نسب و تاریخ و محل زندگی عیسی (ع)

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
نقطه مركزى اندیشه ى مسیحیت، حضرت عیسى مسیح است. مسیح از «مشیاح» (مسیاح) كلمه اى عبرى است، به معناى «مسح شده» (تدهین شده) یا به معناى «مبارك».


عیسى(علیه السلام) از نظر كتاب مقدس


قدیمى ترین منبع موجود در مورد هویت حضرت عیسى(علیه السلام) كتاب عهد جدید است. در رساله هاى پولس و انجیل مرقس كه نخستین نوشته هاى مسیحى اند سخنى از اصل و نسب آن حضرت نیست، كه این مطلب مى تواند دلیلى بر ناآشنایى این دو نویسنده با گذشته ى تاریخى وى باشد. در نامه هاى پولس، عیسى(علیه السلام) نه یك بشر، بلكه خداوندى است كه براى آمرزش گناهان بشر از آسمان به زمین نزول كرده و پس از مصلوب شدن، مجدداً به آسمان بازگشته است; بنابراین او نیازى به تاریخ و گذشته و خانواده ندارد. اما نویسندگان اناجیل متى و لوقا براى پر كردن خلأ موجود در انجیل مرقس شجره نامه اى از حضرت عیسى ذكر مى كنند. درباره ى شجره نامه ى حضرت عیسى(علیه السلام) لازم است به نكاتى توجه شود:
1- شجره نامه ى متى منشأ تاریخى و دقت لازم را ندارد و از درون سسست است; مثلا اجداد حضرت عیسى را به سه دسته ى چهارده نفرى تقسیم نموده است، در حالى كه در دسته ى سوم سیزده نفر ذكر شده اند; بنابراین افتادگى یا اشتباهى صورت گرفته است.
2- این شجره نامه با شجره نامه اى كه لوقا ذكر مى كند تفاوت هایى دارد و معلوم نمى شود كدام یك صحیح اند. البته شجره نامه اى كه لوقا ذكر مى كند نسبت حضرت عیسى را تا حضرت آدم ابوالبشر بیان مى كند كه بیشتر شبیه تخیّل است و محققان به خود اجازه ى تأیید آن را نمى دهند.
3- شجره نامه ى مذبور اگر هم صحیح باشد، شجره نامه ى یوسف، شوهر مریم است، نه شجره نامه ى عیسى; زیرا مسیحیان معتقدند كه عیسى از روح القدس است، نه از یوسف.
4- مسیحیان اصرار دارند كه در شجره نامه بر دو مطلب تأكید گردد: یكى رساندن نسب عیسى به داود، تا بتوانند پیش گویى عهد عتیق را در مورد منجى و مصلحى كه از نسل داود خواهد آمد و پادشاهى او را زنده خواهد كرد، بر حضرت عیسى تطبیق دهند; و دیگرى، رساندن نسب وى به اسحاق; زیرا در كتاب مقدس آمده است: ابراهیم، اسحاق را براى قربانى به قربانگاه برد و خداوند گوسفندى فدیه ى او كرد تا با زنده ماندنش مصلح جهانى از نسل او پدید آید. ولى طبق آن شجره نامه، این دو پیامبر از اجداد یوسف، شوهر مریم مى شوند، نه خود عیسى; مگر این كه به سبب قرابت خانوادگى یوسف و مریم، آن دو را از اجداد مریم هم به حساب آوریم.
5- در انجیل لوقا آمده است: و بر حسب گمان خلق او -= عیسى- پسر یوسف بن هالى. معلوم نیست كه عبارت «برحسب گمان خلق» را خود لوقا ذكر كرده است، یا آن چنان كه برخى محققین معتقدند، از اضافاتى است كه بعدها وارد انجیل شده است. در هر حال این تعارض وجود دارد كه بالاخره آیا عیسى پسر یوسف است، یا چنان كه در جاى دیگر كتاب مقدس به آن تصریح شده، عیسى متولد از روح القدس است؟
 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : نسب و تاریخ و محل زندگی عیسی (ع)

