♦♦♦♦♦♦♦♦حضرت علی اکبر(علیه السلام)♦♦♦♦♦♦♦♦

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
08974896356052347830.gif


جواد محدثى‏
فرزند بزرگ سيد الشهدا و شبيه پيامبر كه روز عاشورا فداى دين شد.مادر على اكبر، ليلا دختر ابى مره بود.در كربلا حدود 25 سال داشت.سن او را 18 سال و 20 سال هم گفته‏اند.او اولين شهيد عاشورا از بنى هاشم بود.(1)

03.jpg

على اكبر شباهت بسيارى به پيامبر داشت،هم در خلقت،هم در اخلاق و هم در گفتار.به همين جهت روز عاشورا وقتى اذن ميدان طلبيد و عازم جبهه پيكار شد،امام حسين«ع»چهره به آسمان گرفت و گفت:«اللهم اشهد على هؤلاء القوم فقد برز اليهم غلام اشبه الناس برسولك محمد خلقا و خلقا و منطقا و كنا اذا اشتقنا الى رؤية نبيك نظرنا اليه...»(2)
شجاعت و دلاورى على اكبر و رزم آورى و بصيرت دينى و سياسى او،در سفر كربلا بويژه در روز عاشورا تجلى كرد.سخنان،فداكاريها و رجزهايش دليل آن است.وقتى امام حسين از منزلگاه«قصر بنى مقاتل»گذشت،روى اسب چشمان او را خوابى ربود و پس از بيدارى«انا لله و انا اليه راجعون»گفت و سه بار اين جمله و حمد الهى را تكرار كرد.على اكبر وقتى سبب اين حمد و استرجاع را پرسيد،حضرت فرمود:در خواب ديدم سوارى مى‏گويد اين كاروان به سوى مرگ مى‏رود.پرسيد:مگر ما بر حق نيستيم؟فرمود:چرا.
گفت:«فاننا اذن لا نبالى ان نموت محقين»پس باكى از مرگ در راه حق نداريم!(3)
روز عاشورا نيز پس از شهادت ياران امام،اولين كسى كه اجازه ميدان طلبيد تا جان را فداى دين كند او بود.گر چه به ميدان رفتن او بر اهل بيت و بر امام بسيار سخت بود،ولى از ايثار و روحيه جانبازى او جز اين انتظار نبود.وقتى به ميدان مى‏رفت،امام حسين«ع»در سخنانى سوزناك به آستان الهى،آن قوم ناجوانمرد را كه دعوت كردند ولى تيغ به رويشان كشيدند،نفرين كرد.
على اكبر چندين بار به ميدان رفت و رزمهاى شجاعانه‏اى با انبوه سپاه دشمن نمود.
هنگام جنگ،اين رجز را مى‏خواند كه نشان دهنده روح بلند و درك عميق اوست:
انا على بن الحسين بن على‏ *** نحن و رب البيت اولى بالنبى‏
تالله لا يحكم فينا ابن الدعى‏ *** اضرب بالسيف احامى عن ابى‏
ضرب غلام هاشمى عربى(4)
پيكار سخت،او را تشنه‏تر ساخت.به خيمه آمد.بى آنكه آبى بتواند بنوشد،با همان تشنگى و جراحت دوباره به ميدان رفت و جنگيد تا به شهادت رسيد.قاتل او مرة بن منقذ عبدى بود.پيكر على اكبر با شمشيرهاى دشمن قطعه قطعه شد.وقتى امام بر بالين او رسيد كه جان باخته بود .صورت بر چهره خونين على اكبر نهاد و دشمن را باز هم نفرين كرد:
«قتل الله قوما قتلوك...»و تكرار مى‏كرد كه:«على الدنيا بعدك العفا».و جوانان هاشمى را طلبيد تا پيكر او را به خيمه گاه حمل كنند.(5)
على اكبر،نزديكترين شهيدى است كه با حسين«ع»دفن شده است.مدفن او پايين پاى ابا عبد الله الحسين«ع»قرار دارد و به اين خاطر ضريح امام،شش گوشه دارد.(6)
الگوى شجاعت و ادب،اكبر *** در دانه فاطمى نسب،اكبر
فرزند يقين ز نسل ايمان بود *** پرورده دامن كريمان بود
آن يوسف حسن،ماه كنعانى‏ *** در خلق و خصال،احمد ثانى‏
آن شاهد بزم،سرو قامت بود *** دريا دل و كوه استقامت بود
آن دم كه لباس رزم مى‏پوشيد *** از كوثر عشق،جرعه مى‏نوشيد
از فرط عطش فتاده بود از تاب‏ *** گرديد ز دست جد خود سيراب‏
در راه خدا ذبيح دين گرديد *** بر حلقه عاشقان نگين گرديد
داغش كمر حسين را بشكست‏ *** با خون سرش حناى خونين بست‏
ديباچه داستان حق،اكبر *** قربانى آستان حق،اكبر(7)
----------------------------------------------------------------
1ـ حياة الامام الحسين،ج 3،ص 245 و مقاتل الطالبيين.
2ـ بحار الأنوار،ج 45،ص .43
3ـ اعيان الشيعه،ج 8،ص .206
4ـ همان،ص .207
5ـ حياة الامام الحسين،ج 3،ص .248
6ـ از جمله براى شرح حال او ر.ك:«على الاكبر»از عبد الرزاق الموسوى،چاپ 1368 قمرى،نجف،146 صفحه.
7ـ از نويسنده.

