فرقه های مختلف

peyvand

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
فرقه هندوئیسم
هندوئیسم مکتبی است که بنیانگذار خاصی ندارد. هندوها فقط اعتقاداتی دارند. که منشأ آنها مشخص نیست. البته اعتقادات هندوها با هم ثابت نیست. تنها موردی که می توان از آن به عنوان اعتقاد ثابت هندوئیسم نام برد، قانون تثلیث یا همان سه گانه پرستی است. که فرق متعدد هندو ها به آن پایبند هستند. خدایان سه گانه هندو عبارتند از:

  1. ویشنو
  2. شیوا
  3. برهما
در کنار این سه نام می توان به نام کریشنا هم اشاره کرد. کریشنا خدا نیست. اما تجسم عینی ویشنو در زمین است. ویشنو خدای خیر و خوبی و نگهدارنده جهان است. برهما خدای آفریننده جهان و بالاخره شیوا خدای مرگ و نابودی.
در مذاهب هندی، خداوندگاری را کلاسیک نموده اند. شاگرداناین مکتب و مکتبهای بـرآمده از آن مانند بودا و یـوگی ، پس از تشریفات خاصی که در معابد و خانقاههای خود در کنار رود گنگ انجام می دهند، در روز معینی در مقابل ویشنو که به صورت مجسمه سنگی در روی ارابه سنگینی حرکت می کند قرار می گیرند.
این شاگردان که در معابد تعالیم مقدماتی را فرا گرفته اند، در انظار عمومی، به تدریج با مجسمه ویشنو معاشقه کرده تا آنجا که تعدادی از آنان، خود را زیر ارابه انداخته و وجودشان را فدای ویشنو می نمایند.
این آئین، با اضافات و ملحقـاتی که دارد از دیر زمـان در هند رایج بوده، تدریجاً در ابعاد کوچکتر، در تمرینهای جوکی ، بودایی و ذن به گونه ای وارد شده است. و افراد این معبد های هندی، در اوقات معینی به ریاضتهایی اشتغال دارند.
با ورود مسیحیت به هند، خصوصاً در قرن نوزدهم میلادی تفکـرات هنـدوئیسم دچـار تحول عظیمی شده و فـرق جدیـدی مانند تئو سوفی پدید آمده اند. از فرق کلاسیک این آئین می توان به سیک ، برهمایی و کاست اشاره کرد.
top.gif


