๑۞๑نامه نگاري معاويه و عمروعاص براي مماطله و استراحت در جنگ صفین ๑۞๑

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
68280470856758708140.gif


نامه نگاري معاويه و عمروعاص براي مماطله و استراحت

عمروعاص نامه اي به عبدالله بن عباس به اين مضمون نوشت:

بزرگواري، سيادت و سروري تو بر همه معلوم است و در همه عرب بعد از پسر عم تو علي بن ابي طالب عليه السلام کسي از تو عالم تر، کريم تر، فاضل تر و ملايم تر نيست، ما نخستين کساني نيستيم که در جنگ رنج و بلا کشيده ايم و عافيت را از خود دور کرده ايم، اين جنگ اکثر مبارزان ما و شجاعان شما را بلعيده است؛
من نمي گويم، اي کاش جنگ را از سر مي گرفتيم، بلکه مي گويم کاش ميان ما و شما هرگز منازعه و مخاصمه رخ نمي داد، تا اين همه عرب کشته شوند اين جنگ خيلي طولاني شد، اگر بر اين منوال ادامه يابد از ما و شما کسي باقي نمي ماند، از سر نصيحت مي گويم، بهتر است قتال را پايان دهيم.


سپس چاپلوسانه جند بيت نوشت، نامه را به معاويه داد، چون معاويه مطالعه کرد آن را پسنديد و گفت: بايد به نزد ابن عباس فرستاده شود.

 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
79668326393618565641.gif


عبدالله بن عباس نامه را خوانده سپس به نزد اميرالمومنين آورد تا مضمون آن آگاه شود، اميرالمومنين عليه السلام نامه را خواند و خنديد.

بعد فرمود: قاتل الله ابن النابغه، اين است مکاري عمروعاص!، چه چيز او را به طمع انداخت تا بتواند تا را بفريبد. جواب نامه او را آن گونه که مصلحت مي داني بنويس و بفرست.

عبدالله بن عباس يار صديق اميرالمؤمنين علي عليه السلام جواب نامه را به اين مضمون نوشت.


اي عمروعاص! من در بين عرب هيچ کسي را بي حياتر و مکارتر از تو نديدم، به کمک و نصرت معاويه آمدي و دين را به دنيا فروختي و به طمع امارت، مردم شام را به ظلمت و فتنه انداختي، چون به مقصد خويش نرسيدي، حيله اي ديگر پيش گرفتي اول دنيا را
[صفحه 209]
بزرگ شمردي و با معاويه معامله دين به دنيا کردي؛ سپس اظهار زهد و تقوا نمودي و گفتي مرا به دنيا حاجتي نيست، تا مردم را بفريبي، اگر راست مي گويي و فريفته دنيا و امارت مصر نشدي، دست از متابعت و موافقت معاويه بردار و به خدمت اهل بيت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله درآي و اميرالمؤمنين علي عليه السلام را اطاعت کن،

اما آنچه از احوال اهل عراق و اهل شام نوشتي، اهل عراق با علي بن ابي طالب عليه السلام بيعت کردند چون او بهترين آنان بود و اهل شام با معاويه بيت کردند در حالي که آنان بهتر از معاويه بودند و بدان من و تو نيز يکسان نيستيم، به سبب اين که من براي رضاي خدا در خدمت اميرالمؤمنين علي عليه السلام به جنگ آمدم؛ اما تو براي رضاي معاويه و به دست آوردن مصر با مهاجر و انصار و مسلمين مي جنگي. اي عمرو از خدا بترس و به خدا باز گرد. والسلام


به برادرش فضل بن عبدالله گفت تا شعري در جواب او بُسرايد. فضل شعر را سروده، عبدالله شعر را همراه نامه به خدمت اميرالمومنين عليه السلام تقديم کرد تا نظر دهد. آن حضرت پسنديد و فرمود:

احسنت بر تو! اگر عمرو اين شعر و نامه را بخواند دم فرو مي بندد و اگر عقل داشته باشد ديگر نامه اي نمي نويسد.
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
63552646782271737199.gif


وقتي نامه و شعر به دست عمروعاص رسيد آن را بر معاويه خواند و گفت: به اين سخنان تند نياز نداشتم، هرگاه با پسران عبدالمطلب بيازماييم مغلوب مي شويم.


