زندگینامه حضرت مهدی (عج)

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
[1] . کمال الدین، ج۲، ص ۴۳۰؛ غیبت شیخ طوسی ص ۱۳۹٫ [۲] . کمال الدّین، ج۲، ص۴۳۱٫ [۳] . انسان از اثر تفحص مینماید تا آنکه مؤثّر را بیابد؛ ولی وقتی مؤثّر را یافت، دیگر انگیزهای برای تفحص از اثر نخواهد داشت. ممکن است مراد حضرت از این جمله که «پس از این، از من اثری مجوی ای احمدبناسحاق» این باشد که تو امامت را یافتهای و لذا لزومی ندارد که دنبال علامت و نشانهائی بگردی که افراد شکّاک به دنبال آنها میگردند. [۴] . قبلاً گفتیم که علم غیب مسألهای است و اطلّاع بر علم غیب مسألهای دیگر. [۵] . کمال الدّین، ج۲، ص۴۳۷٫ سید محمد کاظم قزوینی ـ امام مهدی(ع) از ولادت تا ظهور، ص۲۰۳
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
امامت و کودکی

چگونه ممکن است حضرت مهدى(عج) امام دوازدهم شیعیان که بعد از وفات پدرش امام حسن عسکرى(ع) پنج ساله بود امام شود، آیا ممکن است کودکى پنچ ساله پیشوایى مسلمین را داشته باشد؟ اولا: اگر در اخبار اهل بیت (:S (31):) تأمل شود معلوم مى گردد که مقام نبوت و امامت یک مقام ظاهرى ناچیز نیست که هر کسى صلاحیت آن را داشته باشد بلکه نبوت مقام ارجمندى است که شخص واجد آن مقام با حق تعالى ارتباط و اتصال داشته از افاضات و علوم عوالم غیبى برخوردار مى شود، احکام و قوانین الهى بر باطن و قلب نورانیش وحى و الهام مى گردد و به طورى آنها را دریافت مى کند که از هر گونه خطا و اشتباهى معصوم است. همینطور ولایت و امامت مقام بزرگى است که واجد آن مقام به طورى احکام خدایى و علوم نبوت را تحمل و ضبط مى کند که خطا و نسیان و عصیان در ساحت وجود مقدسش راه ندارد و همواره با عوالم غیبى مرتبط بوده و از افاضات و اشراقات الهى بهره مند مى گردد. بواسطه علم و عمل پیشوا و امام انسانیت و نمونه و مظهر دین و حجت خداوندى است، معلوم است که هر کسى قابلیت و استعداد احراز این مقام شامخ را ندارد بلکه باید از حیث روح در مرتبه اعلاى انسانیت باشد تا لیاقت ارتباط با عوالم غیبى و دریافت علوم و ضبط آنها را واجد باشد و از حیث ترکیبات جسمانى و قواى دماغى در کمال اعتدال باشد تا بتواند حقایق عالم هستى و افاضات غیبى را بدون خطا و اشتباه به عالم الفاظ و معانى تنزل دهد و به مردم ابلاغ کند پس پیغمبر و امام از حیث آفرینش ممتازند و به واسطه همین استعداد و امتیاز ذاتى است که خداوند متعال آنان را به مقام شامخ نبوت و امامت انتخاب مى کنند، این امتیاز از همان اوان کودکى در وجود آنهان موجود است لکن هر وقت که صلاح بود و شرایط موجود شد و مانعى در کار نبود آن افراد برجسته رسماً به مقام و منصب نبوت و امامت معرفى مى شوند این انتخاب و نصب ظاهرى چنانکه گاهى بعد از بلوغ یا در زمان بزرگى انجام مى گیرد ممکن است در ایام کودکى تحقق پذیرد. چنانکه حضرت عیسى (ع) در گهوراه با مردم سخن گفت و خودش را پیغمبر و صاحب کتاب معرفى نمود. خداوند متعال در سوره مریم مى فرماید: «فاشارت الیه قالوا: کیف نکلم من کان فى المهد صبیاً. قال انى عبدالله آتانى الکتاب و جعلنى نبیاً و جعلنى مبارکاً این ما کنت و اوصانى بالصلوه و الزکوه ما دمت حیاً[۱]»
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