فرقه یزیدیه
از ميان آن گروه ها مي توان به فرقه يزيديان که عموماً در کردستان عراق مي باشند اشاره کرد. مراسم حجي نيز در لالش واقع در کردستان عـراق دارند و طبق گفته برخي، آيين خشني ندارند و حيوانات را در مراسمشان قرباني مي کنند. اشاره ای مختصر به این مـراسم خالی از لطف نیست. چه اینکه بدانیم آنها تا چه حد در اعتقادات پوچ خود استوار هستند. و حتی برای تشرف به آن مراسم خاصی دارند.
برخی فرقه یزیدیان را به قبل از اسلام نسبت می دهند و البته خود آنها اعتقاد دارند حتی از زرتشت هم قدیمی تر است. اما حقیقت، این است که این فرقه مربوط به قرن پنجم هجری می باشد. و مؤسس آن شخصی به نام شیخ عدی بن مسافر می باشد.
نام شیطان در این فرقه که البته بسیار هم مورد احترام است ملک طاووس است.
يزيديان هم مثل بسيارى از پيروان اديان باستانى اعتقاد دارند كه جهان و هر چه در آن است از چهار عنصر اصلى (آب، باد، خاك و آتش) تركيب يافته است.
خداوند انسان را از آب و خاك آفريد در حاليكه فرشتگان درگاه او همه از جنس آتش هستند. و آتش به باور آنها بـر گل برتری و ارجحيت دارد. وقتى خداوند از فرشتـگان درگاهش (از جمله ملك مقرب، طاووس) می خواهد كه در مقابل ساخته دست او، (آدم) تعظيـم كنند، ملك طـاووس از اين دستور نابجاى خداوندی سـر می پيچد. و از همان زمان سر به شورش می گذارد. شورشى كه تا روز حشر ادامه خواهد داشت و يزيديان آنرا شورشى بر حق و مقدس می شناسند.
مراسم حج فرقه یزیدیان
مـراسم حج يزيديان هـر ساله در پرستشگاه لالش برگزار می گردد. لالش روستائى است در مركز كردستان عراق. پرستشگاه لالـش كه به آتشكـدهاى بزرگ شبیه است، در مـركز اين روستـا بر فـراز تپهاى بنا شده كه خيلى قديمى است.
مراسم حج در طول سه روز برگزار شده و چندين هزار نفر برای زيارت، آنجا جمع می گردند. نه تنها از كردستان عراق كه از سوريه و ايران و حتی اروپا نيز عده ای در این مراسم شرکت می کنند. (ظاهراً تعداد زیادی از پيروان اين دين در استانهاى كردستان و كرمانشاه ايران زندگى می كنند).
پرستشگاه لالش از سه قسمت تشكيل می شود: شبستان، محـوطه حيـاط و صحـن دوزخ (جـائيكه مـراسم حج در آن برگزار مـی شود). بزرگان فرقه (که به شیخ معروف هستند) دور سالن بزرگ نشسته و نظاره گر مراسم هستند. از جمله موارد دیده شده در مراسم، پذیرایی با ماده ای قهوهاى رنگ به تيرگى قير است که در استكان هائى به كوچكى انگشتانه، می ریزند که در تلخى نظیر ندارد.
از آداب این مراسم این است که همه باید با پای برهنه در دوزخ حاضر گردند.
سردر عمارت مربوطه مثل سردر همه مساجد و كليساها پر از نقش و نگار است. اما آنچه جلب توجه می كند نام ملك طاووس است كه به صورت سنگ برجسته بر ديوار نقش بسته است.
و اما دوزخى كه در پرستشگاه لالش ساخته شده، تنها چند دخمه غار مانند تار و تيره دارد. با خمره هائى كه كنار هم چيده شده اند و رويشان رنگ مشكى ريخته اند تا فضا را ترسناكتر كنند. درهاى دخمه آنقدر كوتاه هستند كه بايد خميده از آنان عبور کرد.
بخـش مهـم و تعيـين كننده اين مـراسم، جـدا از گـره زدن به پارچههائى كه به ستونهائى بسته شدهاند (مثل دخيل بستن) و طواف كردن دور مقبرهاى (كه گور شیخ عدی و برخی قدیسین يزيدى است)، پرتاب دستمال به سنگ برجستهاى است كه از ديواره غار بيرون زده است.
اصلىترين مرحله حاجى شدن اين است كه با چشمان بسته از فاصله هفت مترى دستمال سياهى را كه به بزرگى چارقد زنان كرد است، به طرف آن سنگ پرتاب کنند. اگر در سه بار دستمال به برجستگى سنگ گير کند، حج آنان قبول شده است. وگرنه بايد روز ديگر برگردند و دوباره تلاش كنند. در پایان، بعد از مراسم باید گاوی را نیز قربانی نمایند.
top.gif

فرقه ایزدیه
فرقه یزیدیه جدید نام خود را به ایزدیه تغییر داده اند . آنان خود را به قبل از اسلام نسبت داده و با زرتشت مقایسه می کنند . اعمال و عبادت آنان متفاوت از فرقه یزیدیه (قدیم) بوده . آنان در گذشته مانند مسلمانان نماز می خواندند و حج می رفتند که در فرقه ایزدیه نمار و حج آنان متفاوت شده است.
محل حج فرقه ایزدیه روستایی به نام لالش در کردستان عراق نزدیک مرز سوریه می باشد که عموما طرفداران این فرقه کرد می باشند.
top.gif

