از بابي گري تا بهايي گري فرق و جریان ها

  • نویسنده موضوع ضحا
  • تاریخ شروع

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
5/4. جانشيني پسر بعد از پدر


با مرگ ميرزا حسينعلي، بابيان و بهائيان در حالت صبر و انتظار به سر ميبردند تا اين كه پسر ارشد ميرزا حسينعلي به نام عباس افندي - كه بعدها <عبدالبهاء> لقب گرفت - تلاش گستردهاي را آغاز كرد و ضمن هدايت و رهبري اين فرقه، به تبليغات فراگير دست زد.

وي كه در محيط حكومت عثماني و در داخل ايران مجالي براي تبليغ نمييافت، در سال 1911 ميلادي به اروپا مسافرت نمود.

و در سال 1912، نه ماه در آمريكا توقّف كرد و برخلاف رهبران پيشين، به جاي روسيه با انگلستان و سپس با آمريكا رابطهِ ويژهاي برقرار نمود. (تفصيل بيشتر اين مطلب، در بخش نقش و نفوذ استعمار در شكلگيري و تداوم اين فرقهِ ضالّه خواهد آمد).
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
5/5. رياست شوقي افندي و ديگر رهبران بهائيان



در سال 1921، با مرگ عبدالبهاء، شوقي افندي نوهِ دختري ميرزا حسينعلي زعامت بهائيان را بر عهده گرفت كه تا 1957 ادامه يافت.
بنا به نقلي، شوقي افندي پيش از مرگش، طرح تأسيس تشكيلاتي به نام <بيت العدل> را صادر كرد و چون ميدانست كه بعد از وي اين تشكيلات را بايد شخصي مطمئن اداره كند، <چارلز ميسن ريمن> آمريكايي را به جاي خود انتخاب كرد. از اين رو، وقتي كه شوقي افندي در سال 1336 ش (1957م) به طرز مشكوكي در لندن جان سپرد، <ميسن ريمن>، فرزند يكي از روحانيون كليساي اسقفي جاي وي را گرفت و خود را <شبان بهائيان> ناميده است. پس از او نيز افرادي همانند وي، رهبري بهائيان را بر عهده گرفتند (و بدين ترتيب حركتي كه از يكي از محلاّ ت شيراز شروع شد، از ايالات متحده آمريكا سر بر آورد)!!!
از سوي ديگر، بهائيان ساكن در فلسطين اشغالي و كشورهاي ديگر همسايه، با نپذيرفتن رهبري <ريمن>، يك گروه 9 نفري را مسؤول بيت العدل (در حيفاي اسرائيل)، و رهبران بهائيان قرار دادند و به اين وسيله سمبل همكاري جهاني يهود و بهائيت عليه منافع ملتهاي شرق اسلامي اعلان موجوديت كرد.21
در سالهاي اخير، شخصي به نام جمشيد معاني، در اندونزي خود را <اسماء الله>، ناميده و ادّعاي رهبري بهائيان را دارد. اعضاي محفل بهائيان پاكستان نيز به او پيوستهاند. او جملات عربي به شيوهِ سيد علي محمد باب و بهاءالله به اصطلاح به صورت آيات به زبان عربي نازل كرده است ... .22
ناگفته نماند كه بعد از مرگ شوقي افندي، اختلافات در رهبري بهائيان، آنان را به دو جناح انگليسي طرفدار <روحيه خانم ماكسول> همسر شوقي، و <ميسن ريمن> آمريكائي تقسيم كرد.23
اكثر بهائيان رهبري ميسن ريمن را نپذيرفتند و در انديشهِ تقويت تشكيلات بهائيه بر آمدند كه با انتخاب هيئت نه نفرهِ بيتالعدل در سال 1382 ه.ق زعامت امور بهائيان به آنها سپرده شد.
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
6. بهائيان و استعمار گران
6/1. استعمار و <مذهب تراشي>



