متن سخنرانی حضرت زینب (س) در شام

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
[h=1][/h][h=2]متن سخنرانی و خطبه حضرت زینب (س) در شام، بر اساس نص لهوف، این چنین آمده است.[/h]
9863152261471401062182415519922275131228159.jpg
پس از شهادت امام حسین (علیهالسلام) در روز دهم محرم سال 61 ه. ق، اهل بیت علیهمالسلام و حرم امام، به اسارت دشمن درآمدند.در بامداد دوازدهم محرم، خاندان رسول اسلام (صلی الله علیه و آله)، به رهبری زینب کبری (سلامالله علیها) و امام زینالعابدین (علیهالسلام)، از کربلا به طرف کوفه حرکت کردند. پس از ورود به کوفه و خوشحالی درباریان و ابن زیاد و گرفتن مراسمی به خاطره پیروزی، به طرف شام، محل استقرار یزید حرکت نمودند. وقتی سر امام حسین (علیهالسلام) و یارانش و اسراء در مقابل یزید حاضر شدند، تشریفات درباری به همان فراوانی بارگاه ابن زیاد انجام شد. «زحر بن قیس که کاروان را به عنوان نماینده ابن زیاد هدایت میکرد، سخنرانی طولانی ایراد کرد و در آن به شرح چگونگی شهادت امام حسین (علیهالسلام) و یارانش پرداخت.»سپس از میان مردم، بعضیها نسبت به اسارت خاندان نبوت اعتراض کردند و یزید ساکت ماند و جوابی نداد. وقتی بزرگان و سران اهل شام که یزید به مناسبت پیروزی خود دعوت کرده بود، حاضر شدند، اسراء و سرهای مقدس را نیز به مجلس آوردند. [1]پس از درخواست مرد سرخ پوستی از اهل شام برای کنیزی گرفتن فاطمه دختر امام حسین (علیهالسلام) از یزید، [2] و جلوگیری حضرت زینب (سلامالله علیها) از این کار و گفتگوهای تند بین یزید و ایشان، و زدن چوب خیزران بر لبهای مبارک امام (علیهالسلام) بود که حضرت زینب (سلامالله علیها) برخاستند و خطبه آتشینی ایراد کردند.متن عربی این خطبه در لهوف آمده است و عین متن لهوف در کتاب ابو مخنف نیز وارد شده است و ترجمه آن از ابومخنف چنین است:زینب، دختر علی بن ابیطالب (علیهالسلام) برخاست و گفت: «سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است و درود خدا بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و همه خاندان او باد. راست گفت خدای سبحان که فرمود: «سزای کسانی که مرتکب کار زشت شدند، زشتی است، آنان که آیات خدا را تکذیب کردند و به آنها استهزاء نمودند.» ای یزید آیا گمان میبری این که اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتی و راه چاره را بر ما بستی که ما را به مانند کنیزان به اسیری برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و دارای مقام و منزلت شدهای، پس خود را بزرگ پنداشته به خود بالیدی، شادمان و مسرور گشتی که دیدی دنیا چند روزی به کام تو شده و کارها بر وفق مراد تو میچرخد، و حکومتی که حق ما بود در اختیار تو قرار گرفته است، آرام باش، آهسته تر. آیا فراموش کردهای قول خداوند متعال را: «گمان نکنند آنان که کافر گشتهاند این که ما آنها را مهلت میدهیم، به نفع و خیر آنان است، بلکه ایشان را مهلت میدهیم تا گناه بیشتر کنند و آنان را عذابی باشد دردناک»آیا این از عدالت است ای فرزند بردگان آزاد شده رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که تو، زنان و کنیزان خود را پشت پرده نگه داری ولی دختران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اسیر باشند؟ پرده حشمت و حرمت ایشان را هتک کنی و صورتهایشان را بگشایی، دشمنان آنان را شهر به شهر ببرند، بومی و غریب، چشم بدانها دوزند، و نزدیک و دور و وضیع و شریف چهره آنان را بنگرند در حالی که از مردان و پرستاران ایشان، کسی با ایشان نبوده و چگونه امید میرود که مراقبت و نگهبانی ما کند کسی که جگر آزادگان را جویده و از دهان بیرون افکنده است، و گوشتش به خون شهیدان نمو کرده است. (کنایه از این که از فرزند هند جگر خوار چه توقع میتوان داشت) چگونه به دشمنی با ما نشتابد آن کسی که کینه ما را از بدر و احد در دل دارد و همیشه با دیده بغض و عداوت در ما مینگرد. آن گاه بدون آن که خود را گناهکار بدانی و مرتکب امری عظیم بشماری شعر میخوانی و با چوبی که در دست داری بر دندانهای ابا عبدالله (علیهالسلام)، سید جوانان اهل بهشت میزنی.چرا این شعر را نخوانی: حال آن که دلهای ما را مجروح و زخمناک نمودی و اصل و ریشه ما را با ریختن خون ذریه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ستارگان روی زمین از آل عبدالمطلب بریدی، آن گاه پدران و نیاکان خود را ندا میدهی و گمان داری که ندای تو را میشنوند. زود باشد که به آنان ملحق شوی و آرزو کنی کاش شل و گنگ بودی و نمیگفتی آنچه را که گفتی و نمیکردی آنچه را کردی.
