايى كه خلفاى راشدين را هم مورد انتقاد قرار مى داد، برداشت او از قرآن و سنت (حديث) كه تفاوت با واقعيت تاريخى داشت، بزرگ ترين نقطه ضعف او بود كه مى توانست مورد استفاده قرار گيرد ]!؟[. او مى گفت: من از ابوحنيفه بيشتر مى دانم و نصف كتاب «صحيح بخارى» بيهوده و چرند است. از اين مرحله من با محمد بن عبدالوهاب گرم گرفتم و پيوسته در گوش او مى خواندم كه: خداوند تو را از موهبت نبوغ و قريحه اى بهره مند ساخته كه به مراتب از علىّ]ع] و عمر بيشتر است و اميدوارم تحولى كه در دين اسلام پديد خواهد آمد به دست تو باشد، تو اميد اسلام و نجات دهنده آن از انحطاط و سقوط خواهى بود.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
نقشه من اين بود كه به هر ترتيبى شده، او را در دام وزارت مستعمرات انگليس بيندازم. بحث هاى مختلفى در باره جهاد، مُتعه (به جهت تحريك غريزه جنسى او و اين كه چرا با همه فوايدى كه متعه دارد، عمر آن را حرام اعلام كرد؟)، حرام بودن شراب و می گسارى (اختلاف حكم دين هاى آسمانى اسلام و مسيحيت در باره آن) نماز و روزه و بحث در خوب بودن آن و... با او صورت دادم. او در پاسخ سؤالات گاهى عصبانى مى شد و مى گفت: تو مى خواهى، مرا از دين خارج سازى!؟: ]همفر مدعى مى شود، با كمكِ زنى روسپى (فاحشه) وابسته به وزارت مستعمرات در بصره موفق شده اند كه هم به محمد بن عبدالوهاب شراب بخورانند و هم او را وادار به ازدواج موقت نمايند و حتى او نماز را گاهى ترك مى كرده است[.
روزى سخن را در باره شخصيت و مقام پيامبر]ص [ شروع كردم ولى او تمايلى نشان نداد... بالأخره موفق شدم دوستى خودم را با او جدى تر كنم و به او تعهد بدهم كه تا آخر عمر از يك ديگر جدا نشويم و رفاقت ما ادامه داشته باشد و او قبول كرد. گزارش اين وقايع را به طور كامل و منظّم به وزارت مستعمرات انگلستان مى فرستادم و پاسخ هاى وزارت خانه نيز تشويق كننده و اميدواركننده بود!.
به محمدبن عبدالوهاب وعده و مژده هاى زيادى مى دادم. يك بار نيز به دروغ (خوابى را ساخته و پرداخته نموده) به او گفتم: «كه در خواب ديدم كه پيامبر [ص] در يك جمعى از علما، پس از ديدن چهره نورانى تو، با احترام به تو فرمودند: كه اى هم نام من، تو وارث علم و جانشين من در اداره شئون دين و دنياى مسلمانان هستى ... بيم به دل راه نده» او پس از شنيدن اين داستان نزديك بود، پرواز كند و احساس كردم كه آمادگى او براى اظهار سخنان و آراء و پندارهايش بيشتر شده است ... .
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
فصل پنجم
از وزارت مستعمرات دستورى رسيد، مبنى بر اين كه فوراً به عراق (شهرهاى مقدس كربلا و نجف) رفته، گزارش كاملى از تحولات و زندگى مردم به ويژه مسائل دينى و مذهبى و وضع علما و افكار آنان تهيه كنم. لذا با «محمد بن عبدالوهاب» خدا حافظى كردم و او را نيز تشويق به مسافرت به ايران و ديدار از شهرهاى اصفهان و شيراز كردم (او را از مسافرت به تركيه كه خواهان آن بود، منع كردم، چون با روحيه او كه تند مزاج بود، سازگار نبود و خطر ديدار با علماى متعصب اهل سنت و پنبه شدن كارهايم مى رفت).... و قرار گذاشتيم هر كدام زودتر برگشتيم، حتماً به مغازه «عبد الرضا» مراجعت كنيم و باز همديگر را ملاقات نماييم ... .
 
بالا