شرايط بحرانى که امامان شيعه در زمان عباسيان با آن روبرو بودند، آنان را واداشت تا ابزارى جديد براى برقرارى ارتباط با پيروان خود جستجو کنند. اين ابزار چيزى جز شبکه ارتباطى وکالت و تعيين نمايندگان و کارگزاران در مناطق مختلف توسط امام نبود.
دهمين پيشواي شيعيان، حضرت امام علي بن محمد الهادي (ع) در نيمه ماه ذي الحجه، سال 212 هجري متولد شدند، آن امام همام با فعاليتهاي خود به جهاد فكري و فرهنگي در جامعه زمان خود پرداخته و با ابتكاراتي چون شبكه «وكلا» زمينه را براي آمادگي شيعيان جهت پذيرش امام غائب آرام آرام فراهم آوردند.
به گزارش ايسنا، نام مبارک يازدهمين پيشواي شيعيان، «علي» و نيز از جمله القابشان: نقي، نجيب، مرتضي، هادى، عالم، فقيه، امين است كه مشهورتر از همه «هادي» و «نقي» است.
پدر آن حضرت، پيشواي نهم، حضرت امام جواد (ع) و مادرشان بانوي گرانقدر و با فضيلتي به نام «سمانه» است.
قدر و منزلت اين بانوي گرامي بدان پايه بود که امام هادى (ع) درباره ايشان فرمود: «مادرم عارف به حق من و اهل بهشت است و خداوند حافظ و نگهبان او است و او در زمره مادران صديقين و صالحان قرار دارد.»
مدت امامت ايشان 33 سال و تاريخ شهادت آن حضرت در سال 254 هجري قمري در سن 41 سالگي و محل شهادت در شهر سامرا است.
خلفاي معاصر امام هادی علیه اسلام
1- معتصم، برادر مامون،
2- واثق، پسر معتصم،
3- متوکل، برادر واثق،
4- منتصر، پسر متوکل،
5- مستعين، پسر عموى منتصر،
6- معتز، پسر ديگر متوکل.
امام هادي و شبكه وكالت
شرايط بحرانى که امامان شيعه در زمان عباسيان با آن روبرو بودند، آنان را واداشت تا ابزارى جديد براى برقرارى ارتباط با پيروان خود جستجو کنند. اين ابزار چيزى جز شبکه ارتباطى وکالت و تعيين نمايندگان و کارگزاران در مناطق مختلف توسط امام نبود.
هدف اصلى اين سازمان جمع آورى خمس، زکات، نذور و هدايا از مناطق مختلف توسط وکلا و تحويل آن به امام و نيز پاسخگويى امام به سؤالات و مشکلات فقهى و عقيدتى شيعيان و توجيه سياسى آنان توسط وکيل امام بود.
اين سازمان کاربرد مؤثرى در پيشبرد مقاصد امامان داشت. امام هادى (ع) که در سامراء تحت نظر و کنترل شديدى قرار گرفته بود، برنامه تعيين کارگزاران و نمايندگان را که پدرش امام جواد (ع) اجرا کرده بودند را ادامه داد و نمايندگان و وکلايى در مناطق و شهرهاى مختلف منصوب کرد و بدين وسيله يک سازمان ارتباطى هدايت شده و هماهنگ به وجود آورد که هدفهاى ياد شده را تامين مىکرد.
فقدان تماس بين امام و پيروانش، نقش مذهبى سياسى وکلا را افزايش داد، به نحوى که کارگزاران(وکلاى) امام، مسئوليت بيشتري در گردش امور يافتند.
وکلاى امام به تدريج تجربيات ارزندهاى را در سازماندهى شيعيان در واحدهاى جداگانه به دست آوردند. گزارشهاى تاريخى متعدد نشان مىدهد که اين وکلا، شيعيان را بر مبناى نواحى گوناگون به چهار گروه تقسيم کرده بودند؛
نخستين ناحيه، بغداد، مدائن و عراق (کوفه) را شامل مىشد. ناحيه دوم، شامل بصره و اهواز بود. ناحيه سوم، قم و همدان، و بالاخره ناحيه چهارم، حجاز، يمن و مصر را دربر مىگرفت.
هر ناحيه به يک وکيل مستقل واگذار مىشد که تحت نظر او کارگزاران محلى، منصوب مىشدند. اقدامات سازمان وکالت را در دستورالعملهاى حضرت هادى (ع) به مديريت اين سازمان، مىتوان مشاهده کرد.
