*** مناظره امام رضــــــــا(ع) با فردی بی دین ***

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

موضوع مناظره: وجود و شناخت خدا با حواس پنجگانه




خدمتگذار امام رضا ـ علیهالسّلام ـ میگوید فردی بی دین(زندیق)، در حالی كه جماعتی نزد آن حضرت بودند، خدمت امام رسید.

امام رو به او نمود و فرمود: اگر فرضاً نظریه شما، در رابطه با مبدأ و معاد صحیح باشد ـ و حال آنكه چنین نیست ـ آیا قبول داری كه در نهایت، ما و شما یكسان هستیم و نمازها و روزهها و زكاتهای ما و اعتراف ما به مبدأ و معاد برای ما زیانی ندارد؟

زندیق كه پاسخی نداشت، سكوت اختیار كرد.

امام ادامه داد و فرمود: اگر نظریه ما در رابطه با مبدأ و معاد صحیح باشد ـ در حالیكه چنین هم هست ـ آیا قبول داری كه شما هلاك شدهاید و ما نجات یافتهایم؟
زندیق كه باز پاسخی نداشت، سخن را بجای دیگر كشید و گفت: خدا رحمت كند تو را به من بگو كه او (خدا) چگونه است و كجا است؟

امام: وای بر تو، راه را اشتباه رفتی ، او «كجا» را بوجود آورد، او بود و «مكانی» نبود، ونیز او «چگونگی» را ایجاد كرد، او بود و «چگونگی» وجود نداشت، خداوند با كیفیت و مكان شناخته نمیشود و با حواس، قابل درك نیست و او را با هیچ چیز نمیتوان مقایسه نمود.
زندیق: بنابراین او چیزی نیست، چون با هیچیك از حواس: قابل درك نمیباشد.

امام: وای برتو، چون حواس نمیتواند او را ادراك كند منكر او میشوی، و ما درست بر عكس، بدلیل اینكه حواس ما از ادراك او ناتوان است یقین میكنیم كه او پروردگارما است، و شباهتی با سایر موجودات ندارد.

زندیق: پس به من بگو او كی بوجود آمده؟

امام: تو بمن بگو كه كی نبوده تا به تو بگویم كه كی وجود یافته؟

زندیق: بچه دلیل میگویی كه هست؟

امام: به دلیل اینكه وقتی به خویش مینگرم میبینم كه نمیتوانم در طول و عرض، چیزی به خود اضافه كنم و یا كم نمایم و نمیتوان ناخوشیها را از خویش دفع، و منفعت را به سوی خود جلب كنم، روی این حساب فهمیدم كه بنیاد هستی من بنائی دارد و لذا به او اعتراف كردم.

علاوه بر این با رؤیت... پدیده ابرها و گردش بادها و جریان خورشید و ماه و ستارگان و غیره كه آیات شگفت انگیز و متقن آفرینش هستند، دانستم كه این امور تدبیر كننده و پدید آورندهای دارند.

زندیق: اگر خدا وجود دارد پس چرا چشم او را نمیبیند؟

امام: تا میان او «كه پدیده نیست» و آفریدهها تفاوت باشد او بالاتر از آنست كه دیده او را درك كند، یا خیال به او احاطه یابد، یا عقل به كنه او برسد.

زندیق: پس حد و مرز او را برای من بیان كن.

امام: او بینهایت است، حد و مرزی ندارد.

زندیق: چرا؟

امام: چون هر چه محدود باشد، نهایت دارد، و احتمال محدودیت مساوی است با احتمال زیاده و نقصان. بنابراین او محدود نیست و زیاده و نقصان نمیپذیرد و قابل تجزیه نمیباشد، و به وهم نمیآید.
زندیق: توضیح بدهید، اینكه میگویید خداوند لطیف، شنوا، بینا، دانا و حكیم است، آیا شنیدن جز با گوش و دیدن جز با چشم ، و ظریف كاری جز با دست، وحكمت جز با سازندگی امكان پذیراست؟

امام: مقصود از اینكه میگوییم خداوند لطیف و ظریفكار است این است كه او در پدید آوردن مصنوعات، ظرافت و دقت دارد نمیبینی وقتی شخصی در اخذ چیزی ظرافت و دقت به خرج میدهد، میگویند فلانی چقدر با لطافت كار میكند، بنابراین چرا این معنی به آفریننده با شكوه جهان گفته نشود؟...
و اینكه ما میگوییم خداوند شنوا است برای این است كه هیچ صدائی از او پنهان نیست... و در تشخیص هیچ لغتی اشتباه نمیكند بنابراین او شنوا است ولی نه بوسیله گوش.
و گفتیم او بینا است زیرا او جای پای مورچه ریز سیاه در شب تاریك، بر سنگ سیاه را میبیند، او حركت مور را در شب قیرگون مشاهده مینماید... بنابراین او بینا است ولی نه به وسیله چشم همانند آفریدههای خود.

این مناظره آنقدر طول كشید، تا اینكه در همان جلسه، زندیق اسلام اختیاركرد.

........

منبع: احتجاج طبرسي ج 2 ص 171 ـ 173



2217105zk3qplqanh.gif
 

فاطمة الزهرا

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
گمنام جان
واقعا مرسی از تاپیکای خوبت .به آدم روحیه میدی .♥
 
بالا