♦**♦ اشعار ویژه اربعـــین حسینی**♦

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
بالم شكسته، از پرم چيزي نگويم
از كوچ پر درد سرم چيزي نگويم

طوفان سختي باغ مان را زیر و رو كرد

از لاله هاي پرپرم چيزي نگويم

حق مي دهم نشناسي ام؛ اما برادر

از آنچه آمد بر سرم، چيزي نگويم

وقت وداع ِ آخرت، عالم به هم ريخت

از شيون اهل حرم چيزي نگويم

آتش گرفتن گرچه رسم و سنت ماست

از دامن شعله ورم چيزي نگويم

بگذار سر بسته بماند روضه هايم

از ماجراي معجرم چيزي نگويم

كم سو تر از چشمان من، چشمان زهراست

از گريه هاي مادرم چيزي نگويم
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"


اربعين خورشيد

چهل طلوع... چهل صبح زرد بي خورشيد

زمين! به دور مدارت نگرد بي خورشيد

چهل غروب، چهل شط خون سرگردان

كه از مدار زمين گشته طرد بي خورشيد

صداي شيهه اسبي است .... در افق گم شد

ستاره گفت به او: برنگرد بي خورشيد

بهار سبز صبوران، بهشت نامريي

طلوع كن كه جهان مانده سرد بي خورشيد

هنوز دامنه دارد اصالت دردت

هنوز دامنه دارد نبرد با خورشيد!

 

!!~Pouya~!!

کاربر ویژه
"بازنشسته"
شیعیان اربعین است

گریان روح الامین است

زینب نالان باچشم گریان سرقبرشهیدان

زینب بود درافغان

برمرقد شهیدان

زینب نالان با چشم گریان سرقبرشهیدان

لیلا شیون کنان است

از بهر نوجوانش

زینب نالان با چشم گریان سرقبرشهیدان


 

kyana

کاربر ویژه
"بازنشسته"
عذار نیلی و قدّ خم و چشم تر آوردم
گلاب اشک بهر لاله های پرپر آوردم
زجا برخیز ای صد پاره تر از گل! تماشا کن
که از جسم شهیدانت، دلی زخمی تر آوردم
تمام یاس هایت را به شام از کربلا بردم
چو برگشتم برایت یک چمن نیلوفر آوردم
مسافر از برای یار سوغات آورد اما
من از شام بلا داغ سه ساله دختر آوردم
اگر چه سر نداری یک نگه بر سیل اشکم کن
که با چشمان خود آب از برای اصغر آوردم
تو بر من از تن بی سر خبر ده ای عزیز دل!
که من برتو خبرهای فراوان از سر آوردم
چهل منزل سفر کردم به شهر شام و برگشتم
خبر ازچوب و از لعل لب و طشت زر آوردم
زاشک چشم و سوز سینه ی مجروح وخون دل
همانا مرهمت بر زخم های پیکر آوردم
قد خم، موی آشفته، تن خسته، رخ نیلی
به رسم هدیه میراثی بود کز مادر آوردم
زسیل اشک دریا کرده ام چشم محبان را
به آهم شعله ها از سینه ی میثم برآوردم

 

kyana

کاربر ویژه
"بازنشسته"




از آن ساعت كه خود را ناگزير از تو جدا كردم
تو بر ني بودي و ديدي چه ها ديدم، چه ها كردم
گمان بر ماندن و قبر تو را ديدن نمي بردم
ولي فيض زيارت را تمنّا از خدا كردم
تن چاك تو را چون جان گرفتم در برم اما
براي حفظ اطفالت، تو را آخر رها كردم
ولي هرگز ندادم عجز را ره در حريم دل
سخنراني ميان دشمنان چون مرتضي كردم

 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
«چشم گریان سویت از شام خراب آورده ام»
«خیز، ای لب تشنه از بهر تو آب آورده ام»


گر بپرسی داغ تو با سینه خواهر چه کرد
قامت خم گشته یی بهر جواب آورده ام


اشک، سرخ، چهره زرد و تن سیاه و موسفید
اینهمه سوغات از شام خراب آورده ام


اشک می بارم ز داغ چارساله دخترت
گر چه پرپر شد گلت با خود گلاب آورده ام


همرهم زین العباد این حجت دادار را
جان و تن مجروح از بزم شراب آورده ام




 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"


اربعین آمد و اشکم ز بصر می آید

گوئیا زینب محزون ز سفر می آید

باز در کرب وبلا شیون و غوغا برپاست

کز اسیران ز ره شام خبر می آید

جرس از سوز جگر نالد و گوید به ملأ

که سکینه به سر قبر پدر می آید

گرچه پایش بود از خار مغیلان مجروح

بر سر قبر پدر باز به سر می آید

«صامتا» از چه نگفتی که سر قبر پدر

با سرشک مُژه امروز پسر می آید


صامت بروجردی


2704

 

Velayt

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
هرچه نقشه درسرم بود
برای اربعین برعکس شد
مثل هرسال دوباره قسمتم
ازکربلا یک عکس شد
لبیک یاحسین
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

بنازم آن که دائم گفت وگوی کربلا دارد

دلی چون جابر، اندر جست وجوی کربلا دارد

دلش چون کربلا کوی حسین است و نمی داند

که همچون دوردستان آرزوی کربلا دارد

به یاد کاروان اربعین، با گریه می گوید

به هر جا هست زینب، رو به سوی کربلا دارد

اگرچه برده از این سرزمین آخر دلی پرخون

ولی دلبستگی از جان به کوی کربلا دارد

به یاد آن لب تشنه، هنوز این عاشق خسته

به کف جامی لبالب از سبوی کربلا دارد

اگر دست قضا مانع شد از رفتن به پابوسش

همی بوسیم خاکی را که بوی کربلا دارد

اگر خاک رهش بنشست بر روی گنه کاری

گرامی می شود، چون آبروی کربلا دارد


عبدالعلی نگارنده
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: بابک

شیخ رجبعلی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
1435529752875210.jpg
 
بالا