ترس و وحشت متوکل از نفوذ معنوى امام در ميان مردم را مىتوان از انتخاب محل سکونت حضرت فهميد. در عصر امام هادى (ع) مکاتب عقيدتى متعددى همچون «معتزله» و «اشاعره» رواج يافته و آراء و نظريات کلامى فراوانى در جامعه اسلامى پديد آمده بود و بازار مباحثى؛ همچون جبر، تفويض، امکان يا عدم امکان رؤيت خدا، جسميت خدا و امثال اينها بسيار داغ بود.
مطالعه و بررسى حيات علمى امام علي النقي (ع) نشان مىدهد که اکثر مناظرات ايشان پيرامون اينگونه موضوعات کلامى بوده و روايات متعددى از آن حضرت در اين زمينه نقل شده است که برترى مبانى اعتقادى شيعه را به روشنى ثابت مىکند.
از جمله گروههاى باطل و منحرفى که در دوران امامت امام هادى (ع) فعال بودند، گروه «غلات» را بايد نام برد که افکار و عقايد بىاساسى داشتند و خود را شيعه وانمود مىکردند.
آنان درباره امام غلو نموده و براى او مقام الوهيت قائل مىشدند و گاهى نيز خود را منصوب از طرف امام قلمداد مىکردند و بدين وسيله موجبات بدنامى شيعيان را درميان فرقههاى ديگر فراهم مىکردند.
امام هادى از اين گروه اظهار دوري و بيزاري نموده، با آنان مبارزه کرده و تلاش مىكرد که با طرد آنان، اجازه ندهد لکه ننگى بر دامن تشيع بنشيند.
مناقب اخلاقي حضرت علي النقي امام هادی علیه اسلام
ابن شهر آشوب از مورخان اسلامي ميگويد: "او خوش قلبترين و راست گفتارترين مردمان بود. چون خاموش ميشد پردهاي از وقار در چهره آن حضرت هويدا ميشد".
گفتار ديگري درباره امام هادي(ع) نيز ميگويد: وي به تحقيق، مردي بزرگوار، نيکوکار و فاضل بود.
مناظره هاى علمى و اعتقادى امام هادي (ع)
امامان معصوم (عليهم السلام) چشمههاى جوشان معرفت و گنجينههاى دانش الهىاند و چون چراغى پر فروغ و زوال ناپذير، فراسوى علم را با پرتو افشانى خود روشن مىكنند.
دولت عباسى، همواره به دنبال برپايى جلسههاى مناظره و گفتوگوى علمى بود كه برقرارى اين گونه جلسهها در زمان مأمون عباسى به اوج خود رسيد و اين روند تا دوران امامت امام هادى (ع) نيز ادامه يافت.
برپايى اين مجالس هدفدار براى در هم شكستن چهره علمى امامان و زير سؤال بردن دانش و حتى امامت آنان تشكيل مىشد. البته با اين كار، آنان نه تنها به مقصود خويش نمىرسيدند، بلكه موجب رسوايى آنان نيز مىشد؛ چرا كه آن بزرگ پيشوايان دانش و معرفت، از اين فرصت براى روشن كردن اذهان عمومى و نشر فرهنگ اصيل اسلامى بهره بردارى مىكردند.
دولت عباسى مىكوشيد تا با زير نظر گرفتن امام و كنترل شديد ملاقاتهاى ايشان با شيعيان، از روشن شدن افكار مردمى جلوگيرى كند و جلوى فيضان اين سرچشمه بزرگ را بگيرد، ولى برپايى نشستهاى علمى در تناقض با اين سياست بر مىآمد و تمام تلاشهاى عباسيان را بيهوده مىساخت. پىگيرى اين سياست متناقض از سوى سردمداران نفاق، حاكى از كوتهفكرى، ناكارآمدى، نارسايى در چاره جويى و بن بستهاى فكرى آنان در برابر اهداف معين خود بود.
