از روزی که رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) آئین حیات بخش خویش را به جهانیان عرضه نمود، این دین آسمانی و جاویدان به سرعت در حال گسترش بود و در مدّت 23 سال رسالت حضرت پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) ندای توحیدی اسلام از اقصا نقاط عربستان به خارج از آن کشیده شد.
خلفای عباسی برای جلوگیری از نفوذ امامان معصوم (علیهم السلام) در میان مسلمانان، از هرفرصت و وسیلهای سود جستند. اِعمال فشار و محدودیت کمسابقه، مهمترین حربه آنان بود. این فشارها بعد از شهادت امام رضا علیه السلام در عصر امام جواد، امام هادی و امام عسکری () به اوج خود رسید.
از آنجایی که شنیده بودند «مهدی موعود علیه السلام » که طومار حکومت ستمگران را در هم خواهد پیچید و حکومت عدل جهانی تشکیل خواهد داد، از نسل حضرت عسکری علیه السلام است، آن حضرت را بیشتر در تحت مراقبت و محدودیت قرار داده بودند؛ به طوری که امام یازدهم در میان سایر ائمّه اطهار (علیهم السلام) از کوتاهترین زمان برای امامت و رهبری شیعیان برخوردار بوده است.
چرا که امام علی علیه السلام در حدود 30 سال، امام حسن علیه السلام 10، امام حسین علیه السلام 11، امام سجّاد علیه السلام 35، امام باقر علیه السلام 19، امام صادق علیه السلام 34، امام کاظم علیه السلام 35، امام رضا علیه السلام 20، امام جواد علیه السلام ـ با اینکه کوتاهترین عمر را داشت ـ 17، امام هادی علیه السلام 33 و امام عسکری علیه السلام فقط 6 سال (254 تا 260 ق.) امامت امت را عهده دار گردیدند.
با این اوصاف، امام عسکری علیه السلام در این مدت کوتاه برای نفوذ در افکار و اندیشه های مسلمانان و انسانهای تشنه معارف و معنویت از هیچ کوششی فروگذاری نکرد و با مناطق مختلف جهان اسلام ارتباط برقرار کرده و مردم مشتاق را راهنمایی نمود.
در عصر حضرت عسکری علیه السلام شهرها و مناطقی چون: بغداد، نیشابور، قم، ری، بلخ و سمرقند از رهبریهای داهیانه آن برگزیده الهی برخوردار بودند.
در این نوشتار، افق رهبری و امامت آن حضرت را در شهرهای جهان اسلام، به نظاره می نشینیم.
نگاهی به زندگانی حضرت عسکری علیه السلام نشان میدهد که آن حضرت در نقاط مختلفی از جهان اسلام نفوذ داشته و شیعیان و دوستداران حضرتش با تلاشهای فراوان و اهتمام، به حضورش رسیده و یا به وسیله نامه و پیک با آن بزرگوار به گفت وگو میپرداختند. گزارش زیر، یکی از این موارد را نشان میدهد:
مردی از علویان در زمان امام عسکری علیه السلام برای کار و امرار معاش به سوی غرب ایران و بخشهای کوهستانی (جبل) سفر کرد. در آنجا شخصی از اهالی سرپل ذهاب (حلوان) از دوستداران امام عسکری علیهالسلام با وی ملاقات نموده و از مرد علوی پرسید:
ـ از کجا آمده ای؟!
ـ از سامرّا.
ـ آیا در سامرّا فلان محلّه و فلان کوچه را میشناسی؟
ـ آری.
ـ از حسن بن علی علیه السلام خبرداری؟
ـ نه.
ـ برای چه به اینجا آمده ای؟
ـ برای کسب درآمد و امرار معاش.
ـ من پنجاه دینار به تو میدهم، آن را بگیر و مرا در سامرّا به خانه حسن بن علی علیه السلام برسان.