پيش از آن كه دخالت مستقيم و غير مستقيم استعمارگران در اختراع يا تأييد و ترويج مسلك بهائيت را ملاحظه كنيم، شايسته است به يك ويژگي ديرينهِ استعمار در موضوع <مذهب تراشي> توجه كنيم. يكي از سياستهايي كه دشمنان اديان الهي، همواره آن را دنبال ميكردند، تحريف مذهب حق و اختراع مذهب جديد به جاي آن بود. <مذهب تراشي> از دير زمان رايج بود و هميشه در كنار دعوت حقّ پيامبران - عليهمالسلام - عدّهاي داعيهِ مذهب و مسلك جديد داشتند تا دكّهاي باز كرده به منافع اقتصادي، اجتماعي و سياسي و.... دست يابند.
در عصر حاضر، <مذهب تراشي> شكل جديدي به خود گرفته و همراه با پيشرفت دانش بشري، بعضي از مسلكها و مكاتب نو به وجود آمده، چهرهِ علمي و سياسي به خود گرفته، و با <ايسم>ها ظهور نمودند. مسلمانان از زمانهاي گذشته تا امروز، شاهد پيدايش انحراف فكري و عملي در جريان خلافت، حكميت و خوارج و به وجود آمدن فرق مختلف مذهبي در قرن دوم و سوم بودهاند. انحراف و برداشتهاي نادرست ابن تيميه در قرن هفتم، و ظهور كامل اين انحراف در قرن دوازدهم توسط محمد بن عبدالوهّاب - هم - نمونههاي بارز <مذهب تراشي> است كه از سوي بيگانگان ترويج و حمايت ميشود.
استعمار جديد در قرن اخير، براي زدودن اصالت مذهب و به انزوا كشيدن <دين>، مسلكهاي گوناگون را به وجود آورده، يا از آنها حمايت كرد كه از جملهِ آن بهائيت در ايران، قاديانگري در هندوستان و پاكستان و وهّابيّت در حجاز است. مهمترين هدف استعمار از حمايت و ترويج اين مسلكهاي ساختگي، ايجاد تشتّت در ميان مسلمانان و از هم پاشيدن اساس و بنيان دين است.
حدود يكصد سال پيش كه آفتاب در مستعمرات انگليس غروب نميكرد، وزارت امور خارجه اين كشور براي تداوم حاكميت خود بر ممالك مستعمره، شعبهاي مخصوص اديان مستعمرات، مستملكات، ممالك نيمه مستعمره و حتي سرزمينهاي مجاور آنها داير كرده و ديپلماتهايي كه در سفارتخانههاي انگليس در آفريقا، آسيا و خاورميانه با عنوان دبيري حضور داشتند، براي اين شعبه فعاليت ميكردند.
بعضي از مورّخان بر اين باورند كه ظهور فرقهِ <بهائيت> براي هدف سياسي بود كه پشت مظاهر ديني مخفي شد. بعضي از رهبران اين فرقهها، كشيشاني بودند كه استعمار از آنها جهت تفرقه ميان مسلمانان و بد جلوه دادن تعاليم انساني استفاده كرد، چنان كه براي همين مقصود از ملاّ احمد قادياني در هندوستان استفاده كرد.24
گرچه تاريخ، اصل شكلگيري فرقهِ بهائيت و فرقهِ بابيگري - كه پيش در آمد آن است - را به صراحت روشن نكرده كه آيا آنها ساخته و پرداختهِ مستقيم سياستهاي خارجي بودند يا نه؟ ولي به هر صورت كه باشد، نتيجه يكي است يعني ايجاد يك صف بندي در مقابل مسلمانان.
يكي از كساني كه عميقاً دربارهِ مسلك <بابيت> و <بهائيت> تحقيق كرده و تعاليم و كتابهاي آنها را مستقيماً مورد مطالعه قرار داد و نيز از نوشتههاي مخالفان نيز بهره برده، ميگويد: در نتيجهِ اين كوشش و تحقيق، پرده از جلو چشمانم پاره شد و نقشههاي توطئهآميز و گستردهِ استعمار بر ضدّ اسلام، كشف شد و به طور يقين بر من آشكار شد كه بهائيت يك گروه باطني مسلكاند كه سه نيرو در پشت سر، آنها را مورد حمايت قرار ميدهند: استعمار با حيلهها و توطئههايش، رژيم صهيونيسيتي با همهِ امكانات مخفي و آشكارش، مسيحيان و مؤسسههاي تبشيري.25
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
6/2. همبستگي يهوديان و بهائيان