معاويه گفت: راست مي گويي، اما بي شک فردا علي بن ابي طالب عليه السلام جنگ را آغاز مي کند، اگر چنين کند کار بر ما دشوار مي شود. من نامه اي به عبدالله عباس مي نويسم و او را به نامه خواندن و جواب نوشتن مشغول مي کنم تا فردا جنگ را آغاز نکند اگر جواب ندهد نامه اي به علي بن ابي طالب عليه السلام مي نويسم و او را به نامه نوشتن و نامه خواندن مشغول مي کنم، اگر جواب ندهد، نامه نگاري را ترک و با تمام قوا آماده جنگ مي شوم تا کار به پايان برسد.


عمرو گفت: غرض و قصد تو با علي بن ابي طالب عليه السلام فرق مي کند، تو مثل او نيستي، تو براي رياست و امارت مي جنگي و علي عليه السلام براي رضايت خدا، تو براي بقا تلاش مي کني و او براي فناءلله شمشير مي زند اگر او پيروز شود اهل شام از خوف و هراسي ندارند اما اهل عراق از تو بيمناک اند گمان مي کنم مي خواهي
[صفحه 210]
علي بن ابي طالب عليه السلام را بفريبي، ولي هرگز نمي تواني خدعه کني و او را فريب دهي!
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
58887557819565394709.gif


معاويه به عبدالله بن عباس نامه اي به اين مضمون نوشت:

شما بني هاشم در حق عثمان و خويشاوندان و متعلقان او از همه اعراب توهين بيشتري روا داشتيد و اين جنگ که بين ما و شما واقع شد و همچنان ادامه دارد، اگر شدايدي براي ما باشد براي شما نيز هست، همان خوف و رجا که براي شماست براي ما نيز هست،
تا کي بايد در اين حالت باشيم و مبارزان و شجاعان ما و شما کشته شوند مخاصمه و جنگ را خاتمه دهيد، تا بيش از اين خون ريخته نشود و مردان قريش کشته نشوند. چون نگاه مي کنم از قريش شش تن بيشتر باقي نماندند.


در عراق، تو و علي بن ابي طالب عليه السلام، در حجاز سعد وقاص و عبدالله بن عمر، در شام من و عمروعاص، از اين عده سعد و عبدالله بن عمر از بيعت با علي بن ابي طالب عليه السلام دست نگه داشتند من و عمروعاص مخالف شما هستيم، تو مهتر و سرور ما بعد از پسر عمت علي بن ابي طالب عليه السلام هستي، اگر مردم بعد از عثمان با تو بيعت مي کردند کارها سهل تر صورت مي گرفت و ما در اطاعت و متابعت تو مطيع تر بوديم تا علي بن ابي طالب عليه السلام پس در اين امر تفکري کن تا رأي تو را بدانيم. والسلام.
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
42912771711991326487.gif


عبدالله بن عباس نامه معاويه را خواند و خنديد و گفت: معاويه تا کي گمان بي عقلي و بي خردي درباره من مي کند، طمع بيجا و خيال باطل در مغز مي پروراند. پس جوابي سخت برايش بنويسم تا بداند که در دل چه دارم.

جواب نامه معاويه را چنين نوشت

بسم الله الرحمن الرحيم. اي معاويه! نامه ات را خواندم، سخنان بي حاصل تو را شنيدم آنچه از بدي ما در حق عثمان نوشتي فهميدم. تو اي معاويه! بديهاي خويش را درباره عثمان فراموش کردي، آن زمان که به کمک تو محتاج بود و از، ياري خواست،

او را مساعدت نکردي تا ديدي چه بر سرش آوردند و تو به خويش که هلاکت او بود رسيدي و امروز ما را متهم مي کني که به عثمان بدي روا داشتيم. اما درباره ابوبکر و عمر سخن گفتي و ما را به آن اغرار و تحريک مي کني، بدان که عمر و ابوبکر از عثمان بهتر بودند، چنان که عثمان هم از تو بهتر بود.

[صفحه 211]



اين که گفتي از رجال قريش جز شش نفر کسي باقي نمانده است، اين خود دروغي خالص و کذبي محض است و مردان قريش بسياري در رکاب اميرالمومنين علي عليه السلام و عده اندکي در لشکر تو هستند و آنان که در خانه نشستند بيشترند.

اما تضرع مي کني که جنگ را ترک کنيم تا خونها ريخته نشود و هر روز مصيبت بيشتر نگردد، بدان آنچه در پيکار و نبرد تا کنون از ما ديدي اندک بود و منتظر جنگ عظيم و قتال مخوف با.