مریم به عیسى اشاره کرد، گفتند: «چگونه با کودکى که در گهواره است سخن بگوییم؟! عیسى گفت من بنده خدایم که مرا کتاب داده و به پیغمبرى برگزیده است و هر کجا باشم مبارک گردانیده و به نماز و زکوه تا زنده باشم سفارش کرده است. از این آیه و آیات دیگر استفاده مى شود که حضرت عیسى (ع) از همان کودکى و ایام صغر پیغمبر و صاحب کتاب بوده است. بنابراین هیچ مانعى ندارد که کودکى در سن پنج سالگى با عوالم غیبى ارتباط داشته باشد و به وظیفه سنگین خزانه داراى و ضبط و تبلیغ احکام منصوب گردد و در انجام وظیفه خویش و اداى این امانت بزرگ کاملا نیرومند و مقتدر باشد[۲]. ثانیاً: حضرت امام جواد (ع) هم در هنگام وفات پدرش نه ساله و یا هفت ساله بوده و امام رضا (ع) او را به عنوان جانشین خود معرفى نمود[۳]، که سخنان و مناظرات امام جواد (ع) و حل مشکلات بزرگ علمى و فقهى توسط آن حضرت تحسین و اعجاب دانشمندان اسلامى اعم از شیعه و سنى را بر انگیخته و آنان را به تعظیم در برابر عظمت علمى امام وا داشته است و هر کدام او را به نحوى ستوده اند و به عنوان نمونه: سبط ابن جوزى مى گوید: (اما جواد (ع)) در علم و تقوا و زهد و بخشش بر روش پدرش بود[۴]. ابن حجر هیتمى به اعلمیت امام جواد (ع) اعتراف نموده مى نویسد: مأمون او را به دامادى انتخاب کرد زیرا با وجود کمى سن از نظر علم و آگاهى وحلم و بر همه دانشمندان برترى داشت[۵]. ثالثاً: ائمه اطهار (ع) هم موضوع صغر سِنّ آن جناب را پیش بینى کرده و اعلام نموده اند تا مورد اعتراض مخالفین و معاندین قرار نگیرد. به عنوان نمونه: قال ابو جعفر (ع): «صاحب هذالامر اصغرنا سناً و اخملنا شخصاً[۶]» حضرت امام محمد باقر (ع) فرمود: حضرت صاحب الامر سن مبارکش از ما کمتر و گمنام تر است. رابعاً: با اینکه آفرینش و خلقت ویژه انبیاء و ائمه طورى است که نمى توان آن را به افراد عادى مقایسه کرد مع الوصف در بین اطفال عادى هم گاهى افراد نادرى دیده مى شوند که از حیث استعداد و حافظه نابغه عصر خویش بوده و قواى دماغى و ادراکات آنان از مردان چهل ساله هم بهتر است ابو على سینا فیلسوف نامى از این افراد شمرده مى شود از وى نقل شده است که گفته: چون به حد تمیز رسیدم مرا به معلم قرآن سپردند و پس از آن معلم ادب پس هر چه را شاگردان بر استاد ادیب قرائت مى کردند من همه را حفظ نمودم. بعلاوه آن،استاد مرا به کتابهاى ذیل تکلیف کرد: «الصفات» و «غریب المصنف» و «ادب الکاتب» و «اصلاح المنطق» و «العین» و «شعر و حماسه» و «دیوان رومى» و «تصریف مازنى» و «نحو سیبویه» پس همه را در مدت یک سال و نیم حفظ کردم و اگر تعویق استاد نبود در کمتر از این مدت حفظ مى کردم. پس از آن شروع کردم به یاد گرفتن فقه و چون به دوازده سالگى رسیدم بر طبق مذهب ابى حنیفه فتوى مى دادم پس از آن شروع کردم به علم طب و «قانون» را در سن شانزده سالگى تصنیف نمودم و در سِنّ بیست و چهار سالگى خودم را در تمام علوم متخصص مى دانستم[۷]. درباره فاضل هندى گفته شده: «قبل از رسیدن به سن سیزده سالگى تمام علوم معقول و منقول را تکمیل کرده بود و قبل از دوازده سالگى به تصنیف کتاب پرداخت[۸]
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