با آغاز دعاوي مسلك جديد از سوي سران بابيت و بهائيت، انجمن جهاني يهوديان به تأييد و تقويت و كمك مالي و عملي از آنان پرداختند. دليل اشتياق يهود براي چنين كاري اين بود كه يهوديان از قرن نوزدهم ميلادي در صدد ايجاد يك كشور مستقل بودند كه يكي از بزرگترين مانع، در برابر آنها، قدرت و نيروي اسلام و امت اسلامي بود كه بيشترين كينه را نسبت به يهود داشتند. از اينرو، يهوديان براي زدودن افكار اصيل اسلامي و مقابله با آن، به تعريف و تمجيد از سران بهايي پرداختهاند، تا در كنار ادّعاي نسخ شريعت اسلامي و برداشتن جهاد و دفاع در مسلك نوظهور، زمينههاي همزيستي با يهوديان آماده گردد.
از سوي ديگر، در دورهاي - حدود يكصد و شصت سال، با ادّعاي ميرزا علي محمد باب، بابيگري در ايران آغاز شد و براي مدتي ايران مركز اصلي و به اصطلاح كعبهِ آمال بهائيان بود. اما با حكم ارتداد بهائيان از سوي مجتهدان و علماي اسلام و سختگيري بر آنها و فرار رهبران بهائيان به بغداد و استانبول و سرانجام به جزيره قبرس و گريختن پيروان ميرزا حسين علي بهاء به عكّا (در فلسطين اشغالي) اين كعبهِ آمال تغيير جهت داد، نام و عناوين رهبران بهائيت كه با <ميرزا> و <سيد> آغاز ميشد، به <افندي> كه عنوان عثماني بود، تغيير شكل داد. در چنين دوراني بود كه با تشكيل حكومت غاصبانه اسرائيل شوقي افندي، رهبري بهائيت را به دست گرفت. و براي اولين بار نام <ارض اقدس> و <مشرق الاذكار> از زبان وي شنيده شد.
ناگفته نماند كه در آن سوي سكّه، يهود كوششهاي فراواني كرد تا ميرزا حسين علي بهاء و عباس افندي را مظهر پيروزي يهود و مصداقي از پيشگويي عهد قديم26 مبني بر تجلّي نور الهي در جهان هستي و... قرار دهد!!!
يكي از نويسندگان بهايي (ابوالفضل جَرفادِقاني = گلپايگاني) با توجه به بند دوم از فصل 33 سفر تثنيه، كتاب تورات كه آمده: <پروردگار از كوه سينا آمد و از ناحيهِ ساعير بر مردم طلوع كرد و از كوه فاران درخشش نمود و از رِبواتِ قدس آمد و از سمت راستش نور سه بيعت بود>، ميگويد:
قبل از برپايي قيامت، بايد خداوند چهار مرتبه بر مخلوقات تجلّي كند و چهار ظهور واقع گردد تا بنياسرائيل به كمال رسد و كارشان به خداوند بزرگ منتهي گردد. پس پراكندگي آنان از دورترين نقطه جمع ميگردد و شرّ همهِ افراد از آنها دفع ميشود و در زمين مقدس ساكن ميگردند و موازين گذشته به آنها بر ميگردد>.27
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
6/3. به رسميّت شناختن يكديگر