متوكل عباسى براى اين منظور، دو تن از دانشمندان به نامهاى «يحيى بن اكثم» و «ابن سكيت» را به خدمت خواند تا نشستى علمى با امام على النقى (ع) ترتيب دهند. در نشستى كه به اين منظور ترتيب داده شده بود، متوكل از ابن سكيت خواست تا پرسشهاى خود را مطرح كند. او نيز پرسيد: «چرا موسى (ع) با عصا بر انگيخته شد، عيسى (ع) با شفاى بيماران و زنده كردن مردگان و محمد (ص) با قرآن؟»
امام در پاسخ فرمود: «موسى (ع) با عصا در دورهاى بر انگيخته شد كه مردم تحت تأثير جادو قرار گرفته بودند. او نيز به همين منظور برايشان معجزهاى آورد كه جادويشان را از بين ببرد و حجت را برايشان تمام سازد.
عيسى (ع) با شفاى بيماران خاص و بدون درمان و با زنده كردن مردگان بر انگيخته شد، زيرا در آن زمان پزشكى و پيشرفتهاى آن، مردم را شگفت زده كرده بود و او به فرمان خدا، مردگان را زنده مىكرد و بيماران بىدرمان را شفا مىداد. محمد (ص) نيز با قرآن در دورهاى بر انگيخته شد كه شعر بر انديشه مردم حكمرانى مىكرد. او نيز با قرآن تابنده بر شعر مردم آن عصر چيره گشت و پيام خدا را به آنان رساند و حجت را بر آنها تمام كرد».
شكست ابن سكيت در اين گفتوگوى كوتاه و آن هم فقط با يك پرسش ساده، خشم يحيى بن اكثم را بر انگيخت. او نيز سوالاتي را از امام پرسيد كه امام با نهايت دقت، ظرافت و كمال به پرسشهاى وى پاسخ داد و افزون بر اثبات جايگاه علمى خود، سيزده پرسش پيچيده و مشكل را براى شيعيان پاسخ گفت و به صورت غير مستقيم، معارف واقعى اسلام را در اختيار خواهندگان قرار داد.
پاسخهاى امام هادى (ع) آن چنان كوبنده و دقيق بود كه يحيى بن اكثم در پايان اين رويارويى به متوكل گفت: «پس از اين جلسه و اين پرسشها ديگر سزاوار نيست كه از او درباره مسئله ديگرى پرسش شود؛ زيرا هيچ مسئلهاى پيچيدهتر از اينها وجود ندارد [و او از عهده پاسخگويى به همه آنها بر آمد ] و اين پاسخ ها موجب آشكار شدن بيشتر مراتب علمى او و موجب تقويت شيعيان خواهد شد».
رفع شبهه هاى دينى
افزون بر شبهههاى خرد و كلانى كه از سوى دانشمندان مزدور و فرقههاى مرجع آن دوران در حوزه دين مطرح مىشد، كشمكشهاى بزرگ بر سر مسائل بنيادين و زير بنايى اسلام، هر از چند گاهى رخ مىنمود كه دامنه فتنه انگيزى آن، انديشه قشر گستردهاى از مسلمانان و گاه شيعيان را در بر مىگرفت.
مبارزه فرهنگى با گروههاى منحرف عقيدتى
همان گونه كه گفته شد، دوران امام هادى (ع)، اوج پيدايش مكتبهاى گوناگون عقيدتى بود كه بستر آن با ايجاد فضاى فكرى از سوى حكومت عباسى فراهم شده بود. گردانندگان و نظريه پردازان اين حركتها را نيز مشتى عناصر فريب خورده، فرصت طلب و سودجو تشكيل مىدادند. در مورد گروه «غلات» توضيحاتي داده شد حال اشارهاي به ديگر گروها مي شود:
صوفيه
از ديگر انديشههاى منحرفى كه با رخنه در جامعه اسلامى، سبب بدنامى شيعه و تشويش افكار عمومى جامعه مسلمانان شده بود، «تصوف» بود. پيروان اين مكتب، با نماياندن چهرهاى زاهد، عارف، خدا پرست، بى ميل به دنيا و پاك و منزه از پستىها و آلايشهاى دنيايى، مردم را گمراه مىكردند. آنها نيز چون غلات از همگى اين عنوانها در راستاى اهداف سود جويانه خود در زمينههاى گونه گون بهرهمند مىشدند. آنها در اماكن مقدسى چون مسجد پيامبر(ص) گرد هم مىآمدند و به تلقين اذكار و اوراد با حالتى خاص مىپرداختند، به گونهاى كه مردم با ديدن حالت آنها مىپنداشتند با پرهيزكارترين افراد رو به رو هستند و تحت تأثير رفتارهاى عوام فريبانه آنان قرار مىگرفتند.