23928805592107616711216150252185133187194.gif
بارالها بگیر حق ما را و انتقام بکش از هر که به ما ستم کرد و فرو فرست غضب خود را بر هر که خون ما ریخت و حامیان ما را کشت. ای یزید! به خدا سوگند نشکافتی مگر پوست خود را، و نبریدی مگر گوشت خود را و زود باشد که بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وارد شوی در حالتی که بر دوش داشته باشی مسئولیت ریختن خون ذریه او را، و شکستن حرمت عترت و پاره تن او را، در هنگامی که خداوند جمع میکند پراکندگی ایشان را، و میگیرد حق ایشان را «و گمان مبر آنان را که در راه خدا کشته شدند مردگانند، بلکه ایشان زندهاند و نزد پروردگار خود روزی میخورند.» و کافی است تو را خداوند از جهت داوری، و کافی است محمد (صلی الله علیه و آله) تو را برای مخاصمت و جبرئیل برای یاری او و معاونت.و بزودی آن کس که کار حکومت تو را فراهم ساخت و تو را بر گردن مسلمانان سوار نمود، بداند که پاداش ستمکاران، بد است و در یابد که مقام کدام یک از شما بدتر و یاور او ضعیفتر است؛ و اگر مصائب روزگار مرا بر آن داشت که با تو مخاطبه و تکلم کنم، ولی بدان قدر تو را کم میکنم و سرزنش تو را عظیم و توبیخ تو را بسیار میشمارم، این جزع و بیتابی که میبینی، نه از ترس قدرت و هیبت توست، لکن چشمها گریان و سینهها سوزان است.چه سخت و دشوار است که نجیبانی که لشکر خداوندند به دست طلقاء (آزاد شدگان) که حزب شیطانند، کشته گردند و خون ما از دستهایشان بریزد، و دهان ایشان از گوشت ما بدوشد و آن جسدهای پاک و پاکیزه را گرگهای بیابان سرکشی کنند، و کفتارها در خاک بغلطانند (کنایه از غربت و بیکسی آنها).ای یزید! اگر امروز ما را غنیمت خود دانستی، زود باشد که این غنیمت، موجب غرامت (ضرر) تو گردد، در هنگامی که نیابی مگر آنچه را که از پیش فرستادهای، به خدا شکایت میکنیم و بر او اعتماد مینماییم.ای یزید! هر کید و مکر که داری بکن، هر کوشش که خواهی بنمای، هر جهد که داری به کار گیر، به خدا سوگند هرگز نتوانی نام و یاد ما را محو کنی، وحی ما را نتوانی از بین ببری، به نهایت ما نتوانی رسید، هرگز ننگ این ستم را از خود نتوانی زدود، روزهای قدرت تو اندک و جمعیت تو، رو به پراکندگی است، در روزی که منادی حق ندا کند که لعنت خدا بر ستمکاران باد.سپاس خدای را که اول ما را به سعادت و مغفرت ثبت کرد و آخر ما را به شهادت و رحمت فائز گرداند، از خدا میخواهیم که ثواب آنها را کامل کند و بر ثوابشان بیفزاید، و برای ما نیکو خلف و جانشین باشد، که اوست خداوند رحیم و پروردگار ودود، و ما را کافی در هر امری و نیکو وکیل است.»[4]معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:1. منتهی الامال شیخ عباس قمی.2. تاریخ الرسل و الملوک طبری.3. نفس المهموم، شیخ عباس قمی. پینوشتها:[1] . جعفری، سیدحسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، مترجم سیدمحمدتقی آیت اللهی، چاپ 10، ص 80.[2] . فاطمه دختر حسین (علیهالسلام) فرموده هنگامی که ما را با آن وضع وارد مجلس یزید نمودند، یزید از مشاهده حال ما متأثر شد همان وقت یکی از شامیها که آدمی سرخ گون بود چشمش به من که دختری زیبا چهره بودم افتاد و به یزید گفت چقدر مناسب است این کنیزک را به من بخشایی ... شیخ مفید، ارشاد، مترجم، محمد باقر ساعدی خراسانی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، چ سوم، 76، ص 479.[3] .ابن طاووس، علی بن موسی بن جعفر، الملهوف علی قتلی الطفوف، تهران، درالاسوه، چ دوم، 75، ص 215.[4] . ابومخنف، مقتل الحسین (اولین مقتل سالار شهیدان)، مترجم سید علی محمد موسوی جزایری، قم، انتشارات امام حسن، چ اول، 80، ص 393.
تبيان نت
 
بالا