آئین بودا
این آئین ابتدا در هند ظهور یافته، سپس به آسیای میانه و بعد از آن در زمان ظهور مسیح علیه السلام به آسیای شرقی کشیده شده و در چین و ژاپن فراگیر گردیده است. آئین بودا فرق مختلفی دارد. آئینهایی مانندجینیسم و یوگا از فرقه های بودیسم می باشد، که تا اروپای غربی نیز کشیده شده است. به طوری کهبودیسم اروپایی یکی از شناخته شده ترین آن فرقه هاست.
همانطور که در مکتب هندو گفته شد، تفکرات مسیحی بر هندوئیسم تأثیر گذاشته و مکتب تئوسوفی شکل گرفت. این اتفاق برای بودیسم نیز افتاده و گرایشهای اصلاحی نیز در آن پدید آمده و منجر به تولد بودیسم غربی گردید. که مرکزیت کنونی آن در بریتانیا می باشد.
با انـدکی ملاحظه در می یابیم که افراد متعددی در شکل گیری یک مکتب نقش دارند. و هر کس چیز جدیدی به آن می افزاید.
براستی آیا می توان نقش شیطان را در انحرافات نادیده گرفت. اگر واقعاً بودیسم دین درستی باشد، چرا باید در طول تاریخ و با ورود به هر موقعیت جغرافیایی رنگ باخته و شکل دیگری به خود بگیرد.
مگر نه اینکه اسلام وقتی وارد هر منطقه ای شد، آنجا را متحول ساخت. اما چرا ادیان دیگر به هر نطقه جغرافیایی وارد می شوند، خود رنگ می پذیرند و متحول می شوند؟
بسیارند کسانی که به دین، فقط از این باب می نگرند که تنوعی در زندگی انسان به وجود می آورد. و منشأ آن و هدف آن چندان مهم نیست. و چه بسیارند آنان که همین نوگرایی های در ادیان را نوعی فضیلت برای خود دانسته و به آن نیز افتخار می کنند. حال آنکه نمی دانند یا نمی خواهند بدانند که عاقبت و آخرت کار آنان چه خواهد شد.
این همان نگاه سطحی به دین است. پس وای به حال جامعه و مردمی که دچار سطحی نگری و دگم اندیشی شوند. و چه به روز آنان خواهد آمد؟
top.gif

اودین
یکی از ادیان اسکاندیناوی اودین می باشد. خدای این دین همان اودین است که خدای جنگاوری می باشد، اودین بزرگترین خدا بوده که در میان وایکینگها بسیار محبوب بوده است.
سـربازان بر روی نیزه ها و سپـرهای خود نقـش او را حک می کـردند که نشان خشم و حمله وحشیانه سپـاهیان بود که با بی رحمی می جنگیدند. اودین در میان ژرمن ها به وودَن معروف بوده است.
اودین تمام قدرت خود را از راه جادوگری و ثروت بدست آورده و با ارواح نیز در ارتباط بوده است.
top.gif

دین هوپی
سرخپوستان آمریکای شمالی به این دین معتقد بودند. این دین چند خدایی را به اوج رسانده است. برخی از خدایان این دین عبارتند از:
1- سوتونگ ناگو: خدای آسمان
2- ماسوا: خدای خاک و مرگ
3- تاوا: خورشید پیر
4- کاچیناها: ارواح نیاکان و...1
top.gif

