♦♦♦♦♦♦♦♦در مجلس پسر مرجانه چه گذشت؟♦♦♦♦♦♦♦♦

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
به گزارش گروه خواندنی های باشگاه خبرنگاران، 13 محرم: ورود اسراي كربلا به مجلس ابن زياد؛ انتشارخبرشهادت امام حسين عليه السلام در مدينه و شام؛ شهادت عبدالله بن عفيف

1) اسراي اهل بيت عليهم السلام در مجلس ابن زياد

پس از آنكه اسرا و سرهاي مقدس شهدا را در كوفه گردانيدند، ابن زياد در كاخ خود نشست و دستور داد سر مطهر امام حسين عليه السلام را در برابرش گذاشتند، آنگاه زنان و كودكان آن حضرت را به همراه امام سجاد عليه السلام در حالي كه به طناب بسته بودند وارد مجلس نموده، در برابر تخت آن ملعون ايستاده نگاه داشتند. در اين حال درباريان آن ملعون به تماشا ايستاده بودند.

پس از ورود اسرا نزد عبیدالله، وی با اشاره به حضرت زینب گفت: «این زن کیست؟» گفتند: «زینب دختر علی بن ابی طالب (عليه السلام) است». لذا خطاب به او گفت: «رفتار خدا را با خاندانت چگونه دیدی؟» حضرت زینب پاسخ داد: «جز زیبایی چیز دیگری ندیدم. خداوند شهادت را برایشان نوشته بود و آنان به سوی آرامگاه ابدی خود شتافتند و به زودی خدا میان ما و تو و آنان را جمع خواهد کرد». ابن زیاد گفت: «شکر خدای را که شما را کشت و دروغ شما را ثابت کرد».

زینب گفت: «شکر خدای را که ما را به وسیلۀ محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) گرامی داشت و ما را پاک و پاکیزه قرار داد».

سپس عبیدالله بن زیاد رو کرد به امام سجاد (عليه السلام) و گفت «اسم تو چیست؟» پاسخ داد: «علی بن الحسین (عليه السلام)». گفت: «مگر خدا علی را نکشت؟» آن حضرت پاسخ داد: «من برادر بزرگتری به نام علی داشتم که مردم او را کشتند».

عبیدالله گفت: «بلکه خدا او را کشت». پاسخ داد: «خداوند جان ها را هنگام مرگ، می گیرد».

عبیدالله از پاسخ آن حضرت عصبانی شد و دستور داد او را بکشند، اما حضرت زینب شجاعانه بر عبیدالله فریاد زد: «خون هایی که از ما ریختی کافی نیست، اگر می خواهی او را به قتل برسانی، مرا نیز همراه او بکش. پس دستور رهایی او را داد. سپس عبیدالله با چوب دستی خود بر لبان مبارک امام حسین (عليه السلام) زد. زَید بن أَرقم و أنس بن مالک دو صحابی رسول الله (صلي الله عليه و آله ) به وی اعتراض کردند و هر کدام به وی گفتند: «من خودم شاهد بودم که رسول الله (صلي الله عليه و آله) بر موضع چوب دستی تو بوسه می زد .

پس از چند روز عبیدالله دستور داد اسرا را به همراه علی بن الحسین (عليه السلام) که به زنجیر کشیده شده بود، روانه شام کنند.

2) اسراي اهل بيت عليهم السلام در زندان كوفه

عبیدالله بن زیاد پس از پایان دیدارش از اسرای کربلا، دستور داد امام سجاد علیه السلام و اهل بیت او را در خانهای جنب مسجد اعظم کوفه حبس کنند. خبررسانان به دستور عبید الله خبر قتل امام حسین علیه السلام را در مدينه و شام منتشر کردند.

خود عبید الله هم نامهای به یزید نوشت و اخبار تازه را به او داد و پرسید اکنون چه کند؟ یزید نیز دستور داد عبید الله اسرا را با سرهای شهدا به شام بفرستد.

‹‹اما در تاریخ دربارهی اینکه این مدت چقدر طول کشیده و بر حضرت سجاد علیه السلام و بقیهی اسرا و خاندان اهل بیت چه گذشته، چیزی ثبت نشده است. تنها واقعهای که شاید در اوایل ورود به این زندان به صورت اعجاز رخ داده است، همان بازگشت حضرت سجاد علیه السلام به صحرای کربلا برای خواندن نماز و دفن اجساد پدر و سایر شهدا است. ››

3) شهادت عبدالله بن عفيف

عبدالله بن عفيف ازدي بزرگواري از اصحاب اميرالمومنين عليه السلام بود و در جنگ هاي جمل و صفين دو چشم خويش را از دست داده بود، لذامشغول عبادت بود.

