●●● ابیات ناب شروع شده با حرف غ●●●

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
a%20%284%29.gif



  • سلام
    دوستان همانطور که از نام تاپیک مشخصه ابیاتی که با حرف غ آغاز میشن با همراهیتون در اینجا قرار میدیم
    لطفا در هر پست بیش از سه بیت قرار بدید...
    منتظر ابیات زیباتون هستیم

    ss%20%283%29.gif

 

rainygirl

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
غم که میآید در و دیوار، شاعر میشود

در تو زندانیترین رفتار شاعر میشود


* * *

غیرمعمولیست رفتار من و شک کرده است
[FONT=arial,helvetica,sans-serif][/FONT]

ـ چند روزی میشود ـ مادر بــه خیلـی چیزها

[FONT=arial,helvetica,sans-serif][/FONT]

* * *


غروب بـــود و خیابان هنـــــوز روشن بود

مناره ها همه با " قل اعوذ..." روشن بود























 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
:golez20::golez20::golez20::golez20::golez20::golez20::golez20::golez20::golez20:
غلام عشق شو کاندیشه این است

همه صاحبدلان را پیشه این است






غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند

پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز







غم غریبی و غربت چو بر نمی تابم

به شهر خود روم و شهریار خود باشم
 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"




hsdf%20%2810%29.gif

غبار خط بپوشانید خورشید رخش یارب

بقای جاودانش ده که حسن جاودان دارد









غلام همت آن نازنینم
که کار خیر بی روی وریا کرد









غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن

روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد



غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل

شاید که چو وا بینی خیر تو در این باشد




غلام همت آن رند عافیت سوزم

که در گدا صفتی کیمیا گری داند
 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
ss%20%283%29.gif

غلام مردم چشمم که با سیاه دلی

هزار قطره ببازد چو درد دل شمرم







غم جهان مخور و پند مبر از یاد
که این لطیفه ی نغزم ز رهروی یاد است







غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل
که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را







غلام نرگس چمّاش آن سهی سروم
که از شراب غرورش به کس نگاهی نیست







غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

:joda19:
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را


غم زمانه که هیچش کران نمیبینم
دواش جز می چون ارغوان نمیبینم



غلام عشق شو کاندیشه این است
همه صاحبدلان را پیشه این است حافظ

غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک اندازحافظ
 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
:joda29:



غم غریبی و غربت چو بر نمی تابم

به شهر خود روم و شهریار خود باشم


حافظ


غبار خط بپوشانید خورشید رخش یارب

بقای جاودانش ده که حسن جاودان دارد


حافظ


غلام همت آن نازنینم
که کار خیر بی روی وریا کرد


حافظ


غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن

روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد


حافظ



غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل

شاید که چو وا بینی خیر تو در این باشد


حافظ

 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"


:joda27:
غلام همت آن رند عافیت سوزم

که در گدا صفتی کیمیا گری داند

حافظ


غلام مردم چشمم که با سیاه دلی

هزار قطره ببازد چو درد دل شمرم

حافظ

غمت در نهانخانه دل نشیند به نازی که لیلی به محمل نشیند

طبیب اصفهانی
غلط است آنکه گویند به دل ره است دل را
دل من زغصه خون شد دل تو خبر ندارد




غبار آیینه ی دل حجاب دیده ی ما ست
وگرنه شاهد ما بی نقاب می گذرد
شهریار

 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"


:joda39:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است




غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است

در سراپای وجودت هنری نیست که نیست





غمم غم بی و غمخوار دلم غم

غمم هم مونس هم یار و همدم

غمم نهله که مو تنها نشینم

مریزا بارک الله مرحبا غم



(باباطاهر)







غمم نمیخورد ایام و جای رنجش نیست
هزار شکر که بی غم نمیگذارندم
(سایه)




غم تو با دل من پنجه درافکند و رواست
که این دلیر به بازوی آن هماورد است
(سایه)

 
بالا