عليرغم سابقهِ دشمني كه ميان يهوديان و مسلمانان در طول تاريخ اسلام بود، و بهائيت هم ريختن خون مسلمانان و غارت اموال را مباح اعلام كرده بود،28 چهارمين پيشواي بهائيت در صدد بر آمد تا با استفاده از اختلافات ديرينهِ مسلمانان و يهوديان، سرزمين اشغالي فلسطين (اسرائيل) را به عنوان مركز اصلي بهائيان بپذيرد و دولت غاصبانه يهود را به صورت پناهگاه و تكيهگاه جهاني اين فرقه در آورد.
دولت غاصب اسرائيل، از وضعيت به وجود آمده به خوبي استفاده كرد و لذا براي سرمايهگذاري در حيطهِ حكومت غاصبانهاش از همگان دعوت كرد و با روي خوش نشان دادن به سرمايهداران بهايي در فلسطين اشغالي، زمينههاي سرمايهگذاري فراهم شد؛ چنان كه تدفين رهبران بهايي در فلسطين اشغالي، بهانهاي ديگر براي تفاهم بيشتر بهائيان و يهوديان به دست داده است.
از اين رو، شوقي افندي در تلگراف 9 ژانويهِ 1951م رسماً از تشكيل دولت غاصب اسرائيل حمايت كرد.29 و ميرزا حسين علي بهاء هم پيش از آن، در مدت حياتش مردم را به اجتماع صهيونيسم در سرزمين اشغالي فلسطين دعوت كرد و در كتاب <الاقدس> كه پنداشت وحياي است از آسمان نازل شده، در تأييد و تمجيد دولت غاصب صهيونيستي پرداخته است.30
و شرمگينتر آن كه، پسر ميرزا حسين علي (عبدالبهاء) تلاش مذبوحانهاي كردهاست تا سرزمين فلسطين را، سرزمين يهوديان و وطن آنان قرار دهد و اظهار اميدواري ميكند كه يهوديان پراكنده در جهان، به يك اجتماع بزرگ دست يابند و با آمدن به سرزمين فلسطين و با تصرف زمينها، روستاها و سكني گزيدن در آنها، همهِ سرزمين فلسطين را سرزمين و وطن خود قرار دهند!!!31
البته درمقابل اين خوش خدمتيهاي بهائيان، دولت غاصب اسرائيل، نمكنشناسي نكرد و جزو اولين كشوري بود كه مسلك بهائيت را به رسميت شناخت و جزو مذاهب رسمي كشورش قرار داد. پروفسور نرمان نيويچ، دادستان اسبق حكومت فلسطيني كه يكي از شخصيتهاي سياسي و حقوقي دولت غاصب اسرائيل است، بهائيت را در رديف سه دين <يهودي، اسلام، مسيحي> به رسميت شناخته، چنين مينويسد:
<... اكنون فلسطين را نبايد في الحقيقه منحصراً سرزمين سه ديانت محسوب داشت، بلكه بايد آن را مركز و مقرّ چهار ديانت به شمار آورد؛ زيرا امر بهايي كه مركز آن <حيفا> و <عكا> است و اين دو مدينه زيارتگاه پيروان آن است، به درجهاي از پيشرفت و تقدّم نايل گشته كه مقام ديانت جهاني و بين المللي را احراز نموده است.و همانطور كه نفوذ اين آيين در سرزمين مذكور روز به روز رو به توسعه و انتشار است، در ايجاد حسن تفاهم و اتحاد بينالمللي اديان مختلف عالم نيز عامل بسيار مؤثّري به شمار ميآيد...>.32
به اين ترتيب، بهائيان زير ستارهِ شش پر اسرائيل، به حيات خود ادامه دادند و در نتيجه براي هميشه، وابسته به حمايت اسرائيل شدند و درحقيقت آيندهِ هر دو به يكديگر گره خورده است.
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
6/4. حمايت روسيه تزاري از بهائيان