تاریخ تولد حضرت عیسى(علیه السلام)


در ابتدا چنین به نظر مى رسد كه تاریخ تولد حضرت عیسى كاملا روشن است، چرا كه خود مبدأ تاریخ گردیده و سایر حوادث تاریخى را با میلاد وى مى سنجند، اما واقعیت این است كه این تاریخ میلادى در ارتباط با تولد حضرت عیسى دقیق نیست. به نظر عجیب مى آید اگر بگوییم كه عیسى در سال 4 قبل از میلاد، یا یكى دو سال قبل از آن متولد شده باشد، در این وقت «هرودس كبیر» هم چنان بر تخت سلطنت یهود نشسته بود و این معنا به ضمیمه ى قراینى چند، از جمله عبارت لوقا در انجیل كه مى گوید: عیسى در سال یازدهم سلطنت «تیبریوس قیصر» متولد شد، ما را ناگزیر مى سازد كه تاریخ میلاد واقعى او را چند سال به عقب ببریم. هم چنین گزارش متى در مورد بازگشت یوسف و مریم به ناصره در زمان «آركلائوس» با مدارك تاریخى منطبق نیست و او پس از «هرودس» به سلطنت نرسید. به هر حال روایات اناجیل در مورد تاریخ تولد حضرت عیسى فاقد ارزش تاریخى است. در مورد روز تولد حضرت عیسى نیز خبر مستندى در دست نیست و آن چه سنت مسیحى بر آن قرار گرفته است (كه روز 25 دسامبر تاریخ تولد حضرت عیسى باشد) مطابق با تصمیم كلیساهاى روم و غرب در سال 354 میلادى است و بیشتر جنبه ى سیاسى دارد: در پاره اى از كشورهاى اروپایى به ویژه روم، آیین مهرپرستى بسیار رواج داشت، روز 25 دسامبر، روز جشن اصلى آیین مهرپرستى، یعنى روز «زایش آفتاب شكست ناپذیر» بود. در چنین روزى جشن هاى بسیارى بر پا مى شد و گرایندگان بسیارى به انجام مراسم و شعایرى مى پرداختند. كشیشان و كلیسا از این موقعیت استفاده كردند و بدون توجه به مخالفت هاى بسیار كه ابراز شد،این روز را روز تولد عیسى اعلام، و بدین وسیله، از جریانى مخالف جلوگیرى كردند.


محل تولد و زندگى حضرت عیسى(علیه السلام)