بنابراین در صورتى که اطفال نابغه، داراى چنان مغز و قوایى باشند که در سنین خرد سالى از عهده حفظ هزاران مطالب گوناگون و حل مشکلات و غوامض علوم بر آیند و نیروى محیر العقول آنان باعث اعجاب گردد پس چه استبعادى دارد که خداوند متعال حضرت بقیه الله و حجّت حق و علت مبقیه انسانیت را در سن پنج سالگى به ولایت منصوب گرداند و تحمل و ضبط احکام را به عهده اش واگذار کند[۹]. نتیجه آنکه عقلا و وقوعاً هیچ استبعادى ندارد که حضرت صاحب الامر (عج) به اراده و امر الهی در سن پنج سالگى پیشوایى مسلمین را به عهده بگیرد. [۱]ـ مریم/۲۹٫ [۲]ـ ابراهیم امینى، دادگستر جهان (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، ص۱۳۷۳) ص۱۲۱ـ۱۲۲٫ [۳]ـ اثبات الوصیه، ص۱۶۱٫ [۴]ـ سبط بن جوزى، تذکره الخواص، مکتبه الحیدریه، ۱۳۸۳ هـ ق) ص۳۵۹٫ [۵]ـ ابن حجر هیتمى، صواعق المحرقه (ط ۲، قاهره، مکتبه القاهره، ۱۳۸۵ هـ ق) ص۲۰۵٫ [۶]ـ مجلسى، بحار الانوار، (اسلامیه) ج۵۱، ص۳۸٫ [۷]ـ دادگستر جهان، ابراهیم امینى (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، ۱۳۷۳) ص۱۲۳ـ۱۲۴٫ [۸]ـ هدیه الاحباب، ط تهران، ۱۳۲۹، ص۲۲۸٫ [۹]ـ ابراهیم امینى، دادگستر جهان، (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، ۱۳۷۳) ص۱۲۳ـ۱۲۴٫ مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
سب امام زمان (عج) مهدی منتظر از اولادامام حسین(ع) محدثین شیعه و سنّی، روایات متعددی از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل کردهاند که حضرت مهدی (عج) از اولاد امام حسین ـ علیه السلام ـ است از جمله: ۱٫ شیخ صدوق به روایت عبدالرحمان بن سَمره از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در یک حدیث طولانی که صفات امام علی ـ علیه السلام ـ و حسنین ـ :S (31): ـ را بیان داشته نقل کرده است که: «حسن و حسین ـ :S (31): ـ دو امام و سید اهل بهشت هستند. و ۹ امام از نسل حسین ـ علیه السلام ـ امام این امت است. که نهم آن قائم امت بوده و زمین را از قسط و عدل پر میکند…[۱] هم چنین شیخ صدوق سی و هشت حدیث با سندهای مختلف در این مورد بیان کرده است. و باز شیخ صدوق از امام حسین ـ علیه السلام ـ پنج حدیث نقل نموده که آن حضرت فرموده است، امام قائم از فرزندان من میباشد که از آن جمله میتوان به روایتی اشاره کرد که عبدالرحمان بن حجاج از امام صادق ـ علیه السلام ـ و او از پدر بزرگوارش امام باقر ـ علیه السلام ـ و وی از امام سجاد ـ علیه السلام ـ نقل کرده که امام حسین فرموده است: نهم از فرزندان من، سنتی از حضرت یوسف و موسی بن عمران را به همراه دارد. او قائم اهلبیت ما است و او صاحب غیبت است.[۲] ۲٫ حافظ محمد گنجی شافعی (م ۶۸۵) روایات متعدد به سندهای مختلف از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آورده است که از جمله، به روایت از حذیفه این گونه بیان میکند که حضرت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «اگر از دنیا باقی نماند مگر یک روز، خداوند در آن روز مردی را بر میانگیزد که اسمش اسم من و خلقش خلق من است و مردم بین رکن و مقام با او بیعت کنند… جناب سلمان (ره) برخاست و فرمود: یا رسول الله از نسل کدام یکی از فرزندان شماست؟» حضرت اشاره به امام حسین ـ علیه السلام ـ کرده و دست روی بازوی او گذاشت و فرمود: «از نسل این فرزندم میباشد.»