دین بَتَک توبا
این دین در حوالی اندونزی و سوماترا در قدیم رایج بوده و اکنون نیز پیروانی دارد. از اعتقادات رسمی این دین، اعتقاد به طبقات عالم است که سه طبقه می باشد. در طبقه اول که به نام موله جادی معروف است، خداوند و پسرانش زندگی می کنند. طبقه وسط محل زندگی انسان است و طبقه زیرین محل زندگی ناگه پادوهَه اژدهای عذاب است.
از رسوم این دین و از پایه های آن، آدم خـواری است. که طبق اعتقادات آنان باعث می شود، انسان قدرت های انسان خورده شده را بدست آورد.
با نگاهی به سبک و سیاق ادیان غیر الهی و مادی در می یابیم که همگی از یک آبشخور تغذیه می شوند. البته در طول تاریخ و بسته به منطقه جغرافیایی این ادیان، گرایشات و اعتقادات متفاوتی در آنها وجود دارد. اما نکته مشابه در تمامی آنها، شیطانی بودن آنهاست.
چه اینکه چند خدایی در الوهیت معنایی ندارد. و اگر بخواهیم اعتقاد به خدا را به عنوان امر فطری بشری بپذیریم، باید بدانیم که خداوند یکتاست. و یکتایی نیز با چند خدایی و... همخوانی ندارد.
سوزاندن بدن مردگان (بودیسم)، سوزاندن زن در صورت فوت شوهر (برخی فرق هندوئیسم)، زنده دفن کردن زن در صورت مرگ همسر (بومیان آفریقا)، زنده دفن کردن کنیزکان و غلامان (برخی قبایل آفریقایی و عرب جاهلیت)، زنده بگور کردن دختران (اعراب جاهلیت)، قربانی کردن دختران خردسال در اعیاد سالیانه (قبیله اینکاها)، قربانی کردن پسران در مراسمات آئینی (قبایل اسکاندیناوی) و... همگی از رسوخ روحی شیطانی، در ادیان غیر الهی حکایت دارد.
و این چنین است که با اندکی تأمل در می یابیم، همگی آن ادیان چه در گذشته و چه در حال حاضر، که نمونه بازر آن سیطنیسم یا همان شیطان پرستی است، از یک مجرا وارد شده و تغذیه شده اند. چه اینکه هنوز در مراسمات شیطان پرستان انسان را قربانی می کنند.
ممکن است برخی باور نداشته باشند، ولی واقعیتی است آشکار. که امروز در جوامع به اصطلاح متمدن آمریکایی و اروپایی در حال اجراست.
اگر برخی همچنان می خواهند چشم خود را بر حقایق ببندند و به جانب داری از فرهنگ منحط غربی ادامه دهند، کاری نمی شود کرد.
چرا که آنان نمی خواهند حقایق را درک کنند. به یاد بیاوریم که در ماجـرای تجاوز به دختران ایتالیایی در سالهای نه چندان دور تـوسط سربازان آمریکایی، یکی از مـردم ایتالیا در مصاحبه ای گفت: هنـوز باورم نمی شـود که این آمـریکایی ها هستند که چنـین کاری کرده اند. آیا مگـر می توان قبول کرد که آمریکایی های مهربان مرتکب تجاوز شوند!.
ملاحظه کنید که چگونه افکار مردم دنیا شستشو داده شده است. که حتی فکر تجاوز یک آمریکایی هم برای آنها دشوار است. حال چنین مردمی را چگونه می توان توجیه کرد که، هنوز هم شیطان پرستان، انسان را قربانی می کنند، خون انسان می نوشند، اندام بدن انسان را قطعه قطعه کرده و به نیت های مختلف می خورند. آری تصورش هم سخت است، ولی واقعیت دارد.
شهوت کشتن - مرده گرایی - لواط – مدفوع خواری – بت پرستی – جماع با حیوانات – تغییر جنسیت – خود فروشی جنسی – تجاوز به عنف – اعمال اسفبار آزار جنسی – عورت نمایی و... همگی علائم یک جامعه رو به اضمحلال و بیمار و همچنین از نشانه های جوامع در حال گذار به مرحله انحراف هستند.
اعتقادات آنان باعث می شود، انسان قدرت های انسان خورده شده را بدست آورد.
با نگاهی به سبک و سیاق ادیان غیر الهی و مادی در می یابیم که همگی از یک آبشخور تغذیه می شوند. البته در طول تاریخ و بسته به منطقه جغرافیایی این ادیان، گرایشات و اعتقادات متفاوتی در آنها وجود دارد. اما نکته مشابه در تمامی آنها، شیطانی بودن آنهاست.
چه اینکه چند خدایی در الوهیت معنایی ندارد. و اگر بخواهیم اعتقاد به خدا را به عنوان امر فطری بشری بپذیریم، باید بدانیم که خداوند یکتاست. و یکتایی نیز با چند خدایی و... همخوانی ندارد.

منبع:
http://mysavior.ir
 

Velayt

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
بلایی که فرقه «حلقه» بر سر یک دختر آورد

21 روزی می شد که آمده بودند تهران و دخترش را برای انجام آزمایشات تخصصی و پیگیری درمان در یکی از بیمارستان های شهر بستری کرده بود؛ دختری که از ترس شناخته شدن حتی اسم اصلی اش را به خیلی ها نمی گویند تا مبادا اعضای حلقه عرفان برایشان دردسری درست کنند.

مهسا 28 ساله که تنها توان حرکت پلک ها و یک دستش را دارد، آرام در تخت بیمارستان نظاره گر اتاق و مادرش است، حالتی که گویی قرار نیست به این زودی ها از آن خلاص شود.

