●●● ابیات ناب شروع شده با حرف ع●●●

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
a%20%284%29.gif



  • سلام
    دوستان همانطور که از نام تاپیک مشخصه ابیاتی که با حرف ع آغاز میشن با همراهیتون در اینجا قرار میدیم
    لطفا در هر پست بیش از سه بیت قرار بدید...
    منتظر ابیات زیباتون هستیم

    ss%20%283%29.gif

 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
:joda11:
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
باز گردد یا بماند چیست فرمان شما



عاقبت منزل ما وادی خاموشان است

حالیا قلقله در گنبد افلاک انداز




عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما




عهدو پیمان فلک را نیست چندان اعتبار
عهد با پیمانه بندم شرط با ساغر کنم
 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
:joda19:
عدو با جان حافظ آن نکردی
که تیر چشم آن ابرو کمان کرد



عشق بازی کاربازی نیست ای دل سر بباز
زانکه گوی عشق را نتوان زد به چوگان هوس



عاشقان را گر در آتش می پسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر بر چشمه ی کوثر کنم




عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت
نسبت دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد
 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
:joda40:
عشق و شباب و رندی مجموعه ی مراد است
چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد
عاشقان را گر در آتش می پسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
باز گردد یا برآید چیست فرمان شما
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
:golez23::golez23::golez23::golez23:
عجب علمیست علم هیئت عشق
که چرخ هشتمش هفتم زمین است




عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ
بیا که نوبت بغـــــــداد و وقت تبریــز است



عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم




عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن زبر بخوانی در چارده روایت




عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم
گر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما

 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
:joda48:
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
باز گردد یا بماند چیست فرمان شما






عاقبت منزل ما وادی خاموشان است

حالیا قلقله در گنبد افلاک انداز



عاشقم برلطف و بر قهرش به جد

بالعجب من عاشق این هردو ضد







عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیست

هرکه از جان شیرن نگذرد فرهاد نیست

میرزاده عشقی
 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
:joda15:
عشق از این گنبد در بسته برون تاختن است


شیشه ماه زطاق فلک انداختن است
علامه اقبال لاهوری



عندلیبی که به هر قنچه دلش میلرزد

بهتر آن است که در صحن گلستان نرود



عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است

عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما



عشق دردیست به نزدیک طبیبان لیکن

دردمندان همه دانند که آن در مان است

 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
:joda37:
عهدو پیمان فلک را نیست چندان اعتبار


عهد با پیمانه بندم شرط با ساغر کنم




عقل قوت گیرد از عقل دگر

پیشه ور کامل شود از پیشه گر



عشق بازی کاربازی نیست ای دل سربباز

زانکه گوی عشق را نتوان زد به چوگان هوس



عشقهایی کز پی رنگی بود

عشق نبود عاقبت ننگی بود
مولانا
 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
:joda27:
عاشقان را گر در آتش می پسندد لطف دوست


تنگ چشمم گر نظر بر چشمه ی کوثر کنم






عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت

نسبت دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد




عدو با جان حافظ آن نکردی

که تیر چشم آن ابرو کمان کرد



عشق فرمان داده به تو فکر کنم
روز و شب زیر لبم اسم تو را ذکر کنم



عروس گل که به نازش به حجله آوردند
به عشوه باز دهندش به باد رخت و جهیز

استاد شهریار
 
بالا