مرد علوی پیشنهادش را پذیرفته و او را در سامرّا به محضر امام حسن عسکری علیه السلام آورد. امام در صحن منزل خود نشسته بود که آن مرد به همراه مرد علوی وارد شد. امام به وی نگاهی کرده، فرمودند:
آیا تو فلانی هستی؟
ـ بله.
ـ پدرت برای تو در مورد ما وصیّتی کرده و تو آمده ای آن را اداکنی! چهارهزار دینار به همراه توست، آن را بیاور!
ـ آری، چنین است.
و آنگاه اموال را به امام پرداخت و سپس امام رو به مرد علوی کرده، فرمودند:
ـ تو به ناحیه جبل در ایران رفته بودی تا درآمدی کسب کنی و این مرد، پنجاه دینار برایت پرداخت تا او را نزد ما آوری و ما نیز به تو پنجاه دینار دیگر میپردازیم.2
امام عسکری علیه السلام بیشترین نفوذ را در منطقه خراسان ـ به ویژه شهر نیشابورـ داشته است. فضل بن شاذان، از شخصیتهای برجسته نیشابوری است که پیشوای یازدهم تألیفات وی را تأیید نموده و در مورد برخی از احادیث او نوشته است:
«صحیح است و شایسته است که به مطالب آنها عمل شود.»
امام عسکری علیه السلام در مورد این شخصیت خراسانی فرمودند:
«اَغْبِطُ اَهْلَ خُراسانَ لِمَکانِ الْفَضلِ بن شاذان3؛ من بر مردم خراسان غبطه میخورم که فضل بن شاذان در میان آنهاست.»
ابراهیم بن عبده یکی دیگر از سرشناسان شیعه در نیشابور است که امام یازدهم وی را به عنوان وکیل خویش برگزید.
در بخشی از نامه امام عسکری علیهالسلام به اهل نیشابور آمده است:
«من ابراهیم بن عبده، را به عنوان نماینده خویش در نیشابور نصب کردم؛ تمام آن مناطق موظّفند وجوهات شرعی و حقوق واجب خود را به او بپردازند. و او را امین و مورد اعتماد خویش در میان شیعیان آنجا قرار دادم.»4
داود بن ابی زید، حمدان بن سلیمان، ابراهیم بن محمد، العمرکی و محمد بن احمد5 از دیگر بزرگان و محدّثان نیشابور هستند که در ردیف اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام به شمار می آیند.
شهر بلخ نیز در عصر امام حسن عسکری علیه السلام مورد توجّه آن حضرت بود. در این باره، ابن بابویه قمی مینویسد:
شخصی از اهالی بلخ مقداری وجوهات نقد و نامهای را که حاوی سؤالات شرعی بود،
در سامرّا به محضر امام عسکری علیهالسلام ارسال داشت.
وی در روی نامه با انگشت خود چیزهای نامرئی نوشت که اساساً خطّی در آن دیده نمیشد.
او به حامل نامه تأکید کرد که:
این مال را به سامرّا ببر و هرکس از قصّه آن گزارش داد و وجوهات نامه را مشخّص کرد، به او تحویل بده.
پیک مرد بلخی به سامرّا آمد و نزد جعفر برادر امام عسکری علیه السلام رفت و ماجرا را بیان کرد. جعفر از وی پرسید: آیا تو «بداء» را قبول داری؟
حامل نامه گفت: بلی. جعفر گفت:
برای فرستنده این اموال، بداء حاصل شده و به تو دستور داده که اموال را به من بدهی.
این جواب، حامل نامه را قانع نکرد. لذا از پیش جعفر بیرون آمد و به دنبال اصحاب امام عسکری علیه السلام میگشت تا اینکه رقعه ای از سوی حضرت صاحب علیهالسلام بیرون آمد و قصّه اموال و مطالب نامه را بیان کرد و او را راهنمایی نمود.6
عبدالعزیز بلخی نیز از شیعیان برجسته آن سامان است که در سامرّا به حضور امام عسکری علیه السلام رسیده و با حضرت از نزدیک گفت و گو نموده است.7
گرگان (استرآباد)
از ایّام گذشته، منطقه تاریخی و مذهبی بوده است. و مُعَرّب آن جرجان میباشد.
طبق روایتی که علاّمه مجلسی نقل میکند، حضرت عسکری علیه السلام در عصر خویش به گرگان تشریف آورده و با دوستان و یاران بیشمار خویش دیدار داشته است.
جعفر بن شریف جرجانی میگوید:
در یکی از سالها که به حجّ میرفتم، در سامرّا به زیارت امام حسن عسکری علیه السلام نائل شدم. در آن سفر، شیعیان گرگان اموال زیادی را در اختیار من گذاشته بودند تا به امام علیه السلام برسانم. بعد از تحویل اموال، عرض کردم:
شیعیان شما در گرگان سلام رساندند.
امام فرمودند: آیا بعد از انجام حج به گرگان بازخواهی گشت؟
گفتم: بله. امام فرمودند:
از امروز تا صد و هفتاد روز دیگر و در روز جمعه، سوم ماه ربیع الآخر و در ساعتهای اوّل روز به شهر خود بازخواهی گشت. من نیز در آخرین ساعات آن روز برای دیدار با دوستان و شیعیانمان به گرگان خواهم آمد.
به آنان این خبر را برسان.
در غیاب تو، نوه ات متولّد میشود. او را صلت بن شریف بن جعفر بن شریف نام گذار.
به زودی خداوند او را به حدّ کمال میرساند و او از دوستان ما میباشد.
برو به سلامت! خداوند تو را سالم به خانواده ات باز خواهد گرداند.
جعفر بن شریف می گوید:
از محضر امام مرخّص شدم و بعد از انجام مراسم حج، در همان روز جمعه که امام فرموده بود،
به وطن رسیدم. یاران و دوستانم به استقبال و تهنیت آمدند و من به همه آنان سلام و وعده امام را اعلام کردم و گفتم:
که امام در پایان امروز به اینجا خواهد آمد، سؤالات و حاجات خود را آماده کرده و از امام علیهالسلام بخواهید.
شیعیان بعد از اقامه نماز ظهر و عصر در منزل من اجتماع کرده بودند که ناگاه بدون اینکه ما ملتفت باشیم، امام را در میان خود یافتیم. حضرت فرمودند:
من به جعفر بن شریف وعده داده بودم که در این ساعت نزد شما خواهم آمد.
نماز ظهر و عصر را در سامرّا خواندم و به میان شما آمدم تا با شما تجدید عهد کرده و مشکلاتتان را رفع نمایم. اکنون هر نوع حاجت و سؤالی دارید، بگویید.
نضربنجابر، اوّلین کسی بود که گفت: ای فرزند رسول خدا! پسرم نابینا است، شفای او را میخواهم. امام فرمودند: او را بیاور! حضرت با دستان مبارکش چشمان پسر را مسح کرد و او در همان لحظه شفا یافت. آنگاه شیعیان گرگان یکایک آمده، حاجات خود را از امام خواسته و همگی حاجت روا شدند. امام عسکری علیهالسلام در همان روز به سامرّا بازگشت.8
شیخ طوسی مینویسد:
حسین بن اشکیب مروزی، که در سمرقند مقیم بوده است، یکی دیگر از یاران حضرت عسکری علیه السلام است. وی دانشمندی متکلّم و پدیدآورنده کتابهای متعدّد می باشد.9
این سخن شیخ طوسی، بیانگر وسعت دامنه رهبری پیشوای یازدهم ـ در دورترین نقاط جهان اسلام در آن عصر ـ میباشد که در اثر نفوذ معنوی آن حضرت، عالمان برجسته ای از جهان اسلام به وی عشق ورزیده و با آن حضرت در تماس بوده اند.