34307545692202407119.gif
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
[h=1]چگونگی شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام[/h]

علی اکبر علیه السلام مرکب به سوی میدان راند، یا بهتر بگوییم خورشید نبوت در افق میدان درخشید ناگاه آن لشگر ستمگر متجاوز جمال محمد صلی الله علیه و آله وسلم در جلال علی علیه السلام و عصمت فاطمه علیها السلام و شجاعت حسین علیه السلام را در برابر خود جلوه گر دید. معلوم نبود آنگاه که به گروه دشمن می تازد آیا علی اکبر علیه السلام است یا جدش امیرمومنان علیه السلام یا چنگال توانمند مرگ است که به جان آنان فرو می رود یا صاعقه ها از برق شمشیرش آنان را می سوزاند. گروهی از شجاعتش میخکوب و مدهوش، جمعی تکبیرگو و از جمعی فریاد تبارک الله بلند بود. به هر سو که می تاخت دشمن می گریخت هیچکس توان رویارویی با او را نداشت. گاه رجز می خواند و خود را معرفی می کرد گاه هدفش را می گفت و از دلاوریش سخن می گفت:
انا علی بن الحسین بن علی نحن و رب البیت اولی بالنبی
تالله لا یحکم فینا ابن الدعی اضرب بالسیف احامی عن ابی
ضرب غلام هاشمی قرشی
در میدان نبرد آرام نداشت گاه به میمنه حمله می کرد و سپاه متجاوز را به میسره می کشاند و گاه به قلب دشمن می تاخت .. هیچ دلاوری با او روبرو نمی شد جز انکه دو نیمش می کرد. هیچ شجاعی پیش نمی امد مگر آنکه کشته می شد تا آنکه 120 پهلوان را از دم تیغ گذرانید.
اما افسوس کثرت زخم و خونریزی فراوان و شدت تشنگی، توانی برایش نگذاشت تا به آن ددمنشان پیکار را ادامه دهد. در اینجا بود که شوق لقاء پروردگارش در او شدت یافت. خواست از حیات پدر توشه ای برگیرد و با او وداعی دیگر داشته باشد. از میدان نزد پدر آمد و زبان به شکایت گشود. ضربات تیر و شمشیر، گرما و تشنگی، تاب و توانش را کاسته بود عرضه داشت:
«تشنگی مرا کشت، سنگینی آهن توانم را برد آیا آبی هست تا بر علیه دشمنان نیرو بگیرم؟»
منظور جنابش آن بود که به اندازه ی توانش به انچه بر او واجب بوده قیام نموده و از آن شانه خالی نکرده است به جایی رسیده که بدون جرعه ای آب قدرت رویارویی با دشمن را ندارد. سوال او ، انکاری است و مقصودش عذر خواستن از ادامه نبرد بسان گذشته است.
شاید از پدرش حضرت سیدالشهداء علیه السلام درخواست آب در صورت امکان از طریق معجزه بوده است. اما حضرت از این کار امتناع ورزیدند تا فرزندش به مقام بالاتری دست یابد و پاداش بیشتری نزد خدای جلیل در روز رستاخیز به خاطر شهادت مظلومانه اش و تشنگی داشته باشد لذا او را بشارت داد بزودی به دریای بیکران رحمت خداوندی وارد می شود و جد بزرگوارش آن منجی بزرگ او را با جامی سیراب خواهد کرد که هرگز تشنه نخواهد شد. آنگاه انگشتر خود را به او داد تا در دهان گذارد.
