[h=2]ماشيح منجي يهود [/h]
واژه «ماشيح» كلمه عبري و معادل واژه فارسي مسيحا، به معناي مسح شده يا به معناي تدهين شدن به روغن مقدس است. اين واژه ابتدا مفهوم نجات بخشي نداشته، بلكه صرفاً يك لقب افتخارآميز براي پادشاهان قديم بنياسرائيل بود، ولي بعدها به كاهنان بزرگ و در موردي به كوروش (پادشاه ايراني) لقب ماشيح دادند، زيرا بر
اساس متون مقدس يهود، نخستين بار اين واژه به طالوت اطلاق شد، چون بنياسرائيل در اوج بدبختي و فلاكت به سر ميبردند و گرفتار انواع رنج و شدائد، دزدي و ظلم شده بودند، از اينرو براي رهايي از اين دردسرها به خدمت سموئيل نبي ـ يكي از انبياي بنياسرائيل ـ رسيدند و به ايشان پيشنهاد كردند حاكمي را بر آنها نصب كند، تا از اين وضعيت اسفناك بيرون آيند و قدرت حفاظت از آنها و داراييهاي آنان را داشته باشد، سموئيل هم طالوت را ماشيح ـ تدهين كننده ـ يهود ناميد.[1]
پس فهميده ميشود واژه ماشيح عنوان موعودخواهي و نجاتبخشي ـ كه امروز مطرح است ـ در يهود نبوده و اساساً پيشينه آن در ميان يهوديان، به زمان سموئيل محدود ميشود و قبلاً چنين چيزي مطرح نبود، اگر چه برخي يهوديان تلاش كردند كه اين ماشيحگري را از تورات و اسفار آن به دست آوردند، ولي توفيق چنداني در اين زمينه پيدا نكردند.
زمينه طرح ماشيح در يهود
دو عامل مهم را ميتوان در طرح ماشيح مؤثر دانست:
اول: پيشينه بسيار تاريك قوم يهود است، زيرا تاريخ يهود سرتاسر درد و رنج و تاريكي بود، به طوري كه هيچ نقطه روشني در آن ديده نميشد، در مقاطعي اين گرفتاريها به اوج خود ميرسيد، براي همين آنان همواره به دنبال يك نقطه روشن بودند. از اينرو طرح ماشيح و گئولا (نجات) همچون چراغي، اميد را در ميان آنان روشن نگاه ميداشت.
دوم: ماشيح وعده خداوند بر قوم يهود است، زيرا اينان اعتقاد داشتند هرگاه به شرايط الهي عمل كنند، خداوند نيز به وعده خود عمل خواهد كرد، ماشيح آمده و آنان را نجات خواهد داد و اين رنجها به خاطر اين است كه بنياسرائيل پيمانشكني كرده و به معاهده خود با خدا عمل نكرده است.
اساس متون مقدس يهود، نخستين بار اين واژه به طالوت اطلاق شد، چون بنياسرائيل در اوج بدبختي و فلاكت به سر ميبردند و گرفتار انواع رنج و شدائد، دزدي و ظلم شده بودند، از اينرو براي رهايي از اين دردسرها به خدمت سموئيل نبي ـ يكي از انبياي بنياسرائيل ـ رسيدند و به ايشان پيشنهاد كردند حاكمي را بر آنها نصب كند، تا از اين وضعيت اسفناك بيرون آيند و قدرت حفاظت از آنها و داراييهاي آنان را داشته باشد، سموئيل هم طالوت را ماشيح ـ تدهين كننده ـ يهود ناميد.[1]
پس فهميده ميشود واژه ماشيح عنوان موعودخواهي و نجاتبخشي ـ كه امروز مطرح است ـ در يهود نبوده و اساساً پيشينه آن در ميان يهوديان، به زمان سموئيل محدود ميشود و قبلاً چنين چيزي مطرح نبود، اگر چه برخي يهوديان تلاش كردند كه اين ماشيحگري را از تورات و اسفار آن به دست آوردند، ولي توفيق چنداني در اين زمينه پيدا نكردند.
زمينه طرح ماشيح در يهود
دو عامل مهم را ميتوان در طرح ماشيح مؤثر دانست:
اول: پيشينه بسيار تاريك قوم يهود است، زيرا تاريخ يهود سرتاسر درد و رنج و تاريكي بود، به طوري كه هيچ نقطه روشني در آن ديده نميشد، در مقاطعي اين گرفتاريها به اوج خود ميرسيد، براي همين آنان همواره به دنبال يك نقطه روشن بودند. از اينرو طرح ماشيح و گئولا (نجات) همچون چراغي، اميد را در ميان آنان روشن نگاه ميداشت.
دوم: ماشيح وعده خداوند بر قوم يهود است، زيرا اينان اعتقاد داشتند هرگاه به شرايط الهي عمل كنند، خداوند نيز به وعده خود عمل خواهد كرد، ماشيح آمده و آنان را نجات خواهد داد و اين رنجها به خاطر اين است كه بنياسرائيل پيمانشكني كرده و به معاهده خود با خدا عمل نكرده است.