قصه هایی قشنگ از امام حسن عسکری(علیه السلام)- کرامت امام

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود.

ابو هاشم جعفری (ره) تعریف کردن که یه روز به حضور امام حسن عسكری (ع) رفتم تا نگین انگشتری از اون حضرت تقاضا كنم ، تا انگشتری بسازم و اون نگین رو به عنوان تبرك ، بر سر انگشترم بذارم ، ولی وقتی كه به حضور امام رفتم، به طور كلی اون تقاضا رو فراموش كردم ، پس از ساعتی خداحافظی كردم ، همین كه خواستم از محضر امام بیرون بیایم ، انگشتری رو بهم دادن و فرمودن: تقاضای تو، نگین بود، ما به تو نگین رو با انگشترش دادیم ، خداوند این انگشتر رو برای تو مبارك گرداند.

از این حادثه تعجب كردم ، كه اون حضرت به اون چه در ذهنم پوشیده بود، خبر داد، گفتم : ای آقای من ! براستی كه تو ولی خدا و همون امامی هستی ، كه خداوند فضل و اطاعت اون امام رو دین خود قرار داده . فرمودن: غفر الله لك یا ابا هاشم : خدا تو را ببخشد ای ابو هاشم.


............

داستان هاي شنيدني از چهارده معصوم(عليهم السلام)/ محمد محمدي اشتهاردي


:53::53::53:
 

ajmn555

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
یا ابا المهدی
images
 
بالا