اما کلام آخرت که گفتي، اگر مردمان با من بيعت مي کردند، تو و اهل شام در بيعت و متابعت بر ديگران سبقت مي گرفتيد، زهي شرم و حيا! مهاجر و انصار و عموم مردم يک دل و يک زبان با علي بن ابي طالب عليه السلام بيعت کردند، او بردار رسول خدا صلي الله عليه و آله، وصي، وزير و وارث علم اوست، او از من و جميع مهاجر و انصار و اصحاب رسول صلي الله عليه و آله بهتر و براي خلافت شايسته تر است، چرا با او بيعت نمي کني!


و بدان که هيچ کسي تو را براي خلافت شايسته و لايق نمي داند تو را طليق پسر طليق و سرکرده احزاب و ابن آکلة الاکباد مي گويند. والسلام.
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
66411592498394594959.gif


وقتي نامه عبدالله بن عباس به معاويه رسيد، خود را ملامت کرده و گفت:
هرگز براي او نامه نمي نويسم.

معاويه بعد از مأيوس شدن از فريب عبدالله بن عباس، نامه اي به اميرالمؤمنين علي عليه السلام با اين مضمون نوشت

اما بعد، اين جنگ طولاني شده است و از هر دو لشکر خون هاي بسياري ريخته و هر دو طرف رنج و مشقت زيادي متحمل شده ايم و بزرگان کثيري کشته شدند.


آماده صلح باش تا براي آينده با هم مخاصمه و منازعه نکنيم، در گذشته از تو التماس کرده و ولايت شام را خواسته بودم با اين شرط که از من بيعت نخواهي و توقع متابعت و اطاعت نداشته باشي، امروز هم مثل ديروز همين تقاضا را دارم.


تا اين جنگ به پايان برسد، بلا و محنت رفع شود، در اين پيکار اخيار کشته و اشرار باقي ماندند و ما همه از يک شجره ايم و همگي پسران عبدمناف و ما را بر يکديگر رجحان و فضيلتي نيست. والسلام.
[صفحه 212]
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
17339749801069458303.gif


اميرالمومنين جواب نامه معاويه را بدين مضمون نوشت


اي معاويه! نامه تو رسيد و آنچه نوشتي معلوم شد؛ از طولاني شدن جنگ و کشته شدن اخيار، نزول بلا و رنج هر دو لشکر يادآور شدي. بدان آنچه بعد از اين مانده است، به غايت عظيم تر و سخت تر خواهد بود و آنچه تاکنون ديدي از دريا قطره اي و از دوزخ شعله اي بود اما ولايت شام بدون اين که در بيعت و اطاعت من باشي از من خواستي، اين محال است، آنچه را ديروز نپذيرفتم امروز هرگز به تو نخواهم داد.


آنچه گفتي که ما هر دو فرزندان عبدمنافيم، اين سخن راست است وليکن هرگز اميه مثل هاشم و حرب مانند عبدالمطلب نبودند و ابوسفيان ابوطالب قابل مقايسه نيست. مبطل با محق و طليق با مهاجر هرگز برابر نيستند اگر چه تو از پسران عبدمنافي مرا فضل نبوت است که به واسطه اين ذليل عزيز مي شود.


چون نامه اميرالمومنين عليه السلام به معاويه رسيده آن را مطالعه کرد، ولي از نوشتن نامه سخت پشيمان شد و خود را ملامت کرد.

عمروعاص گفت: بارها گفتم از نوشتن نامه به علي بن ابي طالب عليه السلام دست نگه دار وليکن نصيحت قبول نکردي.

معاويه به خشم آمد و گفت: تو پيوسته به تعليم و تجليل علي بن ابي طالب عليه السلام مي پردازي و او را بر من تفضيل مي دهي مثل اين که او نبود که تو را به فضاحت و رسوايي انداخت، باسن برهنه و عورت هويدا از جلو گريختي تا جان سالم بدر بردي.

عمرو خنديد و گفت: من افتخار مي کنم که در مبارزه با علي بن ابي طالب عليه السلام توانستم با هر حيله و رسوايي بود خلاص شوم، اگر تو به قوت، شجاعت و دليري فخر مي کني، خود را بيازماي و قدم در ميدان مبارزه با علي عليه السلام بگذار تا ببينيم چگونه از شمشير او رهايي مي يابي.
[صفحه 213]

منابع:


  1. نامه فوق در کتاب الامامة والسياسة:132 و واقعه صفين، ص412 اختلاف اندکي آمده است.
  2. الامامة والسياسة 134:1، واقعه صفين ص415 هم ذکر شد.
  3. اخبار و طوال، ص 187، الامامة والسياسة 137:1، واقعه صفين471 با اختلاف کمي نامه ابن عباس ذکر شد.
  4. نهج البلاغه، نامه 17.



 
بالا