واقفيه
«واقفيه» از ديگر فرقههاى دوران امامت امام هادى (ع) بودند كه امامت على بن موسى الرضا (ع) را نپذيرفته و پس از شهادت پدر گرامى ايشان، امام موسى بن جعفر (ع)، متوقف در ولايت پذيرى ائمه شده و در امامت و رهبرى جامعه دچار ايستايى شدند.
آنان با انكار امامان پس از امام كاظم (ع) و موضعگيرى در مقابل امامان، حتى مردم را از پيروى ايشان منع كردند. امام هادى (ع) نيز براى اثبات جايگاه امامت و پيشوايى خود با آنان دست به رويارويى فرهنگى زد و آنان را نيز مانند غلات و صوفيان، مشمول لعن و نفرين خود كرد تا آنان را به مردم بشناساند.
مجسميه
اين گروه مىپنداشتند خداوند جسم است. آنان برداشتهايى بسيار سطحى و ابتدايى از دين داشتند و از درك مجردات و چيزهايى كه از سيطره جسم و ماده خارج است، بسيار ناتوان بودند. از اين رو، همواره بسيارى از حقايق هستى را كه خارج از دايره ماده بود، انكار مىكردند يا آن را تا عالم ماده پايين مىكشيدند. كم كم آنها و انديشههاى بدوى و يكسويهشان در بين شيعيان رسوخ كرد و عقايد آنان را نيز تحت تأثير سطحىنگرى و كوتهبينى خود قرار داد. خبر به امام هادى (ع) رسيد و شيعيان از امام كسب تكليف كردند. امام به آنها نوشت؛
«پاك و منزه است آن خدايى كه هيچ حد و مرزى ندارد، هرگز اين گونه توصيف نمىشود، هيچ مثل و مانندى ندارد و او شنواى داناست».
باورمندان به رؤيت
اشاعره گروهى بودند كه مىپنداشتند خداوند را در روز رستاخيز خواهند ديد. حتى آنها بر اين عقيده بودند كه خداوند با همين چشم مادى قابل ديدن است. شيعيان درباره اين گروه به امام نامه نوشته و توضيح خواستند. امام در پاسخ نوشت:
«پايبندى به اين نظريه به هيچ وجه جايز نيست. مگر نه اين است كه بايد بين چشم شما و شىء انعكاسى صورت گيرد كه حامل نور باشد و ديدن صورت پذيرد؟ حال اگر انعكاسى و نورى در ميان نباشد و اين ارتباط برقرار نشود، چگونه امكان ديدن آن شىء وجود دارد؟ در اين نظريه اشتباهى بزرگ وجود دارد؛ زيرا بيننده چيزى را مىتواند با چشم خود ببيند كه در جسم بودن، با خود او مساوى باشد و در صورت ديده شدن، هر دو بسان هم [جسم ]خواهند بود و لازمه آن، جسم دانستن خداست؛ چرا كه علتها با معلولهاى خود رابطهاى جدايىناپذير دارند».
تحرير رساله كلامى
از جمله تلاشهاى علمى _ فرهنگى امام على النقى (ع) در گستره اعتقادات، نوشتن رساله كلامى است كه آن را به انگيزه پاسخگويى به مشكلات اعتقادى اهالى اهواز نگاشته است. امام در اين رساله، با ايراد بحثهاى مستدل درباره قرآن و عترت و معرفى ثقلين و لزوم تمسك به آن، مبحث جبر و تفويض را كه از پيچيدهترين مسائل كلامى است، با بيانى بسيار روشن و شيوا مطرح و نقد كرده و نظر اماميه را با عنوان «الأمرُ بينَ الأمرينِ» به اثبات رسانيده است.
همچنين روايت شده كه فرمود: مردم در عقيده به سه دسته تقسيم مى شوند:
"دستهاى مىپندارند كه كار به آنها وانهاده شده است كه آنان خدا را در سلطه و قدرتش سست دانسته و خود را به هلاك انداختهاند.
دستهاى ديگر مىپندارند كه خداى عزوجل، بندگان را به نافرمانى مجبور ساخته و آنان را به آنچه توان انجامش را ندارند، مكلف فرموده است. اينها نيز خداوند را ستمگر مىانگارند كه سبب هلاك خود را با اين انديشه فراهم آوردهاند.
