&&& داستان خیلی قشنگ- حضرت ابراهیم(علیه السلام) و پیر مرد &&&

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند: روزی ابراهیم خلیل اطراف كوه بیت المقدس برای یافتن چراگاهی گردش میكرد تا گوسفندان خود را به آن ناحیه برد.
در این هنگام صدایی بگوشش رسید، نگاه كرد، مرد بلند قامتی را مشاهده كرد كه مشغول نماز است، سؤال نمود: بنده خدا نماز برای كه میخوانی؟
آن مرد جواب داد: برای پروردگار آسمان، پرسید از بستگان و خویشاوندان تو كسی باقیمانده؟ پاسخ داده نه،ابراهیم ـ علیه السّلام ـ فرمود: از چه محلی غذا تهیه میكنی، اشاره به درختی نمود و گفت:

میوه این درخت را میچینم و برای زمستانم ذخیره مینمایم، از منزلش سؤال كرد، كوهی را نشان داد و گفت:
در آنجا است، پرسید: ممكن است مرا به منزل خود ببری و یك شب میهمان تو باشم.
پیرمرد: در جلو منزلم آبی است است كه عبور از آن مشكل است. سؤال كرد خودت چگونه میگذری پاسخ داد من از روی آب میگذرم.
گفت: دست مرا هم بگیر، شاید خداوند به من نیز قدرت دهد تا از آب بگذرم، پیرمرد ابراهیم خلیل ـ علیه السّلام ـ را گرفته هر دو از آب گذشتند وقتی به منزل رسیدند حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ پرسید:

كدام روز بزرگترین روزها است، پیر مرد گفت:
روز قیامت كه خداوند پاداش اعمال مردم را در آن روز میدهد.
حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ فرمود:
خوبست با هم دعا كنیم كه از شر آن روز خداوند ما را ایمن دارد. پیر گفت:

دعا را برای چه میخواهی، به خدا قسم سه سال است دعائی كردهام و حاجتی خواستهام، هنوز مستجاب نشده ابراهیم ـ علیه السّلام ـ فرمود:
میخواهی بگویم چرا اجابت به تأخیر افتاده، زیرا خداوند وقتی بندهای را دوست داشته باشد اجابت دعایش را به تأخیر میاندازد تا مناجات كند و طلب نماید، چون راز و نیایش او را دوست دارد، امّا بندهای كه خدا بر او خشمگین است، اگر چیزی درخواست كند، در برآوردن حاجت او تعجیل میكند یا قلبش را از آن خواسته منصرف نموده، مأیوسش میكند تا دیگر درخواست ننماید، آنگاه پرسید حاجت تو چه بوده؟

پیرمرد گفت:
سه سال پیش گله گوسفندی از اینجا گذشت، جوانی زیبا صورت كه دو رشته موی بر دو طرف سر داشت گوسفندان را سرپرستی میكرد: از او پرسیدم این گوسفندان متعلق به كیست؟
گفت: از ابراهیم خلیل الرحمان. آن روز درخواست كردم خدایا اگر در روی زمین خلیل و دوستی داری به من نشان بده!

ابراهیم ـ علیه السّلام ـ فرمود:
خداوند دعایت را مستجاب نمود، من ابراهیم خلیل هستم.
پیرمرد حركت كرده او را در آغوش گرفت، حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: چون پیغمبر اسلام محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ مبعوث شد، دستور داد مؤمنین مصافحه نمایند.




www.roozgozar.com-2096.gif
 
بالا