حضرت آیت الله جعفر سبحانی حفظه الله در یك اثر ماندگار قرآنی ، ضمن شرح كامل و تعریف "مثل" و "مثل های قرآنی" به بیان و شرح امثال آموزنده از قرآن مجید می پردازند.
ان شاالله این شرح ها به صورت جداگانه در تالار قرآن کریم ذکر می شوند.
مثلهم كمثل الذى استوقد نارا فلما اءضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و تركهم فى ظلمات لا يبصرون (بقره /17).
آنان (منافقان ) همانند كسى هستند كه آتشى بر افروخته (تا در سايه آن راه پيدا كند وقتى اطراف او را روشن ساخت ناگهان آتش او خاموش گردد) خدا نور آنان (منافقان ) را برد و آنان را در تاريكى ها رها ساخت كه نمى بينند.
صم بكم عمى فهم لا يرجعون (بقره /18).
((آنها كر، گنگ و كورند، از گمراهى باز نمى گردند)).
قرآن در آغاز سوره بقره ، مردم را نسبت به پذيرش آيين اسلام به سه گروه تقسيم مى كند. و مجموع بحث او درباره اين سه گروه در آيه بيستم از سوره ، پايان مى پذيرد. اين سه گروه عبارتند از:
1. متقيان و پرهيزگاران و گفت و گوى او درباره اين گروه در آيه پنجم به پايان مى رسد.
2. كافران كه درست نقطه مقابل گروه متقيان مى باشند و بحث او درباره اين گروه در آيه هفتم ، به پايان مى رسد.
3. منافقان و گروه دو چهره ، كه به ظاهر ايمان آورده و در باطن ، جزو كافران مى باشند و حكم ستون پنجم در ميان مسلمانان را دارند، بررسى قرآن درباره اين گروه ، از آيه هشتم آغاز شده و در آيه بيستم پايان مى يابد.
بنابراين در آغاز سوره بقره ، درباره متقيان ، پنج آيه ، كافران دو آيه ، منافقان سيزده آيه وارد شده است و از اين كه گفتار خود را درباره كافران در دو آيه ، ولى درباره دو چهره ها در سيزده آيه خلاصه مى كند، خود گواه روشن بر اهميت شناخت منافقان است كه از نظر موضع گيرى ، به مراتب خطرناك تر از كافران مى باشند.
دشمنان نقاب دار، و ناشناخته ، دوست نمايانى هستند كه از گرگ بيابانى ، درنده ترند، آنان در سنگر دوستى از پشت خنجر مى زنند، به ظاهر دوستند و غم خوار، اما در باطن دشمنى خوشحال ، اصرار مى ورزند كه امين و رازدارند ولى در واقع خائن و جاسوسند، و از اسرار زندگى و نقاط ضعف و قوت انسان ، كاملا باخبرند پرهيز از چنين دشمنان ناشناخته بسيار مشكل و احيانا محال است .
چنين دشمنى ، همان منافق دو رويى است كه قرآن در مورد آن در سوره هاى مختلفى بحث و گفت و گو نموده است حتى سوره اى مستقل درباره منافقان فرو فرستاده است.
بنابراين نبايد تعجب كنيم كه قرآن كريم درباره منافقان در سوره بقره ، آل عمران ، نساء، انفال ، توبه ، عنكبوت ، احزاب ، فتح ، منافقون ، حديد، و تحريم ، بحث و گفتگو نموده است ، و سيماى اين گروه به ظاهر شيرين و در باطن تلخ را نشان داده است .
دو آيه مذكور در آغاز بحث از طريق تمثيل وضع آنان را روشن مى سازد.
فرض كنيد در شب تاريك كه سياهى همه جا را فرا گرفته و احتمال هجوم گزنده ها و درنده ها روح و روان انسان را رنج مى دهد براى پيدا كردن راه گريز و مسير صحيح آتشى را روشن مى كنيم تا اطراف خود را ببينيم و راه را از كوره راه تشخيص دهيم .
در اين حالت كه با نيم اميدى بسر مى بريم طوفانى برمى خيزد و آتش را خاموش مى كند و اميد انسان به نااميدى ، و نشاط را به غم و دلهره تبديل مى سازد.
قرآن وصف چنين شخصى را كه در اين گيرودار در اثر برافروختن آتش روح جديد در كالبدش دميده مى شود و مى خواهد از آن بهره بگيرد آنگاه طوفان تمام سرمايه را از او مى گيرد، چنين بيان مى كند:
كمثل الذى استوقد نارا فلما اءضاءت ما حوله .
بسان كسى كه آتش را برافروخته آنگاه كه اطراف او را روشن كرد، ناگهان خاموش مى شود.
بنابراين جمله (فلما اءضاءت ) نياز به جواب دارد و جواب آن محذوف است يعنى (طفئت نازه ) اءو (اءطفا الله نوره ) و جواب ((لما)) به خاطر جمله بعدى حذف شده است .
قرآن يادآور مى شود كه حال منافقان در اين جهان نيز بسان همين گروه است ، زيرا گروه منافق روزى كه پيامبر صلى الله عليه و آله وارد مدينه شد به او ايمان آوردند، آنگاه به او كفر ورزيدند، چنانكه مى فرمايد:
ذلك بانهم آمنوا ثم كفروا.
((آنان در تاريكى شرك و جهالت بودند، ايمان آنان بسان نورى بود كه در دل ظلمت و كفر درخشيد، و راه و چاه را به آنان نشان داد. و تا مدتى نيز از نور ايما بهره گرفتند، ولى آنگاه كه راه كفر را زير نقاب نفاق در پيش گرفتند، خدا نور را از آنان برگرفت و آنها به صورت انسانهاى گمراهى درآمدند كه نمى توانند راهى براى نجات بيابند)).
بنابراين تشبيه ياد شده وضع زندگى آنان را در همين جهان تبيين مى كند، اميد و نااميدى ، ايمان و كفر همگى در اين جهان صورت پذيرفته ، و ارتباطى به جهان ديگر ندارد ولى برخى از مفسران بخش نخست از مثل را مربوط به اين جهان دانسته و بخش ديگر را به پس از مرگ ، يعنى منافقان در سايه تظاهر به اسلام در اين جهان بهره مى گيرند ولى به خاطر كفر و خاموش شدن چراغ ايمان در جهان ديگر معذب مى گردند.
اين گروه به خاطر از دست دادن تفكر صحيح ، از ابزار شناخت بهره نمى گيرند گوش دارند اما با آن نمى شنوند، زبان دارند ولى در واقع گنگند، چشم دارند ولى با آن نمى بينند، چنان كه مى فرمايد:
صم بكم عمى فهم لا يرجعون .
1. در اين تمثيل مشبهى است و مشبه به .
مشبه كلمه (مثلهم ) كه مقصود منافقان است .
مشبه به جمله (كمثل الذى استوقد نارا) مى باشد.
اكنون سوال مى شود كه چرا ((مشبه )) به صورت جمع (مثلهم ) ولى مشبه به ، به صورت مفرد (كمثل الذى ) وارد شده است .
پاسخ آن اين است كه هدف تشبيه جمع به فرد نيست ، بلكه غرض تشبيه حال و احوال اين دو به هم مى باشد، مثلا مى گويند:
اين گروه به ظاهر متمدن ، بسان گرگ درنده است .
2. از آنجا كه اين افراد از ابزار شناخت بهره نمى گيرند، اميد به اصلاح آنان نيست ، زيرا دستگاه تفكر از طريق ابزار شناخت كمك مى گيرد.