از عهد جدید برمى آید كه حضرت مریم در شهرى به نام ناصره در استان جلیل از فرشته ى وحى باردار شد، ولى فرزندش را در بیت لحم به دنیا آورد: در ماه ششم جبرائیل فرشته از جانب خدا به شهرى به نام ناصره كه در استان جلیل واقع است به نزد دخترى كه در عقد مردى به نام یوسف از خاندان داود بود، فرستاده شد. نام این دختر مریم بود. فرشته وارد شد و به او گفت: «سلام.. . اى كسى كه مورد لطف هستى، خدا با تو است.. .. اى مریم; نترس زیرا خداوند به تو لطف فرموده است. تو آبستن خواهى شد و پسرى خواهى زایید و نام او را عیسى خواهى گذارد.. . در آن روزها به منظور یك سرشمارى عمومى در سراسر دنیاى مردم، فرمانى از طرف امپراطور «اوغطس» صادر شد. وقتى دور اول این سرشمارى انجام گرفت، كرینیوس فرماندار كل سوریه بود. پس براى سرشمارى هر كس به شهر خود مى رفت و یوسف نیز از شهر ناصره ى جلیل به یهودیه آمد تا در شهر داود كه بیت لحم نام داشت، نام نویسى كند، زیرا او از خاندان داود بود. او مریم را كه در این موقع در عقد او و باردار بود، همراه خود برد. هنگامى كه در آن جا اقامت داشت، وقت تولد طفل فرارسید و مریم اولین فرزند خود را كه پسر بود به دنیا آورد. اورا در قنداق پیچید و در آخورى خوابانید، زیرا در مسافرخانه جایى براى آنان نبود. مسیحیان، بر اساس تعالیم كتاب مقدس، اصرار دارند كه محل تولد عیسى را بیت لحم، و محل پرورش او را ناصره، بدانند; زیرا مى خواهند بشارات و پیش گویى ها در مورد رهبر بنى اسرائیل و مسیح موعود را بر حضرت عیسى تطبیق نمایند. هیرودیس پادشاه، از ستاره شناسان مى پرسد: طبق پیشگویى پیامبران، مسیح در كجا باید به دنیا آید؟ ایشان پاسخ دادند: باید در بیت لحم متولد شود; زیرا میكال نبى چنین پیش گویى كرده است: اى بیت لحم، اى شهر كوچك، تو در یهودیه دهكده اى بى ارزش نیستى، زیرا از تو پیشوایى ظهور خواهد كرد كه قوم بنى اسرائیل را رهبرى خواهد نمود. انجیل متى وقتى كه از سكونت عیسى و والدینش در ناصره خبر مى دهد، اضافه مى كند: باز در اینجا پیشگویى انبیا جامه ى عمل پوشید كه: او ناصرى خوانده خواهد شد. لكن تطبیق آن اخبار بنى اسرائیل بر حضرت عیسى دشوار مى نماید، زیرا:
اولاً، مجوسیان یا زرتشتیان پارسى، آدم پرست نبودند تا براى پرستش كودكى از شرق به بیت لحم سفر كنند. این در حالى است كه متى مى نویسد: چند مجوس ستاره شناس از مشرق زمین به اورشلیم آمده پرسیدند: كجاست كودكى كه باید پادشاه یهود گردد؟ ما ستاره ى او را در سرزمین هاى دوردست شرق دیده ایم و آمده ایم تا او را بپرستیم.
ثانیاً، مشخص نیست هنگامى كه آنها این كودك را یافتند، چرا او را ترك گفتند و نه بشارت او را به مجوسیان دیگر دادند و نه خود آنها در زمره ى حواریون آن حضرت قرار گرفتند.
ثالثاً، نه تنها عیسى(علیه السلام) به تشكیل دولت اسرائیل نپرداخت و اسرائیلیان پراكنده را جمع نكرد، بلكه پس از تولد و آغاز فعالیت او، یهودیان پراكنده تر شده، و اورشلیم نابود و فلسطین منهدم گردید.
رابعاً، گزارش لوقا درباره ى سرشمارى و اجبار والدین عیسى به حضور در بیت لحم، نه از نظر تاریخى صحیح است و نه از نظر منطقى. در تاریخ هیچ اثرى از این سرشمارى وجود ندارد. در مورد «ناصرى» بودن حضرت عیسى نیز ملاحظاتى وجود دارد:
اولاً، این پیش گویى از انبیا در دست نیست كه شخصى ناصرى ظهور خواهد كرد.
ثانیاً، اصلا شهرى به نام ناصره، در زمان میلاد حضرت مسیح وجود نداشته است. بله، قریه ى كوچكى (كه به هیچ وجه نمى توان آن را شهر نامید) وجود داشته كه از قرن چهارم میلادى زیارتگاه مسیحیان شده است.
ثالثاً، احتمالاً مراد از پیش گویى ها، «ناضرى» بودن به معناى «نذر و وقف خدا بودن» یا به معناى «مواظب بر اجراى دقیق مراسم دینى بودن» است، نه ناصرى به معناى انتساب به شهر ناصره.
 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : نسب و تاریخ و محل زندگی عیسی (ع)

عیسى(علیه السلام) از نظر تاریخ


تحقیقات دامنه دارى كه از قرن نوزدهم (دوران پیدایش نقد تاریخى) در مورد مسیحیت و كتاب مقدس و حضرت عیسى(علیه السلام)انجام گرفت، نشان مى هد كه در هیچ یك از منابع تاریخىِ قرن اول میلادى، نامى از عیسى(علیه السلام)به میان نیامده است. پنج تاریخ نگار مهم سده ى اول میلادى عبارت اند از:


1- « سووتوینوس»، منشى امپراطور هادریان (حدود 14 ـ 70 م. ) در مورد فلسطین مطالبى نوشته است كه مسیحیان سعى در تطبیق نوشته هاى او بر دوران زندگى حضرت عیسى و تصلیب وى دارند.
2- فیلون اسكندرانى فیلسوف و نویسنده ى معروف (20 ق. م ـ 50 م) كه اتفاقاً در زمانى كه اناجیل از عیسى گزارش مى دهند به فلسطین مسافرت كرده و نظریاتش بر پولس و یوحنا تأثیر گذاشته است.
3- « یوستوس طبریه اى» ،مورخ و نویسنده ى یهودى قرن اول كه موطن او در ساحل غربى دریاچه ى «طبریه» (گزارت) و نزدیك قریه ى «كفر ناحوم» قرار داشته، جایى كه بنابر گزارش اناجیل، عیسى بارها در آن جا بوده و موعظه كرده است.
4- « پلو تارك»، مورخ مشهور یونانى كه از او مقالاتى درباره ى مصر و فلسطین و یونان و روم باقى مانده است.


«یوسف فلاویانى» مورخ یهودى فلسطینى كه حوادث سال هاى 170 قبل از میلاد تا 73 میلادى را در دو كتاب به نام هاى تاریخ جنگهاى یهود و تاریخ باستانى قوم یهود به رشته ى تحریر در آورده و در سال 93 میلادى به اتمام رسانده است، ولى در هیچ كدام به حضرت عیسى(علیه السلام) و قیام او اشاره اى نكرده است، در حالى كه به طور معمول باید به چنین شخص تاریخ سازى اشاره مى كرد. در دو مورد در كتاب اخیر به حضرت عیسى(علیه السلام) اشاره شده، ولى به قدرى ناشیانه است كه تقریباً تمام محقّقانْ ساختگى و جعلى بودن آن را پذیرفته اند. سكوت مورخین قرن اول در مورد حضرت عیسى و قیام او باعث شد كه عده اى از محققان وجود تاریخى حضرت عیسى را انكار كنند و او را یك افسانه بنامند. حتى «آلبرت شوایتزر»، كشیش و پزشك قرن بیستم در كتاب نقد زندگى عیسى نوشت: عیساى ناصرى كه به نام مسیح ظهور كرد، معنویت خدا را اعلام نمود و قلمروى الهى را در روى زمین برقرار ساخت، هرگز وجود نداشته است. براى مسلمانان اعتقاد به وجود تاریخى حضرت عیسى(علیه السلام)، امرى سهل است; زیرا كتاب آسمانى آنها، قرآن، به صراحت آن حضرت را پیامبرى بزرگ كه معجزات بسیارى داشته و بشارت به آمدن پیامبر اسلام(ص) داده، معرفى كرده است. برخى از محقّقان بر این باورند كه اسناد تاریخى دال بر وجود حضرت عیسى را مسیحیان و روحانیون معتقد به اولوهیت عیساى مسیح از بین برده اند; زیرا آن چه در تاریخ آمده، عیساى نبى است، نه عیساى خدا یا فرزند خدا. وجود عیساى نبى براى آنان خطرناك تر از مسیح بدون تاریخ بود و آنان به هیچ وجه مایل نبودند از یك عیساى تاریخى كه خود را هرگز خدا یا مسیح ننامیده بود، مدركى تاریخى ارائه دهند.


منابع:
1- مسيحيت، مؤلف: سيد محمد اديب آل على، ناشر: انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم
2- بنيادهاى مسيحيت، كارل كائوتسكى، بى جا، بى تا، ص 35
3- تاريخ جامع اديان، جان بى. ناس، ص 582
4- تحقيقى در دين مسيح، جلال الدين آشتيانى، ص 147، ص 151، ص 170-176
5- اديان بزرگ جهان، هاشم رضى، ص 471
6- مسيحيت شناسى مقايسه اى، محمدر ضا زيبايى نژاد، ص 47
 
بالا