دستهاى ديگر معتقدند كه خداوند بندگان را به اندازه توانشان مكلف فرموده و تكليفى بيش از توان بر دوش آنها ننهاده است. آنها چون كار نيك انجام دهند، خدا را بستايند و چون بد كنند، از او آمرزش بخواهند كه اينان به حق رسيدگانند".
دهمين پيشواي شيعيان، حضرت امام علي بن محمد الهادي (ع) در نيمه ماه ذي الحجه، سال 212 هجري متولد شدند، آن امام همام با فعاليتهاي خود به جهاد فكري و فرهنگي در جامعه زمان خود پرداخته و با ابتكاراتي چون شبكه «وكلا» زمينه را براي آمادگي شيعيان جهت پذيرش امام غائب آرام آرام فراهم آوردند.
به گزارش ايسنا، نام مبارک يازدهمين پيشواي شيعيان، «علي» و نيز از جمله القابشان: نقي، نجيب، مرتضي، هادى، عالم، فقيه، امين است كه مشهورتر از همه «هادي» و «نقي» است.
پدر آن حضرت، پيشواي نهم، حضرت امام جواد (ع) و مادرشان بانوي گرانقدر و با فضيلتي به نام «سمانه» است.
قدر و منزلت اين بانوي گرامي بدان پايه بود که امام هادى (ع) درباره ايشان فرمود: «مادرم عارف به حق من و اهل بهشت است و خداوند حافظ و نگهبان او است و او در زمره مادران صديقين و صالحان قرار دارد.»
مدت امامت ايشان 33 سال و تاريخ شهادت آن حضرت در سال 254 هجري قمري در سن 41 سالگي و محل شهادت در شهر سامرا است.
خلفاي معاصر امام هادی علیه اسلام
1- معتصم، برادر مامون،
2- واثق، پسر معتصم،
3- متوکل، برادر واثق،
4- منتصر، پسر متوکل،
5- مستعين، پسر عموى منتصر،
6- معتز، پسر ديگر متوکل.
امام هادي و شبكه وكالت
شرايط بحرانى که امامان شيعه در زمان عباسيان با آن روبرو بودند، آنان را واداشت تا ابزارى جديد براى برقرارى ارتباط با پيروان خود جستجو کنند. اين ابزار چيزى جز شبکه ارتباطى وکالت و تعيين نمايندگان و کارگزاران در مناطق مختلف توسط امام نبود.
هدف اصلى اين سازمان جمع آورى خمس، زکات، نذور و هدايا از مناطق مختلف توسط وکلا و تحويل آن به امام و نيز پاسخگويى امام به سؤالات و مشکلات فقهى و عقيدتى شيعيان و توجيه سياسى آنان توسط وکيل امام بود.
اين سازمان کاربرد مؤثرى در پيشبرد مقاصد امامان داشت. امام هادى (ع) که در سامراء تحت نظر و کنترل شديدى قرار گرفته بود، برنامه تعيين کارگزاران و نمايندگان را که پدرش امام جواد (ع) اجرا کرده بودند را ادامه داد و نمايندگان و وکلايى در مناطق و شهرهاى مختلف منصوب کرد و بدين وسيله يک سازمان ارتباطى هدايت شده و هماهنگ به وجود آورد که هدفهاى ياد شده را تامين مىکرد.
فقدان تماس بين امام و پيروانش، نقش مذهبى سياسى وکلا را افزايش داد، به نحوى که کارگزاران(وکلاى) امام، مسئوليت بيشتري در گردش امور يافتند.
وکلاى امام به تدريج تجربيات ارزندهاى را در سازماندهى شيعيان در واحدهاى جداگانه به دست آوردند. گزارشهاى تاريخى متعدد نشان مىدهد که اين وکلا، شيعيان را بر مبناى نواحى گوناگون به چهار گروه تقسيم کرده بودند؛
نخستين ناحيه، بغداد، مدائن و عراق (کوفه) را شامل مىشد. ناحيه دوم، شامل بصره و اهواز بود. ناحيه سوم، قم و همدان، و بالاخره ناحيه چهارم، حجاز، يمن و مصر را دربر مىگرفت.
هر ناحيه به يک وکيل مستقل واگذار مىشد که تحت نظر او کارگزاران محلى، منصوب مىشدند. اقدامات سازمان وکالت را در دستورالعملهاى حضرت هادى (ع) به مديريت اين سازمان، مىتوان مشاهده کرد.