پس از اعدام محمدعلي باب در تبريز، سه تن از بهائيان به جان ناصرالدين شاه سوء قصد كردند ولي محافظان شاه با شمشير به سوء قصد كنندگان حمله ور شدند، و آنان را دستگيركردند.
در اين زمان، ميرزا حسينعلي كه از سويي مظنون قلمداد ميشد، به منظور مصون ماندن از تعقيب و دستگيري كه چه بسا به اعدامش ميانجاميد، به سفارت روس پناهنده ميشود و سفير و حتّي دولت روسيهِ تزاري از وي حمايت كردند. وي، مدّتي در مقرّ تابستاني سفارت روس در <زرگنده> شميران به سر برد و بنابر منابع بهائي، به رغم اصرار سفير روس بر ادامهِ اقامت وي در آنجا و امتناع از تسليم او به نمايندگان شاه، سرانجام سفير از وي خواست كه به خانهِ صدر اعظم برود و <ضمناً از مشاراليه [ميرزا آقا خان نوري، صدراعظم] به طور صريح و رسمي خواستار گرديد امانتي را كه دولت روس به وي ميسپارد در حفظ و حراست او بكوشد>33، <و اگر آسيبي به بهاءالله برسد و حادثهاي رخ دهد>، شخص صدراعظم مسئول سفارت روس خواهد بود.34 توجّه خاص سفير روس به سرنوشت <باب> و <بابيان>، موجب شد كه وي پس از تسليم ميرزا حسينعلي به صدر اعظم، همچنان مراقب كار باشد و با پيگيري موضوع و <پيغام شديد>، موجبات رهايي او را از زندان فراهم آورد. از سوي ديگر اين امور سبب شد تا شاه ايران، مهد عليا - مادرش - و ساير درباريان بيشتر به وي مظنون شوند و طرح توطئهِ سوء قصد را از جانب او بدانند؛35 و بالاخره حكومت ايران دستور دهد كه حسينعلي تهران را به مقصد بغداد ترك گويد. در اين هنگام سفير روس از وي خواست <كه به روسيه برود و دولت روس از او پذيرايي خواهد نمود>، اما او نپذيرفت؛ هنگام سفر تبعيد نيز نمايندهاي از سوي سفارت روس همراه كاروان بود.36 بابيان ديگر نيز ناگزير از ترك تهران و رفتن به بغداد شدند.
حمايت بيدريغ روسيه از بهاءالله، از نفوذ استعمار شرق در اين فرقه و استفادهِ سياسي از وي پرده بر ميدارد. براي پي بردن بيشتر به اين مطلب، بخشي از نوشتهِ سومين پيشواي بهائيت يعني <شوقي افندي> (شوق ربّاني) نوهِ دختري ميرزا حسينعلي و جانشين عباس عبدالبهاء را ميخوانيم:
<... هنگامي كه سوء قصد اتفاق افتاد، حضرت بهاءالله[!] در لواسان تشريف داشتند. و ميهمان صدر اعظم بودند... در زرگنده ميرزا مجيد شوهر همشيرهِ مبارك كه در خدمت سفير روس <پرنس دالگوركي> سمت منشي گري داشت، آن حضرت را ملاقات كرد و ايشان را به منزل خويش كه متصل به خانهِ سفير بود، رهبري و دعوت نمود.
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"

حمايت روسيه تزاري از بهائيان





آدمهاي حاج عليخان حاجبالدوله چون از ورود آن حضرت باخبر شدند، موضوع را به مشاراليه اطلاع دادند و او مراتب را شخصاً به عرض شاه رسانيد. شاه از استماع اين خبر غرق درياي تعجّب و حيرت شد و معتمدين مخصوص به سفارت فرستاد تا او را كه به دخالت در اين حادثه متّهم شده بود، تحويل گرفته نزد شاه بياورند. سفير روس از تسليم بهاءالله امتناع ورزيد و از هيكل مبارك تقاضا نمود كه به خانهِ صدر اعظم تشريف بياورند. ضمناً از مشاراليه به طور صريح و رسمي خواستار گرديد امانتي را كه دولت روس به وي ميسپارد در حفظ و حراست آن بكوشد...>.37
به عقيدهِ بعضي، علت آزادي و تبعيد حسينعلي بهاء، افشا شدن هويت وي و حمايت علني سفارت روسيه تزاري - و حتي دولت روسيه - از بهائيان و به ويژه شخص ميرزا حسينعلي بوده است. در اين باره آوردهاند:
<با توجه به مفاد عهد نامههاي تركمان چاي و گلستان، دولت روسيه قرار گذاشت كه با تبعهِ آن دولت طبق مقررات كاپيتولاسيون رفتار شود و بنابراين مقررات، هر يك از طرفين دعوي، تبعهِ كشور روسيه باشد، بايد محاكمه در حضور نمايندهِ دولت روس انجام گردد. مجموعه مطالب فوق نشان ميدهد كه برطبق مقررات كاپيتولاسيون با آقاي ميرزا حسينعلي نوري رفتار شده است، گويا ايشان هم تبعهِ رسمي دولت روس بودهاند. و چه خوب گفتهاند:

خدايا زين معمّا پرده بردار!
<اكنون كه رابطهِ بهاء الله با آقاي كينياز دالگوركي براي دولت ايران وشاه وقت آفتابي شده بود، ديگر دولت روس نميتوانست از وجود شخص بهاء ا در ايران براي ادامهِ برنامه خود استفاده نمايد، و از طرفي اگر ايشان در ايران ميماند ممكن بود به دست مسلمانان كشته شود، و از همه مهمتر مادر ناصرالدين شاه مهد علياء، بهاءالله را مقصّر اصلي ميدانست. اين چند موضوع سبب شد كه جناب سفير نقشهِ ديگري بريزد، مقدمات اعزام وي را به جانب ديگر فراهم ساخت و با وسايلي آنچنان صحنه سازي نمود كه ميرزا حسينعلي از ايران تبعيد گردد، تا در خارج بتواند به وسيلهِ آن وجود نازنين به هدفهاي خويش نايل شود...>38!!!
آري، به اين ترتيب ميرزا حسينعلي از زندان آزاد و تحت حمايت سفارت روس به بغداد تبعيد شد. و از آنجا كه كنسول روس، وي را تا بغداد حراست و حفاظت كرده بود، وي آيهاي در شأن روسها نازل كرد!
بعدها كه شروع به صدور الواح مذهبي كرد، لوحي نيز خطاب به پادشاه روس صادر نمود و از اين كه الكساندر نيكلاويچ (الكساندر دوم) امپراطور روس، دستور حمايت و آزادي او را داده است تشكر كرد:
<اي پادشاه روس، نداي خداوند ملك قدّوس را بشنو [منظور ميرزا حسينعلي بهاء است] و به سوي بهشت بشتاب، آن جايي كه در آن ساكن شده است كسي كه در بين ملاء بالا اسماء حسني ناميده شده و در ملكوت انشاء به نام خداوند روشنيها نام يافته است. مبادا اينكه هواي نفست تو را از توجه به سوي خداوند بخشايندهِ مهربان باز دارد. ما شنيديم آنچه را در پنهاني با مولاي خود گفته و لذا نسيم عنايت و لطف من به هي-جان آمد و درياي رحمتم به موج افتاد، ترا به حق جواب داديم، به درستي كه خداي تو دانا و حكيم است و به تحقيق يكي از سفيرانت مرا ياري كرد، هنگامي كه در زندان اسير غل و زنجير بودم، براي اين كار خداوند براي تو مقامي را نوشته است كه علم هيچ كس بدان احاطه ندارد. مبادا اين مقام را از دست بدهي>39!!!
شوقي ربّاني نيز اين لوح را تأييد كرده است.40
علاوه بر صدور اين الواح و آيات - كه مبين ارتباط ميرزا حسينعلي با دولت روس يا لااقل حمايت مستقيم آن دولت از او و بهائيان است - اقرار نامهاي است از وي كه دريافت مقرري را تأييد ميكند. البته چون در دوران پيشوايي ميرزا حسينعلي و ايّام اقامت او در عراق و استانبول، فقط دولت روسيهِ تزاري او را تحت حمايت خود قرار داده بود، ميتوان گفت وي مقرري خود را نيز از روسها دريافت ميداشته است. بعدها ميرزا حسينعلي از اين كه قبول شهريه از دولت نموده بود، اظهار پشيماني ميكرد. وي، در يكي از الواح مينويسد:
<قسم به جمال قدم كه اول ضرري كه بر اين غلام وارد شد اين بود كه قبول شهريه از دولت نمود>.41
وجود چنين مواردي در مكتوبات و نامههاي ميرزا حسينعلي و اخلاف او سبب شده است كه موضوع ارتباط دول استعماري با آيينهاي <بابي> و <بهايي> يكي از مسايل جدّي و پرمناقشهِ تاريخ بهائيت شود. گرچه ديدگاههاي مختلف در اين باره، قابل تحليل و بررسي و دقت بيشتر است ليكن عدّهاي ميگويند: تاريخ تكوين اين دو مسلك، بيش از هر چيز، دگرانديشي فرقهاي در درون مكتب شيخي و تنشهاي اعتقادي، سياسي و تاريخي را به عنوان موجد و مسبّب اصلي آنها به ذهن متبادر ميكند، ولي در علاقهي دول استعماري به پيگيري حوادث آنها، و گاهي دخالت آشكار در سير تحولات اين آيينها - از جمله فشار سياسي دولت روس براي حفظ جان ميرزا حسينعلي نوري - نيز هيچگونه شكي وجود ندارد.42
موارد ديگري از اين علاقهِ دول استعماري، در منابع بهائي و غيربهائي گزارش شده است؛ از جمله در 1278، سر آرنولد باروز كمبال43، جنرال قنسولي دولت انگلستان، با ميرزا حسينعلي در بغداد ملاقات و قبول حمايت و تابعيت دولت انگليس و مهاجرت به هند استعماري يا هر نقطهِ ديگري را به او پيشنهاد كرد.44 نظير همين تقاضا را نايب كنسول فرانسه در ايّامي كه وي در <ادرنه> بود از او داشت و از وي خواست كه تابيعت فرانسه را بپذيرد تا مورد حمايت و تقويت قرار گيرد.45
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
6/5. استعمار انگليس و بهائيان




