...گیرم که بر آتش عذاب تو ای خدای من و سیّد و مولای من و پروردگار من صبوری کنم، چگونه بر فراق تو صبر توانم کرد ؟
و گیرم آنکه بر حرارت آتشت شکیبا باشم، چگونه چشم از لطف و کرمت توانم پوشید ؟ و چگونه در آتش دوزخ آرام گیرم با این امیدواری که به عفوت دارم ؟
باری به عزتت ای سید و مولای من، به راستی سوگند می خورم؛ که اگر مرا با زبان، گویا بگذاری من در میان اهل آتش مانند دادخواهان ناله همی کنم و بسی فریاد می زنم؛ مانند آنکه عزیزی گم کرده بر تو زارزار می گریم و به صدای بلند تو را می خوانم که کجایی ؟ ای یاور اهل ایمان و ای منتهای آرزوی عارفان و ای فریادرس فریادخواهان و ای دوست دل های راستگویان و ای خدای عالمیان...
و گیرم آنکه بر حرارت آتشت شکیبا باشم، چگونه چشم از لطف و کرمت توانم پوشید ؟ و چگونه در آتش دوزخ آرام گیرم با این امیدواری که به عفوت دارم ؟
باری به عزتت ای سید و مولای من، به راستی سوگند می خورم؛ که اگر مرا با زبان، گویا بگذاری من در میان اهل آتش مانند دادخواهان ناله همی کنم و بسی فریاد می زنم؛ مانند آنکه عزیزی گم کرده بر تو زارزار می گریم و به صدای بلند تو را می خوانم که کجایی ؟ ای یاور اهل ایمان و ای منتهای آرزوی عارفان و ای فریادرس فریادخواهان و ای دوست دل های راستگویان و ای خدای عالمیان...