ترس و وحشت متوکل از نفوذ معنوى امام در ميان مردم را مىتوان از انتخاب محل سکونت حضرت فهميد. در عصر امام هادى (ع) مکاتب عقيدتى متعددى همچون «معتزله» و «اشاعره» رواج يافته و آراء و نظريات کلامى فراوانى در جامعه اسلامى پديد آمده بود و بازار مباحثى؛ همچون جبر، تفويض، امکان يا عدم امکان رؤيت خدا، جسميت خدا و امثال اينها بسيار داغ بود.
مطالعه و بررسى حيات علمى امام علي النقي (ع) نشان مىدهد که اکثر مناظرات ايشان پيرامون اينگونه موضوعات کلامى بوده و روايات متعددى از آن حضرت در اين زمينه نقل شده است که برترى مبانى اعتقادى شيعه را به روشنى ثابت مىکند.
از جمله گروههاى باطل و منحرفى که در دوران امامت امام هادى (ع) فعال بودند، گروه «غلات» را بايد نام برد که افکار و عقايد بىاساسى داشتند و خود را شيعه وانمود مىکردند.
آنان درباره امام غلو نموده و براى او مقام الوهيت قائل مىشدند و گاهى نيز خود را منصوب از طرف امام قلمداد مىکردند و بدين وسيله موجبات بدنامى شيعيان را درميان فرقههاى ديگر فراهم مىکردند.
امام هادى از اين گروه اظهار دوري و بيزاري نموده، با آنان مبارزه کرده و تلاش مىكرد که با طرد آنان، اجازه ندهد لکه ننگى بر دامن تشيع بنشيند.
مناقب اخلاقي حضرت علي النقي امام هادی علیه اسلام
ابن شهر آشوب از مورخان اسلامي ميگويد: "او خوش قلبترين و راست گفتارترين مردمان بود. چون خاموش ميشد پردهاي از وقار در چهره آن حضرت هويدا ميشد".
گفتار ديگري درباره امام هادي(ع) نيز ميگويد: وي به تحقيق، مردي بزرگوار، نيکوکار و فاضل بود.
مناظره هاى علمى و اعتقادى امام هادي (ع)
امامان معصوم (عليهم السلام) چشمههاى جوشان معرفت و گنجينههاى دانش الهىاند و چون چراغى پر فروغ و زوال ناپذير، فراسوى علم را با پرتو افشانى خود روشن مىكنند.
دولت عباسى، همواره به دنبال برپايى جلسههاى مناظره و گفتوگوى علمى بود كه برقرارى اين گونه جلسهها در زمان مأمون عباسى به اوج خود رسيد و اين روند تا دوران امامت امام هادى (ع) نيز ادامه يافت.
برپايى اين مجالس هدفدار براى در هم شكستن چهره علمى امامان و زير سؤال بردن دانش و حتى امامت آنان تشكيل مىشد. البته با اين كار، آنان نه تنها به مقصود خويش نمىرسيدند، بلكه موجب رسوايى آنان نيز مىشد؛ چرا كه آن بزرگ پيشوايان دانش و معرفت، از اين فرصت براى روشن كردن اذهان عمومى و نشر فرهنگ اصيل اسلامى بهره بردارى مىكردند.
دولت عباسى مىكوشيد تا با زير نظر گرفتن امام و كنترل شديد ملاقاتهاى ايشان با شيعيان، از روشن شدن افكار مردمى جلوگيرى كند و جلوى فيضان اين سرچشمه بزرگ را بگيرد، ولى برپايى نشستهاى علمى در تناقض با اين سياست بر مىآمد و تمام تلاشهاى عباسيان را بيهوده مىساخت. پىگيرى اين سياست متناقض از سوى سردمداران نفاق، حاكى از كوتهفكرى، ناكارآمدى، نارسايى در چاره جويى و بن بستهاى فكرى آنان در برابر اهداف معين خود بود.
متوكل عباسى براى اين منظور، دو تن از دانشمندان به نامهاى «يحيى بن اكثم» و «ابن سكيت» را به خدمت خواند تا نشستى علمى با امام على النقى (ع) ترتيب دهند. در نشستى كه به اين منظور ترتيب داده شده بود، متوكل از ابن سكيت خواست تا پرسشهاى خود را مطرح كند. او نيز پرسيد: «چرا موسى (ع) با عصا بر انگيخته شد، عيسى (ع) با شفاى بيماران و زنده كردن مردگان و محمد (ص) با قرآن؟»
امام در پاسخ فرمود: «موسى (ع) با عصا در دورهاى بر انگيخته شد كه مردم تحت تأثير جادو قرار گرفته بودند. او نيز به همين منظور برايشان معجزهاى آورد كه جادويشان را از بين ببرد و حجت را برايشان تمام سازد.