استعمار پير انگليس از دير زمان براي تفرقه و ايجاد مسلكهاي ساختگي در خاورميانه به ويژه هندوستان و سپس ايران تلاش ميكرد و در اين راستا، كمك شاياني به شكلگيري و ادامهِ حيات سياسي - اجتماعي بهائيان نموده است.
موضعگيري انگلستان در ايران همچون نفوذش در هندوستان مصيبتهاي زيادي را به بار آورده است. از بين بردن صفوف متّحد و يك پارچهِ امّت اسلامي، روشن كردن شعلههاي آتش تفرقه و نفاق در ميان مسلمانان، كمك به حركتهاي مخرّب عليه تعاليم اسلامي كه از جملهِ آن، تشويق، همكاري و همراهي رهبران بهائيت در رسيدن به هدفشان را ميتوان ذكر كرد.
آنان به كمك دولت روس، در نجات ميرزا حسينعلي بهاء از اعدام، كمك شاياني كردند، چنان كه خود ميرزا حسينعلي بهاء ميگويد:
<... در حالي از كشور خارج شديم كه با سوارههايي از سوي دولت ايران و دولت روس همراه بود، تا اين كه با عزّت و احترام وارد كشور عراق شديم>.46
ارتباط انگلستان با عبدالبهاء عباس، آن قدر قوي و برنامه ريزي شده بود كه شكّي در جاسوسي عباس براي انگلستان باقي نميماند. او بود كه ميكوشيد بخشي از سرزمين اسلامي را تسليم يهوديان كند. سخنراني متعدد عبدالبهاء در دانشگاهها و محافل مذهبي در لندن، نشانههاي ديگري بر انگليسي بودن اوست.
وي به طور شگفتانگيز از محبت انگلستان و مردم آن ونيز برتري آراي غربيان بر شريقيان نزد خارجيها سخن گفته است.
و در برابر، انگليسيها هم با اعلان وفاداري به عبدالبهاء گفتهاند كه لندن مركز خوبي براي انتشار عقايد شما خواهد بود.47
چنان كه پيش از اين، اشاره كرديم با انشعاباتي كه در مسلك بابيت به وجود آمد، عبدالبهاء به همراه خانواده و يارانش به بغداد، سپس به قبرس و سرانجام به فلسطين رفت. هنگامي كه در فلسطين بود، انگليسيها رسماً به حمايت از بهائيان برخاستند. در آن وقت، با اشغال فلسطين از سوي ارتش انگليس، گزارشي به لرد بالفور(وزير امور خارجه وقت) در مورد عبدالبهاء و طرفداران وي، داده شد. وي، بلافاصله تلگرافي به جنرال النبي فرماندهِ سپاه انگليس در منطقهِ فلسطين، مخابره كرد. و در آن خواسته شد كه از عبدالبهاء و خانواده و دوستان وي محافظت به عمل آيد.48
عبدالبهاء هم به ارايهِ خدمات و اعلان حمايت پرداخت. لذا، خدماتي را در جهت فراهم كردن آذوقهِ سربازان انگليسي در منطقهِ فلسطين ارايه داد و در بيرون راندن عثمانيها از خاك فلسطين كمك قابل توجّهي كرده بود.
مهمترين اقدامي كه در اين ايّام از سوي دولت انگليس صورت گرفت، دادن لقب <سر> و نشان (به اصطلاح مدال قهرماني) <نايت هود> از طرف دولت انگلستان به عبدالبهاء بود.49
اينك كه عبدالبهاء اين نشان و لقب را بعد از پايان جنگ جهاني اول دريافت كرده بود، در تأييد دولت انگليس لوحي صادر نمود ودر آن امپراطور انگليس را چنين دعا كرد:
<پروردگارا! امپراطور بزرگ ژرژ پنجم پادشاه انگلستان را به توفيقات رحماني خود مؤيد بدار و سايهِ بلند پايهِ آن كشور را بر اين منطقه بياراي، و حفظ و حمايت خويش را مستدام بدار، تو نيرومند و عالي و عزيز و حكيم ميباشي>.50
اين حمايتها همچنان ادامه داشت تا اين كه پس از مرگ ميرزا حسينعلي، زمينهِ ديگري به وجود آمد كه سازماني كه در وزارت خارجهِ انگليس به كار مذاهب خاورميانه و اروپا ميپرداخت از آن بهرهوري بيشتر كرده و جانشين بهاء ا را از خود وي بيشتر مورد حمايت قرار داد. و در برابر آن، عبدالبهاء عباس افندي در ضمن سخنراني در منزل ميس كراپربه سال 1911 ضمن ستايش از دولت انگليس چنين گفت:
<خوش آمديد، خوش آمديد، اهالي ايران بسيار مسرورند از اين كه من آمدم اينجا و الفت بين ايران و انگليس است. ارتباط تام حاصل ميشود ونتيجه به درجهاي ميرسد كه به زودي افراد ايران جان خود را براي انگليس فدا ميكنند، و همين طور انگليس خود را براي ايران فدا مينمايد، از اصل ملت ايران و انگليس يكي بودند... اين ملت انگليس و ايران هر دو برادرند، لهذا در زبان انگليسي، بسيار الفاظ ايراني است>.51
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
6/6. گرايش سران بهائيت به آمريكا