او هنگامي كه شنيد پسر زياد ملعون به اميرالمؤمنين عليه السلام و امام حسين عليه السلام نسبت كذب مي دهد، از ميان جمعيت برخاست و گفت: ساكت باش اي پسر مرجانه، دروغگو تويي و پدر تو كه به تو اين مقام را داد. اي دشمن خدا! فرزندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را مي كشي و در منابر مؤمنين اين چنين سخن مي گويي؟

مأموران خواستند متعرض او شوند كه با كمك قبيله اش به خانه رفت، ولي بعد آمدند و خانه او را محاصره كردند. پس از رشادت هاي او و دخترش، دستگير شد و همانطور كه از خدا خواسته بود به دست بدترين خلق يعني ابن زياد به شهادت رسيد.

4) دفاع عبدالله بن عفيف از اهل بيت و شهادت وي به دست ابن زياد

عبدالله بن عفيف ازدي، يکي از شيعيان کوفه و از هواداران جدي اميرالمومنين و امام حسن و امام حسين (عليهم السلام) در اين شهر بزرگ بود و در قيام مسلم بن عقيل (عليه السلام) نيز از حاميان وي به شمار مي رفت.

وي که در رکاب اميرالمونين عليه السلام چشمانش را از دست داده بود، به خطر سالخوردگي و نابينايي، توفيق ياري امام حسين (عليه السلام) در سرزمين کربلا را نيافت. اما هنگامي که سرهاي شهيدان کربلا را به همراه اسيران اهل بيت، وارد کوفه کرده و عبيدالله بن زياد براي زهر چشم نشان دادن به مخالفان و اظهار پيروزي و شادماني در شهادت امام حسين (عليه السلام) و يارانش در واقعه کربلا، در مسجد کوفه براي مردم سخنراني کرد و به مقام شامخ اميرمؤمنان و امام حسين (عليهما السلام) اسائه ادب و بي حرمتي نمود، با عکس العمل شديد عبدالله بن عفيف روبرو شد.

وي در برابر عبيدالله برخاست و با صداي بلند به او خطاب کرد: اي پسر مرجانه! فرزندان پيامبر (صلي الله عليه و آله) را مي کشي و بر فراز منبر و مقام صديقين تکيه مي زني و سخنان کفرآميز بر زبان جاري مي کني؟

عبيدالله بن زياد که انتظار چنين پيشامدي را نداشت،دستور داد، وي را دستگير کرده و صدايش را خاموش گردانند.

عبدالله بن عفيف، مردان طايفه 'أزد' را به ياري طلبيد و بي درنگ هفتصد تن از مردان اين طايفه، از داخل و خارج مسجد به ياري او شتافته و او را از دست دژخيمان عبيدالله رهانيدند.

اما همين که تاريکي شب فرا رسيد و مردم در خانه هاي خويش آرميدند، مأموران عبيدالله به خانه عبدالله بن عفيف هجوم آورده و او را با ضربات شمشير به شهادت رساندند. آن گاه، سرش را بي رحمانه از بدن جدا کرده و پيکر بي جانش را در محله 'سبخه' به دار آويختند.

بدين گونه، نخستين جرقه اي که مي رفت کوفه را پس از شهادت امام حسين (عليه السلام) به حرکت درآورد و جنبش عظيمي را پي ريزي کند، به دست مزدوران حکومت اموي به خاموشي گراييد.

ولي همين امر، جرئت و جسارت مردم در برابر عامل زورگو و ستم پيشه اي چون عبيدالله بن زياد را زيادتر نمود و زمينه قيام هاي بعدي را فراهم کرد.

پس از مجلس شوم ابن زياد، اهل بيت(عليهم السلام) را با غل و زنجير وارد زندان کوفه نمودند. ابن زياد به مدينه و شام نامه نوشت و خبر شهادت امام حسين (عليه السلام) را منتشر ساخت.


منابع:
تقويم شيعه
اللهوف ، سید ابن طاوس
 
بالا