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
[۳] ۳٫ ابراهیم بن محمد جوینی شافعی، به همین مضمون [۴] روایتی را نقل کرده است. ۴٫ علاء الدین متقی، هندی (م ۹۷۷) با سندهای متعدد نیز به همین مضمون روایتی را نقل کرده است.[۵] ۵٫ علی بن محمد مالکی مشهور به ابن صباغ (م ۶۵۲) این روایت را ذکر کرده است.[۶] بنابراین، از روایات فوق به دست میآید، که حضرت مهدی (عج) از نسل امام حسین ـ علیه السلام ـ است نه از امام حسن ـ علیه السلام ـ . نکته: شاید در روایات که آمده است پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرموده است حضرت مهدی (عج) از نسل حسین ـ علیه السلام ـ است و یا در بعضی از روایات دیگر آمده که از نسل امام حسن ـ علیه السلام ـ است. اشاره به این است که چون مادر امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ دختر امام حسن ـ علیه السلام ـ میباشد. و از این طریق نسل حضرت مهدی (عج) به امام حسن ـ علیه السلام ـ نیز میرسد. بنابراین، هیچ گونه منافاتی ندارد که حضرت مهدی از طریق امام حسین ـ علیه السلام ـ از نسل فرزند پسری، و از امام حسن ـ علیه السلام ـ از نسل فرزند دختری باشد[۷]. مادر: مادر آن جناب را به نامهای متعددی معرفی نموده اند: مانند نرجس، صیقل، ریحانه، سوسن، خمط، حکیمه، مریم و این تعدد اسم بی وجه نیست[۸] زیرا: فرزند امام حسن ـ علیه السلام ـ در محیطی بسیار خطرناک تولد یافته زیرا خلفای بنی عباس و حتی بعضی از بنی هاشم به وسیله مأمورین خود از خانه های علویین مراقبت کامل به عمل می آوردند. از اینرو از جانب خداوند تمام پیش بینی های لازم به عمل آمد: اولاً چنان که در روایات است آثار آبستنی در مادرش ظاهر نشد ثانیاً امام حسن ـ علیه السلام ـ برای مراعات احتیاط نام آنجناب را برای کسی فاش نکرد، ثالثاً در حین وضع حمل جز حکیمه خاتون و بعضی از کنیزان کسی حضور نداشت و این خود نیز در تعدد اسامی بی اثر نبوده است.[۹] امادرباره «ملیّت» مادر امام نیز دو قول عمده وجود دارد که عبارتند از: الف) مرحوم کلینی می نویسد: مادر قائم (عج) کنیزی از «نوبه» استان شمالی سودان بوده است.[۱۰] ب) مرحوم صدوق مطابق روایتی او را «ملیکه» دختر «یشوع» پسر قیصر روم و مادرش را از حواریین مسیح می داند که توسط نیروهای اسلامی به اسارت در آمد و به صورت کنیز در معرض فروش قرار گرفت و به واسطه فرستاده امام هادی ـ علیه السلام ـ از بازار برده فروشان بغداد خریداری شد و به محضر امام هادی ـ علیه السلام ـ در سامرا فرستاده شد.»[۱۱] که قول مشهور نیز همین است (و مرحوم صدوق هم آنرا بیان کرد) و مادر حضرت را نرجس خاتون می دانند وتردیدی نیست در این که «نرجس» مادر صاحب الامر (عج) خانم والامقامی بوده است زیرا شایستگی و پاکی او مورد تأیید بوده است چگونه می توان عظمت روحی و معنوی او را کتمان کرد و یا در آن شک کرد در حالی که حضرت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و حضرت علی ـ علیه السلام ـ و صادقین ـ علیهما السلام ـ او را بهترین و سیده کنیزان می خوانند. و حکیمه «عمه امام عسکری ـ علیه السلام ـ » که خود از بزرگ بانوان خاندان امامت است، مادر بزرگوار امام زمان را بانوی خود و بانوی خاندان خویش می خواند و خود را خدمتگزار او می دانست.