عيسى (ع) با شفاى بيماران خاص و بدون درمان و با زنده كردن مردگان بر انگيخته شد، زيرا در آن زمان پزشكى و پيشرفتهاى آن، مردم را شگفت زده كرده بود و او به فرمان خدا، مردگان را زنده مىكرد و بيماران بىدرمان را شفا مىداد. محمد (ص) نيز با قرآن در دورهاى بر انگيخته شد كه شعر بر انديشه مردم حكمرانى مىكرد. او نيز با قرآن تابنده بر شعر مردم آن عصر چيره گشت و پيام خدا را به آنان رساند و حجت را بر آنها تمام كرد».
شكست ابن سكيت در اين گفتوگوى كوتاه و آن هم فقط با يك پرسش ساده، خشم يحيى بن اكثم را بر انگيخت. او نيز سوالاتي را از امام پرسيد كه امام با نهايت دقت، ظرافت و كمال به پرسشهاى وى پاسخ داد و افزون بر اثبات جايگاه علمى خود، سيزده پرسش پيچيده و مشكل را براى شيعيان پاسخ گفت و به صورت غير مستقيم، معارف واقعى اسلام را در اختيار خواهندگان قرار داد.
پاسخهاى امام هادى (ع) آن چنان كوبنده و دقيق بود كه يحيى بن اكثم در پايان اين رويارويى به متوكل گفت: «پس از اين جلسه و اين پرسشها ديگر سزاوار نيست كه از او درباره مسئله ديگرى پرسش شود؛ زيرا هيچ مسئلهاى پيچيدهتر از اينها وجود ندارد [و او از عهده پاسخگويى به همه آنها بر آمد ] و اين پاسخ ها موجب آشكار شدن بيشتر مراتب علمى او و موجب تقويت شيعيان خواهد شد».
رفع شبهه هاى دينى
افزون بر شبهههاى خرد و كلانى كه از سوى دانشمندان مزدور و فرقههاى مرجع آن دوران در حوزه دين مطرح مىشد، كشمكشهاى بزرگ بر سر مسائل بنيادين و زير بنايى اسلام، هر از چند گاهى رخ مىنمود كه دامنه فتنه انگيزى آن، انديشه قشر گستردهاى از مسلمانان و گاه شيعيان را در بر مىگرفت.
مبارزه فرهنگى با گروههاى منحرف عقيدتى
همان گونه كه گفته شد، دوران امام هادى (ع)، اوج پيدايش مكتبهاى گوناگون عقيدتى بود كه بستر آن با ايجاد فضاى فكرى از سوى حكومت عباسى فراهم شده بود. گردانندگان و نظريه پردازان اين حركتها را نيز مشتى عناصر فريب خورده، فرصت طلب و سودجو تشكيل مىدادند. در مورد گروه «غلات» توضيحاتي داده شد حال اشارهاي به ديگر گروها مي شود:
صوفيه
از ديگر انديشههاى منحرفى كه با رخنه در جامعه اسلامى، سبب بدنامى شيعه و تشويش افكار عمومى جامعه مسلمانان شده بود، «تصوف» بود. پيروان اين مكتب، با نماياندن چهرهاى زاهد، عارف، خدا پرست، بى ميل به دنيا و پاك و منزه از پستىها و آلايشهاى دنيايى، مردم را گمراه مىكردند. آنها نيز چون غلات از همگى اين عنوانها در راستاى اهداف سود جويانه خود در زمينههاى گونه گون بهرهمند مىشدند. آنها در اماكن مقدسى چون مسجد پيامبر(ص) گرد هم مىآمدند و به تلقين اذكار و اوراد با حالتى خاص مىپرداختند، به گونهاى كه مردم با ديدن حالت آنها مىپنداشتند با پرهيزكارترين افراد رو به رو هستند و تحت تأثير رفتارهاى عوام فريبانه آنان قرار مىگرفتند.
واقفيه
«واقفيه» از ديگر فرقههاى دوران امامت امام هادى (ع) بودند كه امامت على بن موسى الرضا (ع) را نپذيرفته و پس از شهادت پدر گرامى ايشان، امام موسى بن جعفر (ع)، متوقف در ولايت پذيرى ائمه شده و در امامت و رهبرى جامعه دچار ايستايى شدند.