در سدهِ اخير، كاهش قدرت انگليس در منطقه خاورميانه و نفوذ و پيشرفت سريع آمريكا، موجب شد كه عباس افندي،(از پيشوايان بهائيان) به جانب آمريكا روي آورد. وي در سفرش به آمريكا، در يكي از سخنرانيها گفته است:
<... امشب من نهايت سرور دارم كه در همچو مجمع و محفلي وارد شدم. من شرقي هستم. الحمد در مجلس غرب حاضر شدم و جمعي ميبينم كه در روي آنان نور انسانيت در نهايت جلوه و ظهور است. و اين مجلس را داير بر امن ميگويم كه ممكن است ملت شرق و غرب متحد شوند و ارتباط تام به ميان آمريكا و ايران حاصل گردد>.52
عباس افندي، سپس آمريكائيان را تشويق به هجوم به ايران و سرمايهگذاري در اين كشور كرده و در خطاب خويش به آمريكائيان گفت:<از براي تجارت و منفعت ملت آمريكا، مملكتي بهتر از ايران نه، چه كه مملكت ايران مواد ثروتش در زير خاك پنهان است، اميدوارم ملت آمريكا سبب شوند كه آن ثروت ظاهر شود...>53
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
6/7. وضعيت فعلي بهاييان در آيينهِ غربيان و استكبار جهاني


با توجه به تبليغات گستردهِ رسانههاي غرب مبني بر حمايت از فرقهِ بهائيت در ايران و ساير كشورهاي جهان، نكات تازهاي در موضعگيري غرب و به ويژه استكبار جهاني در رابطه با اين گروه، كشف ميشود. بررسي و تحليل عميق اين موضوع خود فرصت ديگري را ميطلبد.

و اينك به طور اجمال به بعضي از ترفندهاي استعمارگران، تبليغات، حمايتها و تلاش گستردهِ رهبران فعلي بهائيان اشاره ميكنيم:
 
بالا