[۱۲] به یقین اگر آن بانوی گرامی(نرجس) از امتیازات والایی بهره مند نبود هرگز آن معصومین با عظمت، او را این چنین مدح نمی کردند و او را با واژه های «بهترین» و «سیده» توصیف نمی کردند و هرگز حکیمه خاتون، اینهمه اسم گل را (ریحانه، سوسن و…) بر او نمی نهاد و او را به این اسامی نمی خواند.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
ابی جعفر محمد بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین، وتمام النعمه، ج ۲، باب ۲۴، ص ۲۸۲، انتشارات جامعه مدرسین، قم، ۱۳۶۳٫ [۲] . همان، ج ۲، باب ۳۰، ص ۳۲۸٫ [۳] . محمد گنجی شافعی، البیان فی اخبار صاحب الزمان، طبع مؤسسه اعلمی مطبوعات، بیروت، ۱۹۷۷ م. [۴] . شیخ الاسلام ابراهیم بن محمد جوینی شافعی، فراید السمطین، ج ۲، باب ۳۵، مؤسسه طبع و نشر، بیروت، طبع اول، ۱۹۷۸ م. [۵] . علاءالدین متقی هندی، کنز العمال، مؤسسه الرساله، بیروت، ۱۹۷۹٫ [۶] . علی بن محمد مالکی مشهور به ابن صباغ، الفصول المهمه، منشورات اعلمی، تهران. [۷]- (لطف الله صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ف ۲، ب ۹، ح ۱، مؤسسه السید المعصومه، قم، ۱۴۲۱ هـ). [۸] . برخی از محققان می نویسند امکان دارد نام اصلی او همان «نرجس» بوده باشد و اسامی دیگر به جز «صیقل» را بانوی او «حکیمه» دختر امام جواد ـ علیه السلام ـ به او داده باشد زیرا در آن زمان کنیزان را برای خوش آمدگویی به اسامی گوناگون می خواندند و نرجس و ریحانه و سوسن همه اسامی گل ها هستند و صدوق نیز روایتی را نقل می کند که این احتمال را تقویت می کند. درسنامه تاریخ عصر غیبت، آقائی، جباری، عاشوری و حکیمی، دفتر تحقیقات و تدوین کتب درسی مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ شریعت قم، ص ۲۹٫ [۹] . ابراهیم امینی، دادگستر جهان، انتشارات شفق، چاپ قدس، ص ۱۱۳-۱۱۴٫ [۱۰] . کافی، ج ۱، ص ۳۲۳ . [۱۱] . کمال الدین، ص ۳۱۷ . [۱۲] . مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، مؤسسه امام صادق ـ علیه السلام ـ ، چاپ سیزدهم. ص ۶۶، درسنامه تاریخ عصر غیبت، ص ۳۰٫ مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
وضعیت شیعیان در آستانه تولد امام زمان(عج)

براى آشنایى بیشتر با اوضاع فرهنگى و سیاسى شیعیان در هنگام تولد امام زمان(عج) لازم است نگاهى هرچند کوتاه به وضعیت دوران حضرت امام حسن عسکرى(علیه السلام)داشته باشیم; دوران امامت آن حضرت همزمان بود با خلافت سه نفر از خلفاى عباسى، که به ترتیب عبارت اند از: المعتز بالله، المهتدى بالله و المعتمد بالله.[۱] حاکمان عباسى از هر راه ممکن، آن حضرت را زیرنظر داشتند و کنترل مى کردند. آنان شنیده بودند که امام مهدى(عج) فرزند امام عسکرى(علیه السلام)است; از این رو، مى کوشیدند تا به آن حضرت دسترسى پیدا کنند و او را به قتل برسانند; به همین جهت، امام حسن عسکرى(علیه السلام)ولادت حضرت مهدى(عج) را مخفى کرده بود و غیر از نزدیکان آن حضرت، دیگران افتخار زیارت آن امام را پیدا نکردند.