Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ♥♥●●•• روز شـــمار مـــاه صـــفر ••●●♥♥Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

abshar

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
السلام علیک یا عمار بن یاسر
ما هم به نوبه خودمان شهادت این صحابی بزرگ را به همه تسلیت عرض می کنیم.
13910712000414_PhotoA.jpg

37195771605712717143133136811116676243137.jpg



شادی روح جناب عمار صلوات :53:
 

ایرانی اسلامی

کاربر حرفه ای
"کاربر *ویژه*"
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم:bye1:
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
77777777.gif


11 صفر

1. ليله الهرير در جنگ صفين

خاتمه جنگ صفين نبرد ((ليله الهرير)) در شب جمعه يازدهم ماه صفر سال 38 ه بود. در آن شب سپاه معاويه از شدت سرما مانند سگ صدا مى كردند، چون ((هرير )) به صداى سگ مى گويند.

امير المؤ منين (عليه السلام ) ذوالفقار به دست و سوار بر اسب پيامبر (صلى الله عليه و آله ) شمشير مى زد و به هر شمشيرى كه مى زد تكبير مى گفت و شجاعى را به خاك مى افكند. مقتولين به دست آن حضرت در آن شب بيش از 500 نفر نقل شده است ، و تا صبح مشغول جنگ بودند به گونه اى كه ذوالفقار چند مرتبه خميده شد و آن بزرگوار با زانوى مبارك آن را راست نمودند.

در اين جنگ جمعى از لشكر امير المؤ منين (عليه السلام ) به شهادت رسيدند، كه از جمله آنها
عمار ياسر، اويس قرنى ، هاشم مرقال ، پسر هاشم خزيمه بن ثابت ، صفوان بن حذيفه و عبدالله بن بديل با برادرش عبدالرحمن بن بديل ، عبدالله بن حارث برادر مالك اشتر،
كه از خواص امير المؤ منين (عليه السلام ) بودند.

از لشكر معاويه جمع كثيرى به درك واصل شدند، و اين جنگ 14 ماه به طول انجاميد
. سرانجام با حيله عمرو عاص و نفاق عده اى مثل اشعث بن قيس كندى كار به حكميت كشيد.


77777777.gif
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"


58790507317903835239.gif

42083345542130817676.gif

58790507317903835239.gif


12 صفر

1. حكمين در صفين

صبح دوازدهم يا سيزدهم ماه صفر سال 38 ه لشكر امير المؤ منين (عليه السلام ) مهياى جنگ شدند، اما عمرو عاص حيله نمود و دستور داد تا قرآنها را بر سر نيزه كنند. صفوف جلو لشكر كفر و رقهايى از قرآن و در ديگر صفوف هر كس هر چه داشت بر سر نيزه كرد!! و فرياد مى زدند: لا حكم الا لله ! منافقين مانند اشعث بن قيس ، با تضعيف روحيه لشكر حضرت آنان را به اخيار حكمين ترغيب كردند. هر چه امير المؤ منين (عليه السلام ) فرمودند كه اين نيرنگ است ، و من كلام الله ناطق هستم نتيجه نداد. سرانجام قرار بر اين شد كه هر لشكر حكمى از جانب خود معين كند تا حكم ايشان را هر دو طرف بپذيرند.

معاويه عمرو عاص را معرفى كرد و امير المؤ منين (عليه السلام ) فرمود:
((اگر ناچار هستيم ، عبدالله بن عباس ، و الا مالك اشتر نخعى حكم باشد)).

اشعث و جماعت قراء و حافظين كه بعدا جزء خوارج شدند راضى به هيچكدام از اين دو نشدند و گفتند:
((فقط عبد الله بن قيس يعنى ابوموسى اشعرى )). نفاق منافقين نتيجه داد و ابوموسى و عمرو عاص در ((دومه الجندل )) - كه قلعه اى است بين مدينه و شام - جمع شدند، و با توجه به عداوتى كه هر دو نسبت به بنى هاشم خصوصا حضرت امير المؤ منين (عليه السلام ) داشتند و با مكر و حيله عمرو عاص حضرت را به ظاهر عزل نمودند. ابوموس از جمله منافقينى بود كه در شب عقبه (بعد از غدير) قصد قتل پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را داشتند.