علی اکبر علیه السلام در حالی به میدان رفت که آن بشارت صادقه سر تا پای او را غرق نشاط و سرور کرده بود. دیگر نمی دانست سر دشمن یا سینه او را نشانه میرود یا به منتهای آرزویش نزدیک می شود تا آنکه عدد کشته شدگان به 200 نفر رسید.
انتظارش به سر امد و شهادت بر فراز سر مطهر او به پرواز درآمد. شمشیر مرة بن منقذ عبدی علیه العنة سر آن بزرگوار را نشانه رفت. و سپس ضربت نیزه بر پشت وی زد. بی تاب و توان گردن اسب را با دستان گرفت اسب او را به میان لشگر برد دشمنان اهل بیت پیکر نبوت را قطعه قطعه کردند.
در آخرین نفس ها با سلامی به پدر، آنهم زیر ضربات شمشیر نیزه او را وداع گفت و امامش را ندا داد:
«این جدم است که به شما سلام می کند با جام سرشارش شربت آبی به من نوشانید که هرگز تشنه نخواهم شد و می فرماید جامی هم برای شما اماده است».
با شنیدن این پیام حضرت امام حسین علیه السلام با شتاب خود را به جگر گوشه اش رساند تا شاید به دیدار او نائل آید و سخنی دیگر از او بشنود اما این گمان تحقق نیافت و آرزو جامه عمل نپوشید، پیکر امید رسالت را غرق خون بر خاک افتاده دید، محبت پدری به وجد آمد خود را روی بدن از هم گسیخته علی اکبر علیه السلام افکند و صورت بر صورت علی گذاشت.
امام فرمود: «علی الدنیا بعدک العفا اجرأهم علی الرحمن و علی انتهاک حرمه رسول الله»
«بعد از تو خاک بر دنیا، چه قدر اینان بر خدای رحمن و دریدن حرمت پیامبر جری شده اند.»
«یعز علی جدک و عمک و ابیک ان تدعوهم فلا یجیبوک و تستغیث بهم فلا یغیثوک»
«بر جد و عمو و پدرت سخت است انان را بخوانی پاسـخت نگویند، آنان را به فریاد رسی بخواهی به فریادت نرسند.»
سپس دست مبارک را از خون مطهر او پر ساخت و به سمت آسمان افشاند که قطره ای از آن به زمین نیامد.
امام در خود توانی ندید تا پیکر قطعه قطعه پاره جگر و آرام روحش را حمل کند جوانان بنی هاشم را خواند تا او را به خیمه گاه شهدا برند. جوانان علی را بردند پیکری غرق خون که انوار عزّ و شرف او را فرا گرفته، بدنی پاره پاره از ضربات تیر و نیزه و شمشیر، پرده نشینان خانه وحی با سینه هایی سوخته و گیسوانی پریشان و ناله هایی که به گوش فرشتگان می رسید او را نظاره می کردند، در حالیکه عقیله بنی هاشم حضرت زینب ام المصائب علیهاالسلام پیشاپیش آنان بود و علی را استقبال کردندو خود را برجنازه ی او انداختند.
منبع: مقتل مُقرّم، آیت الله سید عبدالرزاق مقرم
 
بالا