در محضر امام عسکری علیه السلام بودم که جوانی زیباروی، بلند قامت و درشت اندام از اهالی یمن به حضورش آمد. از خودم پرسیدم:
این مرد کیست؟ که امام فرمودند: این، فرزند امّغانم است، همان زن اعرابی که دارای «سنگریزه» بود و پدران من به آن مُهر زده اند.
آنگاه امام عسکری علیه السلام به آن مرد فرمودند: آن سنگریزه ها را بیاور.
او سنگریزه هایی در مقابل امام گذاشت و حضرت یکی از سنگها را که یک سویش صاف بود، با انگشتر خویش مُهر زد.10
شیخ طوسی ارتباط نزدیک شیعیان یمن با امام عسکری علیه السلام را چنین گزارش کرده است:
روزی در شهر سامرّا به امام خبر دادند که گروهی مسافر گردآلود، اجازه ورود میطلبند.
امام فرمودند:
آنها از شیعیان یمنی ما هستند. آنگاه به خادم خویش امر فرمودند:
برو و عثمان بن سعید عمری را اینجا بیاور. وقتی که عثمان بن سعید آمد، حضرت به وی فرمودند: «ای عثمان! تو وکیل و مورد اعتماد ما هستی؛ از این برادران یمنی، اموال را تحویل بگیر که از کشور خود آورده اند.»11
اهواز نیز از جمله شهرهایی است که حضرت عسکری علیه السلام با مردم آنجا ارتباط نزدیک داشت و در این راستا امام علیه السلام ابراهیم بن مهزیار اهوازی را به عنوان نماینده خود در این شهر منصوب کرده بود.
او وظیفه داشت با دریافت پاسخهای مسائل شرعی و رفع مشکلات اجتماعی و ارسال وجوهات مردم به امام عسکری علیه السلام ،ارتباط اهالی آن شهر را با آن حضرت در سامرّا حفظ نماید.
در این خصوص، شیخ مفید میگوید:
ابراهیم بن مهزیار اهوازی، مؤلّف کتاب البشارات و برادر علی بن مهزیار معروف،
شاخصترین وکیل امام در اهواز بود.
ابراهیم اموال زیادی از بیت المال را در اختیار داشت و قرار بود آنها را به محضر امام علیه السلام برساند.
هنگامی که پیشوای یازدهم به شهادت رسید، ابراهیم نیز بیمار شد و به فرزندش محمّد سفارش کرد که: این اموال، متعلّق به حجّت الهی است و باید به دست حضرت صاحب علیه السلام برسد.
محمد نیز به عراق رفته و آن اموال را به نماینده حضرت صاحب الزّمان علیه السلام تحویل داد.12
آیت اللّه العظمی خوئی مینویسد:
احمد بن محمّد حضینی نیز از دوستان سرشناس امام عسکری علیه السلام در اهواز بود.13
قاسم بن علاء، از یاران نزدیک امام عسکری علیه السلام و وکیل آن حضرت در منطقه ران (در فاصله میان مراغه و زنجان) بود.
محمّد بن احمد صفوانی میگوید:
من با قاسم بن علاء در سنّ صد و هفده سالگی دیدار کردم. او با امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام ملاقاتهایی داشته و از ناحیه مقدّسه حضرت صاحب الزّمان علیه السلام توقیع دریافت کرده بود و نامه های حضرت مرتّب بر وی ارسال میشد.14
از این روایت، معلوم میشود که حضرت عسکری علیه السلام در ناحیه آذربایجان نفوذ داشته و وکیل تامّ الاختیار معیّن کرده بود.
همچنین احمد بن ابراهیم، موسوم به «ابوحامد مراغی» از افرادی است که در رجال شیخ طوسی به عنوان صحابی حضرت عسکری علیه السلام معرّفی شده است.
روایات متعدّدی از این راوی آذری در کتابهای حدیث به چشم میخورد. از جمله در رجال کشّی روایتی آمده است که مقام ارجمند ابوحامد مراغی را نشان میدهد.15