بدين ترتيب فرداى آن روز در بين جمعيت ابوموسى به عمرو گفت :
تو بايست و معاويه را از امارت خلع كن ، تا من - على بن ابى طالب (عليه السلام ) را خلع نمايم . عمرو عاص گفت : من هرگز بر تو كه عامل ابوبكر و عمر بوده اى و در ايمان و هجرت بر من تقدم داشته اى ، سبقت نمى گيرم ! ابن عباس گفت : ابوموسى ! پسر نابغه تو را فريب ندهد، ولى او به گفته ابن عباس گوش نداد و ايستاد و انگشتر از دست بيرون كرد و گفت : من على و معاويه را از خلافت عزل نمودم و ساكت شد.

عمرو عاص ملعون ايستاد و گفت :

((مردم شنيديد كه ابوموسى ، على از خلافت عزل كرد. من هم او را از خلافت عزل نموده ، و آن را براى معاويه بن ابى سفيان ثابت مى نمايم كه او سزاوارتر است ، و من بعنوان منصوب كردن معاويه انگشتر به دست مى كنم
))!

حكمين براى عوام فريبى فحش و دشنام بسيارى به يكديگر دادند و دست به گريبان يكديگر شدند و شريح قاضى تازيانه اى بر سر عمرو عاص زد. ابوموسى از ترس اصحاب حضرت امير المؤ منين (عليه السلام ) به مكه پناهنده شد.
همه اين مطالب در حالى بود كه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در غزوه دومه الجندل ابوموسى را از اين كار خبر دادند و فرمودند:

((حكمين در دومه الجندل گمراهند و گمراه مى كنند كسانى را كه از آنها تبعيت كنند)).
امير المؤ منين (عليه السلام ) پس از اين واقعه در قنوت نوافل ابوموسى و سه نفر ديگر.
را اين گونه لعن مى فرمود:
الله العن معاويه و عمرا واباالاعور السلمى و اباموسى الاشعرى
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
66411592498394594959.gif



14 صفر

1. شهادت محمد بن ابى بكر

در اين روز در سال 38 ه محمد بن ابى بكر در سن 28 سالگى به دستور معاويه و عمرو عاص به وسيله زهر به شهادت ريد، و به قولى در نيمه جمادى الثانى بوده است
بعد از شهادت ، او را در شكم حمار مرده اى گذاشتند و سوزاندند

. قبر منصور به او از مابقى بدن سوخته آن بزرگوار است . دشمنان اهل بيت (عليهم السلام ) هنگامى كه كنار قبر آن بزرگوار مى روند پشت به قبر مى كنند و براى ابوبكر فاتحه مى خوانند!؟


48328649742380975576.gif

 

kyana

کاربر ویژه
"بازنشسته"


28527066826007525113.gif


20
صفر (اربعين )

1. اربعين سيد الشهداء (عليه السلام )
در چنين روزى چهل روز از فاجعه مولمه شهادت امام حسين (عليه السلام ) و اهل بيت و اصحاب باوفايش مى گذرد. بر دوستان و شيعيان اهل بيت (عليهم السلام ) لازم است كه با پوشيدن لباس مشكى ، تعطيل كار و برپايى مجلس عزا و شركت در مجالس سينه زنى و ذكر مصيبت اين روز را تعظيم نمايند.


2. زيارت جابر از كربلا
در اين روز در سال 61 ه جناب جابر بن عبد الله انصارى و همراهانش قريب به چهل روز بعد از شهادت امام حسين (عليه السلام ) از مدينه به كربلا وارد شدند[SUP](113)[/SUP]. او به همراه عطيه قبر حبيبش سيد الشهداء (عليه السلام ) را زيارت كرد.

3. بازگشت اهل بيت (عليهم السلام ) به كربلا
بنابر مشهور در چنين روزى اهل بيت (عليهم السلام ) از شام به كربلا بازگشتند[SUP](114)[/SUP].

