You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
●●● ابیات ناب شروع شده با حرف ر●●●
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
مولانا
راز دلت را مکن فاش به نامحرمان
در بر مامحرمان راز گشودن خطاست
احمد کمالی
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
حافظ
راستی آور که شوی رستگار
راستی از تو ظفر از کردگار
نظامی
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
راه مردان به خود فروشی نیست
در جهان بهتر از خموشی نیست
اوحدی
رخت بر بست ز دل شادی و هنگام و وداع
با غمت گفت که یا جای تو یا جای من است
فرخی یزدی
رسم دو رنگی آیین ما نیست
یکرنگ باشد شب و روز من
رهی معیری
رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود
دیگر به چه امید در این شهر توان بود
سعدی
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
رفیقی بایدم همدم، به شادی یار و در غم هم
وزین خویشان نامحرم مرا بیگانگی باید
اقبال لاهوری
رفیق اهل غفلت هر که شد از کار می ماند
چو یک پا خفت، غنیپای دگر از رفتار می ماند
صائب تبریزی
روزگار است این که گه عزت دهد گه خوار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد
قائم مقام فراهانی
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
روزگاریست که در دشت جنون خانه ی ماست
عهد مجنون شد و دور دل دیوانه ی ماست
فرخی یزدی
روزگاری شد ز چشم اعتبار افتاده ام
چون نگاه آشنا از چشم یار افتاده ام
صائب تبریزی
روزها در حسرت فردا به سر شد ای دریغ
دیگر از عمرم همین امروز و فردا مانده است
ابوالحسن ورزی
روم به جای دگر دل دهم به یار دگر
هوای یار دگر دارم و دیار دگر
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
روزگاری من ودل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنچه جان بسپارند چاره نیست
روز وشب دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
رشته ای بر گردنم افکنده دوست
میکشد هر جا که خاطر خواه اوست
کاربر با تجربه
"بازنشسته"
روزها می گذرد حادثه ها می اید
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
روز صحرا وسماع است ولب جوی وتماشا
در همه شهر دلی ماند که دیگر نربایی
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد