♦♦ قصه هایی قشنگ از امام حسن مجتبی(ع)- سعه صدر امام

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود

موفق بن احمد خوارزمی در كتاب مقتل الحسین (علیه السلام) روایت كرده كه امام حسن (علیه السلام) گوسفندی داشت كه بهش علاقه داشت، روزی امام دیدن كه پای اون گوسفند شكسته شده، به غلامشون فرمودن : چه كسی پای این گوسفند رو شكته؟

غلام گفت: من!

امام فرمودن : چرا؟

گفت: می‏خواستم تا شما رو غمگین كنم!

امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودن: اما من تو را خوشحال خواهم كرد، و تو در راه خدا آزادی!

و در روایت دیگری است كه فرمود:
«لا غمن من امرك بغمی»
(من نیز غمگین می‏كنم آن كسی را كه به تو دستور داده تا مرا غمگین كنی ـ یعنی شیطان)
و به دنبال اون غلام رو آزاد كردن.




...........

ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 117 و حیاه الامام الحسن (علیه السلام)، ج 1، ص .314


:gol::gol::gol:
 
بالا