*♥*•*♥* زمينه سازي معصومان براي پذيرش غيبت امام زمان (عليه السلام) *♥*•*♥*

  • نویسنده موضوع 818
  • تاریخ شروع

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
مقدمه؛

حضور همواره حاکم اسلامي، و اعتقاد شيعيان به وجود ضروري و هميشگي امام، اين انتظار را پديد آورد که امام و ولي امر جامعه، هميشه حاضر و ظاهر است؛ اما پيامبر و ائمه (عليه السلام) مي دانستند که دگرديسي جامعه اسلامي و فشارهاي روز افزون بر اهل بيت (عليه السلام) آنان را ناگزيز از پنهان شدن و سکوت و خاموشي مي کند. اين روند تا آنجا که به حبس و محاصره و احضار به پايتخت ختم مي شد، مشکل جدّي و يا دست کم شبهه اعتقادي و خلل در باورها را موجب نمي شد، اما اگر به غيبت کلي و عدم حضور امام در عرصه اجتماعي منتهي مي شد، مي توانست انديشه ضرورت وجودي امام را زير سوال برد. از اين رو پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و امامان، آگاهي، بشارت و هشدارهايي را به جامعه اسلامي ارائه دادند و دانشمندان، راويان و مؤلفان، نيز آنها را گرد آورده و عرضه کردند. امامان متأخر ما افزون بر اين آگاهي ها اقدامات عملي گوناگوني را به انجام رساندند تا شيعيان براي پذيرش امام غائب و چگونگي گذار از دوران سخت غيبت، آماده شوند از اين رو ابتدا به اقدامات علمي و سپس به اقدامات عملي اشاره مي کنيم.
الف- اقدامات علمي: «آگاهي بخشي و هشدار»
معصومان (عليه السلام) آگاهي هاي گوناگون و همه جانبه اي را در اختيار پيروان خود نهادند تا تحمل شيعيان را در برابر فقدان امام خود افزايش دهند. اين آگاهي بخشي گسترده در قالب هاي گوناگوني صورت گرفته و تقريباً از سوي همه ي معصومان (عليه السلام) واقع گشته است. اين تلاش ها و زمينه سازي ها را مي توان در سه بخش: آگاهي هاي نخستين و مقدماتي، توصيف و بيان ويژگي هاي روزگار غيبت، و پيشگويي آسيب ها و سختي هاي دوران غيبت امام دسته بندي کرد.
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
1. آگاهي هاي پيشين و نخستين؛

معصومان از آغازين روزهاي شکل گيري امامت و حتي اندکي پيش از آن در کنار تبيين ضرورت وجود امام، دو گونه حضور او را در جامعه انساني ترسيم و به صراحت بيان کردند که امام حقيقي جامعه گاه ظاهر و گاه غايب است.
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به عنوان نخستين مسؤول نصب و معرفي امامان، در جامه دعا مي فرمايد:
«اللهم وال من والي خلفائي و ائمه امّتي بعدي ... و لا تخل الارض من قائم منهم بحجّتک ظاهراً أو خافيا مغمورا لئلاً يبطل دينک و حجّتک و برهانک و بيناتک»؛ خدايا، دوست داران جانشينان من و پيشوايان امتم را پس از من دوست بدار ... و زمين را از برپا دارنده حجّتت از ميان ايشان، آشکار يا پنهان و پوشيده تهي مگذار تا دين و حجّت و برهان و نشانه هايت تباه نشود (کمال الدين: ص 262ح 8).
امام علي (عليه السلام) با معرفتي پيامبر گونه و با ايمان به استجابت دعاي او، با اطمينان کامل مي فرمايد:
«اعلموا أن الارض لا تخلو من حجّة الله، ولکن الله سيعمي خلقه عنها بظلهم و جورهم و اسرافهم علي أنفسهم»؛ بدانيد که زمين از حجّت خدا نهي نمي ماند، اما خداوند خلقش را از ديدن او محروم مي کند به دليل ظلم و ستم و زياده رويي که بر خود روا داشتند (الغيبة: ص 141 ح 2). و در جايي ديگر خود دعاي پيامبر را در قالبي مشابه تکرار مي کند (نهج البلاغة: حکمت 147)
و بر بالاي منبر کوفه آشکارا مي فرمايد:
اللهم انّه لا بدّ لک من حجج في أرضک، حجّه بعد حجّة علي خلقک يهدونهم الي دينک و يعلّمونهم، علمک کي لا يتفرّق أتباع اوليائک، ظاهر غير مطاع أو مکتتم يترقّب، إن غاب عن الناس شخصهم في حال هدنتهم فلم يغب عنهم قديم مبثوث علمهم، و آدابهم في قلوب المومنين مثبتة فهم بها عاملون؛ خدايا در زمين به حجت هاي تو بر مردم نيازي ضروري است تا يکي از پس ديگري آنان را به دين تو ره بنمايند و علم تو را به ايشان بياموزند و تا پيروان اوليايت پراکنده نشوند، حجّتي آشکار و غير مطاع و يا پنهان و در انتظار؛ اگر در حال مصالحه، از ديده مردم غايب شوند، دانش کهن انتشار يافته شان از مردم پنهان نشود و ادب هايشان در دلهاي مومنان جايگير است و به آن عالمند (الکافي: ج 1 ص 339 ح 13).
امام سجّاد (عليه السلام) نيز ججّت الهي را لازمه وجود و بقاي پرستش خدا از سوي انسان دانسته و آن را به دو گونه: «ظاهر مشهور»، «غائب مستور»، تقسيم کرده است (کمال الدين: ص 207 ح 22. و ر.ک: بصائر الدرجات: ص 483).
اما اين آگاهي هاي مقدماتي و عمومي، براي توضيح غيبتي طولاني، از پي حضوري دويست و پنجاه ساله، کافي نبود. از اين رو امامان (عليه السلام) به توصيف اين غيبت خاص همت گماشتند، ويژگيهاي آن را بر شمردند و نشانه هايي را ارائه دادند تا شناخت و باور آن را آسان تر کنند.
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
2. بيان ويژگيهاي روزگار غيبت؛