آنان با انكار امامان پس از امام كاظم (ع) و موضعگيرى در مقابل امامان، حتى مردم را از پيروى ايشان منع كردند. امام هادى (ع) نيز براى اثبات جايگاه امامت و پيشوايى خود با آنان دست به رويارويى فرهنگى زد و آنان را نيز مانند غلات و صوفيان، مشمول لعن و نفرين خود كرد تا آنان را به مردم بشناساند.
مجسميه
اين گروه مىپنداشتند خداوند جسم است. آنان برداشتهايى بسيار سطحى و ابتدايى از دين داشتند و از درك مجردات و چيزهايى كه از سيطره جسم و ماده خارج است، بسيار ناتوان بودند. از اين رو، همواره بسيارى از حقايق هستى را كه خارج از دايره ماده بود، انكار مىكردند يا آن را تا عالم ماده پايين مىكشيدند. كم كم آنها و انديشههاى بدوى و يكسويهشان در بين شيعيان رسوخ كرد و عقايد آنان را نيز تحت تأثير سطحىنگرى و كوتهبينى خود قرار داد. خبر به امام هادى (ع) رسيد و شيعيان از امام كسب تكليف كردند. امام به آنها نوشت؛
«پاك و منزه است آن خدايى كه هيچ حد و مرزى ندارد، هرگز اين گونه توصيف نمىشود، هيچ مثل و مانندى ندارد و او شنواى داناست».
باورمندان به رؤيت
اشاعره گروهى بودند كه مىپنداشتند خداوند را در روز رستاخيز خواهند ديد. حتى آنها بر اين عقيده بودند كه خداوند با همين چشم مادى قابل ديدن است. شيعيان درباره اين گروه به امام نامه نوشته و توضيح خواستند. امام در پاسخ نوشت:
«پايبندى به اين نظريه به هيچ وجه جايز نيست. مگر نه اين است كه بايد بين چشم شما و شىء انعكاسى صورت گيرد كه حامل نور باشد و ديدن صورت پذيرد؟ حال اگر انعكاسى و نورى در ميان نباشد و اين ارتباط برقرار نشود، چگونه امكان ديدن آن شىء وجود دارد؟ در اين نظريه اشتباهى بزرگ وجود دارد؛ زيرا بيننده چيزى را مىتواند با چشم خود ببيند كه در جسم بودن، با خود او مساوى باشد و در صورت ديده شدن، هر دو بسان هم [جسم ]خواهند بود و لازمه آن، جسم دانستن خداست؛ چرا كه علتها با معلولهاى خود رابطهاى جدايىناپذير دارند».
تحرير رساله كلامى
از جمله تلاشهاى علمى _ فرهنگى امام على النقى (ع) در گستره اعتقادات، نوشتن رساله كلامى است كه آن را به انگيزه پاسخگويى به مشكلات اعتقادى اهالى اهواز نگاشته است. امام در اين رساله، با ايراد بحثهاى مستدل درباره قرآن و عترت و معرفى ثقلين و لزوم تمسك به آن، مبحث جبر و تفويض را كه از پيچيدهترين مسائل كلامى است، با بيانى بسيار روشن و شيوا مطرح و نقد كرده و نظر اماميه را با عنوان «الأمرُ بينَ الأمرينِ» به اثبات رسانيده است.
همچنين روايت شده كه فرمود: مردم در عقيده به سه دسته تقسيم مى شوند:
"دستهاى مىپندارند كه كار به آنها وانهاده شده است كه آنان خدا را در سلطه و قدرتش سست دانسته و خود را به هلاك انداختهاند.
دستهاى ديگر مىپندارند كه خداى عزوجل، بندگان را به نافرمانى مجبور ساخته و آنان را به آنچه توان انجامش را ندارند، مكلف فرموده است. اينها نيز خداوند را ستمگر مىانگارند كه سبب هلاك خود را با اين انديشه فراهم آوردهاند.
دستهاى ديگر معتقدند كه خداوند بندگان را به اندازه توانشان مكلف فرموده و تكليفى بيش از توان بر دوش آنها ننهاده است. آنها چون كار نيك انجام دهند، خدا را بستايند و چون بد كنند، از او آمرزش بخواهند كه اينان به حق رسيدگانند".