مادرش درباره بستری شدن دوباره مهسا می گوید: یک ماه پیش بود که دخترم به من فهماند اطراف دهانش احساس بی حسی می کند و وقتی در اصفهان پیش دکتر رفتیم و آزمایش دادیم، باز هم دکتر هچی بیماری را تشخیص نداد و به همین دلیل و به پیشنهاد دکترش به تهران آمدیم تا در اینجا بتوان دلیل علمی برای فلج کامل دخترم پیدا کرد، در حالی که با وجود انجام بیستم ام آر آی و آزمایش های مختلف، هنوز دکترها دلیلی را مطرح نکرده اند.

وی با بیان اینکه متاسفانه دکترها تنها علم را قبول دارند و اعتقادی به مسائل ماورالطبیعه ندارند، افزود: در حالی که اگر این مسئله را قبول داشتند و با من همکاری می کردند، حتما می توانستم کسانی که چنین کاری با دخترم کردم را به دادگاه بکشانم؛ ولی تاکنون موفق نشده ام و حتی زمانی که دادگاه قوه قضائیه ما را به پزشکی قانونی ارجاع داد نیز هیچ دلیل علمی و منطقی برای وضعیت دخترم تشخیص داده نشد.

1915435_658.jpg


مادر مهسا درباره دلیل فلج شدن دخترش می گوید:
دخترم چندین بار توسط خانم (....)، دختر عمه اش با مستری جلسه برگزار کرد و اولین جلسه آن نیز در خانه خودمان بود ولی بعد از مدتی که دخترم اتصال برقرار کرد، عنوان کردند که حتما باید در یک مهمانی شرکت کند که اتفاقا مهمانی نیز در شب قدر ماه رمضان سال 91 بود و وقتی دخترم از آن مهمانی برگشت، عنوان کرد که دیگر در این جلسات شرکت نمی کند و تنها اتصالش را می گیرد؛ چرا که آنها در مهمانی لباس قرمز پوشیده و خوشحالی می کردند و به دخترم نیز گفته بودند که نباید به اهل بیت (ع) متوسل شد و حتی برای اموات فاتحه خواند و تنها باید مستقیم با خدا و ملائکه ارتباط گرفت. البته به گفته خودشان در این جلسه به دخترم تشعشع دفاعی دادند، تشعشی که ظاهرا ارتباطی با فرادرمانی ندارد و اتفاقا هم با اجازه خود شخص انجام می شود، ولی درباره مهسا از او اجازه نگرفتند و به وی تشعشع دفاعی دادند.

وی ادامه می دهد: تنها 6 روز بعد از آن اتفاق دخترم به یک باره سرش را با حالت بدی تکان می داد و حتی سیاهی چشمش از بین رفت و وقتی وی را به دکتر بردیم، دکترها هیچ بیماری را تشخیص ندادند، یک روز بعد از آن دخترم با صدای وحشتناکی از خواب بیدار شد و زبانش میان دندانهایش قفل شده بود و فقط به یک گوشه دیوار اشاره می کرد و بعد از آن بدنم دخترم به صورت کامل فلج شد.

مادر مهسا با بیان اینکه از همان زمان تا الان با وجود انجام ازمایش های فراوان ولی دلیل علمی برای وضعیت دخترم تشخیص داده نشده، معتقد است: دخترم چند سال پیش دچار بیماری روماتیسم بود و دکترها تلاش دارند که وضعیت فعلی اش را به این بیماری مرتبط کنند، ولی به گفته دکتر روماتولوژیست اش بیماری دخترم خاموش شده و هیچ علائمی مبنی بر وجود این بیماری در بدنش وجود ندارد.

به گفته مادرش گویی همه مسائل دست به دست هم دادند تا نتواند شکایتش از دختر عمه دخترش و مستر را به سرانجام برساند؛ چرا که دادگاه تنها ادله منطقی و علمی می خواهد و دکترها نیز تا به حال نتوانسته اند چنین ادله ای را ارائه کنند؛ البته زمانی که مادر مهسا دخترش را پیش بزرگان دین برده، آنها عنوان کرده اند که مهسا تسخیر شده و هیچ بیماری نیز ندارد، ولی این صحبت ها نمی تواند ادله محکمی برای دادگاه باشد.