غيبت امام پديده اي غريب و ناآشنا بود و آگاهي کامل از آن جز از طريق وقوع خارجي آن ممکن نبود. ارائه برخي ويژگيها و توضيح چگونگي آن، مي توانست از غرابت آن بکاهد و آن را به امري نسبتاً آشنا تبديل کند. امامان (عليه السلام) چندين ويژگي از ويژگيهاي دوران غيبت را در پيشديد شيعيان خود نهادند تا آن را انکار نکنند و با انطباق آنچه واقع مي شود با آنچه بيشتر نسبت به آن آگاهي يافته بوده اند، آن را آسانتر باور کنند. معصومان (عليه السلام) غيبت را امري الهي و از پيش تقدير شده خواندند و آن را نه يک امر تصادفي و بي سرو ته بلکه دوراني با سرآغاز مشخص هر چند طولاني دانستند و با پيشگويي برخي رويدادهاي نزديک به هنگام شروع آن، معين و معلوم بودن آن را نشان دادند.

2-1. الهي و مقدّر بودن غيبت


روايات متعددي از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و نيز امامان (عليه السلام)، وقوع غيبت امام قائم (عليه السلام) را حتمي و آن را مستند به خدا مي داند. اين احاديث، مسئله غيبت را که امري دير باور و غير عادي بوده است مسئله اي واقع شدني و به تقدير الهي دانسته و بدينسان اين امر غريب را به صورت واقعه اي قابل انتظار و پيش بيني نشان دادند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) غيبت را نه يک امر تصادفي و اتفاقي، بلکه گوشه اي از تدبير الهي براي نظام امامت و امت اسلامي خوانده که به اطلاع حضرتش رسانده اند. ايشان فرموده است:
ليغيبن القائم من ولدي بعهد معهود إليه منّي؛ قائم از ميان فرزندانم، بر پايه قراري از پيش نهاده شده نزد من غايب خواهد شد. (کمال الدين: ص 287 ح 5)
گفتني است، تفاوت شگفت غيبت با روال عادي و معهود امامت، نياز به تحليل درست و عقلاني آن دارد و پذيرش استناد آن به حکمت الهي، در گرو فهم عميق و درکي ژرف است، از اين رو امام سجاد (عليه السلام) در خطاب به يکي از اصحاب سرّش، ابو خالد کابلي، تحقق غيبت را در روزگاري مي داند که دست کم عده اي از باورمندان امامت وجود دارند تا با عقل و فهم و معرفت خدادادي خود، امام غائب را مانند امام ظاهر بدانند و نزد ايشان غيبت با شهود تفاوتي نکند (همان: ص 319 ح 2).
در راستاي بيان حتمي بودن غيبت و طراحي الهي و پيشين آن، امام باقر (عليه السلام) به آيه ي «إن أصبح ماوکم غورا فمن يأتيه بماء معين (مُلک: آيه ي 30)»؛ اگر آب شما در [زمين] فرو رود چه کسي برايتان آب روان مي آورد؟ اشاره کرده و غيبت امام عصر (عليه السلام) را تأويل تحقق نيافته اما حتمي الوقوع آن شمرد و فرموده است: «لابدّ أن يجي تأويلها (کمال الدين: ص 325 ح 3)»؛ گريزي نيست که تأويلش خواهد آمد.
احاديث دگيري نيز بر اين مطلب دلالت دارند که حتي اندازه و درازاي غيبت نيز مانند اصل آن به مشيت و تقدير الهي است و متأثر از عجله بندگان و يا پيشگويي و خواست آنان نيست. امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
إن الله لا يعجل لعجلة العباد، إنّ لهذا الأمر غاية ينتهي إليها، فلو قد بلغوها لم يستقدموا ساعة و لم يستأخروا؛ خداوند به خاطر عجله بندگان، عجله نمي کند، انتهاي اين امر را غايتي است که به آن مي رسد و چون به آن برسند، لحظه اي پس و پيش نمي شود. (الکافي: ج 1 ص 369 ح 7).
و بر همين اساس، کسي جز خداوند متعال از پايان آن اطلاعي ندارد وکساني که براي پايان غيبت تعيين وقت مي کنند، مدعياني دروغگو بيش نيستند. مدعياني که خود را از امامان معصوم، عالم تر نشان مي دهند، زيرا امام باقر (عليه السلام) به صراحت فرموده: «و لم يجعل الله له بعد ذلک وقتا عندنا (الکافي: ج 1 ص 368 ح 1)» و خداوند پس از آن، وقتي را نزد ما معين نکرد و امام صادق (عليه السلام) هم با همين صراحت تأکيد کرده است: «کذب الوقّاتون إنّا اهل بيت لا نوقّت (الکافي: چ 1 ص 368 ح 3)»، آنان که براي ظهور، وقتي را تعيين مي کنند، دروغ مي گويند، ما اهل بيت وقتي را معين نمي کنيم.
در استمرار اين آگاهي بخشي، امام رضا (عليه السلام) نيز غيبت امام زمان (عليه السلام) را از سوي خداوند دانسته و در ازاي آن را نيز به تقدير الهي خوانده و فرموده است:
يغيبه الله في ستره ما شاء؛ خداوند، تا زماني که بخواهد، او را در پرده غيبت خود نگاه مي دارد (کمال الدين: ص 376 ح 7).
گفتني است همه رواياتي که از پيشوايان (عليه السلام) درباره هنگامه ظهور رسيده است، اين سخنان را تأييد مي کند، چه در هيچ يک از آنها سال و روز مشخصي براي ظهور پيش بيني نشده و تنها نشانه هايي کلي ارائه داده اند.
2-2. تعيين سرآغاز غيبت