4. ملح شدن راءس مطهر امام حسين (عليه السلام ) به بدن مطهر
در اين روز - بنا بر قول يد مرتضى - راءس شريف امام حسين (عليه السلام ) توسط امام زين العابدين (عليه السلام ) از شام به كربلا آورده شد و به بدن مطهر آن حضرت ملحق گرديد[SUP](115)[/SUP].


43468030539949399281.gif


 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
77777777.gif


25 صفر
1. طلب كتف توسط پيامبر (صلى الله عليه و آله )

در اين روز پيامبر (صلى الله عليه و آله ) دوات و كتف طلبيدند تا بنويسند كه خلافت بلافصل براى امير المؤ منين (عليه السلام ) است ، ولى عمر مانع از اين كار شد و به ساحت اقدس نبوى (صلى الله عليه و آله ) جسارت كرد و گفت : ان الرجل ليهجر:
((اين مرد هذيان مى گويد))!

همچنين پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در اين روز بر منبر رفتند و خطبه خواندن و مردم را موعظه نمودند و به پيروى از قرآن و عترت فراخواندند.


77777777.gif
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
17339749801069458303.gif






26 صفر
1. تجهيز لشكر اسامه
در اين روز در سال 11 ه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به عده اى خاص از صحابه و به خصوص ابوبكر و عمر و عثمان امر فرمودند براى سفر به روم و جنگ با روميان به اميرى اسامه بن زيد آماده شوند.
آنان از اين امر كراهت داشتند و نسبت به فرماندهى اسامه بر سپاه اسلام به خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله ) اعتراض كردند.
حضرت فرمودند: ((خدا لعن كند كسى را كه از لشكر اسامه تخلف كند))
، ولى با اين همه ابوبكر و عمر و عثمان تخلف كردند و بازگشتند

34802727249217242401.gif

 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
17339749801069458303.gif


28 صفر
1. شهادت رسول خدا (صلى الله عليه و آله )
شهادت جانگداز و مظلومانه اشرف مخلوقات خاتم الانبياء محمد بن عبد الله (صلى الله عليه و آله ) در سال 11 ه در سن 63 سالگى به وسيله سم بوده است ؛
در 24 سفر بيمارى پيامبر (صلى الله عليه و آله ) شدت يافت.
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) هنگام بيمارى فرمودند: حبيبم را نزد من حاضر كنيد. عايشه و حفصه پدران خود را نزد آن حضرت حاضر نمودند.
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) روى مبارك خويش را از آنان برگردانيد و فرمود: ((حبيبم را نزد نم حاضر كنيد)). سپس دنبال على بن ابى طالب (عليه السلام ) فرستادند. چون نظر مبارك به آن حضرت افتاد او را نزد خود خواند و كلماتى به حضرت فرمود. هنگامى كه على بن ابى طالب (عليه السلام ) از نزد آن حضرت خارج شد، عمر و ابوبكر به او گفتند: ((خليلت به تو چه گفت ))؟ فرمود:
((هزار باب علم به من حديث كرد كه از هر باب هزار باب ديگر باز مى شود)).
وصاياى پيامبر (صلى الله عليه و آله )
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در لحظات آخر عمر خود وصيتهايى به امير المؤ منين (عليه السلام ) فرمودند و جبرئيل و ميكائيل و ملائكه مقربين را بر آن وصيت شاهد گرفتند.
از جمله آن كلمات كه جبرئيل به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) مى فرمود و امير المؤ منين (عليه السلام ) مى شنيد اين بود ((خمست را غصب مى كنند و پرده احترامت (حرمتت ) را مى درند و محاسنت به خون سرت رنگين مى شود)).
امير المؤ منين (عليه السلام ) مى فرمايند: هه هنگامى كه آن كلام را فهميدم ، فرياد زدم و بر روى زمين افتادم )). بعد فرمايشاتى به حضرت زهرا (عليه السلام ) و حسنين (عليهما السلام ) فرمودند.
سپس آن وصيت با چند مهر از طلا كه آتش به آن نرسيده بود (و ساخته دست بشر نبود) مهر شد و به امير المؤ منين (عليه السلام ) تحويل داده شد

34802727249217242401.gif

 
بالا