مادر مهسا که همان ابتدا از دختر عمه و مستر به پلیس امنیت اصفهان شکایت کرده بود و بعد از پیگیری ها، پلیس آنها را به دادگاه قوه قضائیه ارجاع داد و از آنجا به پزشک قانونی رفتند ولی پزشکی قانونی دلیل علمی برای وضعیت دختر پیدا نمی کنند و با وجود اینکه قاضی دادگاه تنها 2 روز به خانم الف، فرصت می دهد تا مستر را به دادگاه معرفی کرده و دادگاه درباره آن تصمیم بگیرد، ولی به گفته مادر مهسا به یک باره تصمیم دادگاه تغییر می کند و خانم الفنیز با وجود اینکه یک بار به ارتباط با مستر و بردن مهسا به مهمانی اعتراف کرده بود، همه مسائل را تکذیب می کند.
مادر مهسا می گوید: می دانم که دخترم از ترس به چنین وضعیتی افتاده است؛ چرا که در جلسات عرفان حلقه به اعضا تلقین می کنند که چیزهایی می بینند که دیگران قادر به آن نیستند و بعد از آن شب دیگر دخترم نتوانست از لحاظ بدنی حرکتی انجام دهد و مسئله ناراحت کننده این است که هنوز اعضای عرفان حلقه جلسات شان را در شهرها برگزار می کنند.

وی در همین زمینه تصریح می کند: چند ماه پیش که دخترم در بیمارستان اصفهان بستری بود، یک خانم در همان بیمارستان به من پیشنهاد داد که برای شفای دخترم آن رابه جلسات عرفان حلقه ببرم و این مسئله بسیار ناراحت کننده است؛ وقتی صحبت به اینجا می رسد، مهسا با اشاره چشم و دست به مادرش می فهماند که می خواهد مطلبی را بنویسد، مطلبی که وقتی روی کاغذ می آید تنها یک جمله است «خدا بکشتش!» و مادرش می گوید: منظورش طاهری است، هر بار که از مهسا درباره طاهری می پرسیم، همین را می نویسد.
مادر مهسا درباره روند پیگیری درمان دخترش می گوید: تنها به دلیل تهران آمدم که مطمئن شوم دخترم از لحاظ علمی بیماری ای ندارد و دیگر به این شکل دنبال درمانش نخواهم بود، البته که برای حفظ همین وضعیت باید با دکترها ارتباط داشته باشم تا وضعیت دخترم از این بدتر نشود؛ چرا که دخترم نه تنها قدرت تکلم ندارد، بلکه حتی نمی تواند غذا را بجوید و مجبورم غذایش را میکس کنم و به او بدهم.

وی در پایان صحبت هایش می گوید: چرا زمانی که با دکترها از مسائل ماورالطبیعه صحبت می کنیم عنوان می کنند که آنها خرافات است، در حالی که باید آنها و روانشناسان بیاید و در این زمینه صحبت کنند تا دیگر شاهد نباشیم افراد کم سوادی مانند خانم الف جوانان مردم را به جلسات عرفان حلقه ببرند و مشکلات زیادی را به آنها به وجود بیاورند.

از همه این مسائل هم که بگذریم، مهسا و خانواده اش با یک مشکل اساسی دیگری روبه رو هستند، آن هم مشکلات مالی و هزینه های درمان مهسا است؛ چرا که وقتی از مادرش در این زمینه سوال می کنیم تنها یک جمله می گوید: «خیلی سنگین است و دیگر توانایی آن را نداریم.»

طاهری مدعی است اگر تشعشع دفاعی بدون اجازه بیمار اعمال شود آسیب زاست،این در حالی است که در مورد مهسا و بسیاری از آسیب دیدگان با اجازه بیمار هم این آسیب ها وارد شده و بیمار نه تنها درمان نمی شود بلکه شدیدا آسیب می بیند و قابل درمان هم نیست و مهسا نیز یکی از قربانیان اعتماد به فرقه ای است که مدعی شفابخشی است.

از مهسا و مادرش خداحافظی کردیم در حالی که نگاه او همچنان به دیوار خشکیده بود و به چیزی فکر می کرد؛ کسی نمی داند به چه چیزی؛ شاید به چیزهای عجیبی که دیده بود یا به خوشبختی و زندگی از دست رفته اش یا شاید هم به عاقبت محمدعلی طاهری که این روزها در زندان است.
 
بالا