[۲] فشار و اختناق سیاسى چنان بالا مى گیرد که امام(علیه السلام) به ناچار باید هفته اى دوبار در روزهاى دوشنبه و پنج شنبه در دارالخلافه حضور پیدا مى کرد;[۳] معتزّ عباسى به اندازه اى از نفوذ امام حسن عسکرى(علیه السلام)نگران بود که به تحت نظر داشتن آن امام نیز بسنده نکرد و حضرت را با ابوهاشم جعفرى و گروهى از طالبیون زندانى کرد.[۴] ستم عباسیان تنها به امام حسن عسکرى(علیه السلام) محدود نمى شد; آنان علیه شیعیان و دوستان آن حضرت نیز از هیچ ستمى دریغ نمى کردند و از هرگونه حرکت فرهنگى، سیاسى و غیره شیعیان جلوگیرى مى کردند. براى روشن شدن هرچه بیش تر مطلب، بحث را در دو بخش جداگانه پى مى گیریم: ۱٫ وضعیت سیاسى شیعیان. ۲٫ وضعیت فرهنگى شیعیان. بخش اول: وضعیت سیاسى شیعیان انواع فشارهاى سیاسى در این مقطع از زمان، در موارد زیر قابل پیگیرى است: الف) زندانیان و فراریان شیعه; از جمله زندانیان، ابوهاشم جعفرى است. وى چنین مى گوید: در نامه اى از ناراحتى هاى زندان به امام حسن عسکرى(علیه السلام) شکایت کردم; امام در جواب به من نوشت: امروز در منزلِ خود نماز خواهى خواند.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
[۵] وى در جاى دیگرى اظهار کرده است: با امام حسن عسکرى(علیه السلام) در حبس مهتدى بن واثق بودیم; حضرت به من فرمود: این جنایتکار قصد کرده است که امشب با خواست خدا بازى کند (کنایه از این که اراده کرده است که ما را بکشد); ولى عمر او کفاف نمى دهد و به زودى صاحب فرزندى خواهم شد. فرداى آن شب ترک ها به او حمله کردند و او را به قتل رساندند و خدا ما را به سلامت نگاه داشت.[۶] هم چنین او مى گوید: من با گروهى در زندان بودم که امام حسن عسکرى(علیه السلام) را به زندان آوردند، مأمور مراقب آن حضرت، صالح بن وصیف بود. یکى از هم زندانى ها، مردى جمحى بود که ادعا مى کرد، علوى است. امام(علیه السلام)روى به ما کرد و فرمود: اگر نبود در میان شما کسى که از شما نیست، شما را آگاه مى کردم که چه زمان خداوند، اسباب نجات شما را فراهم خواهد کرد. امام با این کلام به آن مرد اشاره کرد و او از جمع ما بیرون رفت. امام فرمود: این مرد از شما نیست; از او برحذر باشید. در بین لباس هاى خود نوشته اى دارد که همه ى گفته ها و اسرار شما را براى خلیفه مى رساند. یکى از زندانیان به سراغ او رفت و لباس هایش را بازرسى کرد و آن نوشته را پیدا کرد; او نوشته بود، که این جمع قصد دارند، زندان را سوراخ کرده و فرار کنند.[۷] نکته ى قابل توجه در این روایتِ تاریخى این است که، اختناق و فشار سیاسى به اندازه اى بود که شیعیان در زندان هم از دست ماموران اطلاعاتى خلیفه در امان نبودند و مذاکرات آنان در محیط زندان نیز به حکومت گزارش داده مى شد. حضرت عبدالعظیم حسنى یکى از فراریان شیعه است. احمد بن محمد بن خالد برقى مى گوید: «عبدالعظیم حسنى، از دستِ حکومت فرار کرد و وارد رى شد و درمنزل یکى از شیعیان در سردابى ساکن شد. در همان سرداب خدا را عبادت مى کرد; روزها روزه بود و شب ها را به شب زنده دارى و تهجّد مى گذراند و مخفیانه از آنجا بیرون مى آمد و قبرى را که امروزه روبه روى قبر خود اوست زیارت مى کرد. تنها محل امن براى او، همان سرداب بود».[۸] ب) دشمنى ها با شیعه; فشارهاى گوناگونى که در زمان کوتاه امامت حضرت امام حسن عسکرى(علیه السلام) بر شیعیان وارد شد، صفحات تاریخ را پر کرده است. موارد زیر نمونه هایى از آن است: ۱٫ على بن محمد بن زیاد مى گوید: توقیعى از امام ابومحمد(علیه السلام)(به این مضمون) به دستم رسید: کنج عزلت پیشه کن و خانه نشین باش; چون فتنه اى در انتظار توست… دیرى نگذشت که به سبب سخن چینى تحت تعقیب قرار گرفت و جایزه ى صدهزار درهمى براى کسى که مرا را پیدا کند، تعیین شد.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
[۹] ۲٫ یکى از شیعیان نامه اى به حضور آن حضرت فرستاد: شنیده ام که مهتدى، شیعیان شما را تهدید کرده و گفته است: آنان را از روى زمین بر مى دارم; امام(علیه السلام) در جواب نوشت: عمر او کوتاه تر از آن است که بتواند تهدیدش را عملى کند، از امروز تا پنج روز بشمار; او روز ششم با ذلت و خوارى کشته مى شود.[۱۰] ج) شهداى شیعه; آمار شیعیان و علویانى که در این مقطع از تاریخ به دست عباسیان به فیض شهادت نائل شده اند کم نیست، از جمله: ۱٫ موسى بن عبدالله بن موسى; از نوادگان امام حسن مجتبى(علیه السلام)است. او مردى عالم و نیکوکار بود و از جمله ى راویان به شمار مى رفت. در سال ۲۵۶ هـ . ق در زباله به دستِ سعید بن حاجب با زهر به شهادت رسید. سعید سر او را جدا کرد و براى مهتدى عباسى برد.[۱۱] ۲٫ جعفر بن اسحاق بن موسى بن جعفر بن الصادق(:S (31):); سعید بن حاجب، او را در بصره به شهادت رساند و در همان جا دفن شد; وى در روز شهادت سى و دو سال داشت.[۱۲] بخش دوم: وضعیت فرهنگى شیعیان با همه محدودیت ها و سختگیرى هایى که عباسیان براى گوشه نشین کردن امام(علیه السلام) و شیعیان به کار گرفته و فشارهاى مختلف سیاسى که از ناحیه ى آنان بر شیعه وارد شد، گروهى از دانشمندان و راویان از خرمن فضیلت و دریاى بى کران علوم آن حضرت بهره مى گرفتند و برخى از آنان صاحب تألیفاتى در فنون گوناگون بوده اند و احادیثى را از امام(علیه السلام)نقل کرده اند; از جمله ى آنان: ۱٫ احمد بن ابراهیم بن اسماعیل; کاتب، ندیم، بزرگ اهل لغت و از باشخصیت ترین آنان است. او یکى از اصحاب خاص امام هادى و امام عسکرى(:S (31):) است; تألیفاتى دارد که نمونه اى از این کتاب ها را مى توان نام برد: أسماء الجبال و المیاه والأودیه، اشعار ابن مّره بن همام و نوادر الاعراب.[۱۳] ۲٫ داوود بن قاسم; او همان ابوهاشم جعفرى است، که از فرزانگان اسلام و یکى از شاخص ترین چهره هاى عقیدتى به شمار مى رود. در نزد امامان معصوم(:S (31):) داراى منزلتى خاص است;[۱۴] وى امام رضا، امام جواد، امام هادى، امام عسکرى و صاحب الامر(:S (31):) را ملاقات کرده است و از همه ى آنان روایت دارد. او مردى پارسا، عابد، عالم و عامل بود و کسى از خاندان ابوطالب در آن دوران از جهت علو نسب، همتاى او نبود.[۱۵] ۳٫ عبدالله بن حسین قطربلى; او نیز از اصحاب خاص امام حسن عسکرى(علیه السلام) است و از چهره هاى سرشناس ادب به شمار مى رود. کتابى نیز در بحث تاریخ دارد.[۱۶] ۴٫ فضل بن شاذان; وى از جهت ثمره ى کار و تألیف کتاب در صف مقدم علماى زمان خود بود و در فنون گوناگون داراى تألیف است; بعضى گفته اند: داراى یکصد و شصت کتاب است;
 
بالا