بنا به آنچه در ويژگي نخست بيان شد، الهي و مقدر بودن امر غيبت بدين معناست که در زمان مشخص و از پيش تعيين شده به وقوع مي پيوندد. امامان (عليه السلام) نيز با توجه به اين نکته، به طور تقريبي بر اساس نسلهاي متوالي و مبارک امامان، زمان تحقق آن را به دوستداران خود اعلام کرده و نزديک شدن به وقوع آن را خبر مي دادند. نخستين امام شيعيان، علي (عليه السلام)، او را يازدهمين نسل از سلاله خود اعلام مي دارد و بدينسان فاصله اي چند قرني را ميان خود و غيبت قائم بيان مي دارد (همان: ص 388 ح 1؛ الکافي: ج 1 ص 338 ح 7). اندکي بعد، امام حسن (عليه السلام)، به هنگام توصيف حضرت مهدي (عليه السلام) او را نهمين فرزند برادرش حسين (عليه السلام) مي خواند (الاحتجاج: ج2 ص 67) و همين را امام حسين (عليه السلام) خود نيز بيان مي کند (کمال الدين: ص 412 ح 12؛ عيون أخبار الرضا (عليه السلام): ج 1 ص 68 ح 36).
اندکي بعد امام سجاد (عليه السلام) سخن پيامبر (عليه السلام) را درباره امام جعفر صادق (عليه السلام) فراز مي آورد که فرمان مي دهد او را صادق لقب دهند، چرا که در نسل پنجم از او، جعفري کذاب، پديدار مي شود که معاصر امام مهدي (عليه السلام) و در پي غضب جايگاه اوست. امام سجّاد (عليه السلام) پس از نقل قول سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله) قائم را دوازدهمين وصيّ پيامبر مي خواند و مي فرمايد:
ثمّ تمتدّ [تشتدّ] الغيبة بوليّ الله عزوجلّ، الثاني عشر من اوصياء رسول الله (صلي الله عليه و آله)و الائمة بعده؛ سپس غيبت وليّ خداي عزوجل، دوازدهمين نفر از اوصياي پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) و امامان پس از او، ادامه [يا تشديد] مي يابد (کمال الدين: ص 319ح2).
امام کاظم (عليه السلام) نيز در بياني رمز آلود، اما براي خواص شيعه مفهوم، اندکي جلوتر مي آيد و زمان را دقيق تر بيان مي دارد و مي فرمايد:
إذا فقد الخامس من ولد السابع فالله الله في اديانکم، لايزلکم عنها أحد، يا بنيّ، إنّه لابد لصاحب هذا الأمر من غيبة؛ هنگامي که پنجمين نفر از فرزند هفتم ناپيدا مي شود، خدا را، خدا را درباره دينتان تا کسي آن را از دستتان نربايد، اي فرزند عزيزم، صاحب اين امر را غيبتي ناگزير است (الکافي: ج 1 ص 336 ح 2).
گفتني است هر چند اين بيان در زمان خود رمزآلود بوده است، اما پس از تحقق و شروع غيبت، به راحتي مي توان فهميد که مقصود امام کاظم (عليه السلام) از هفتم، وجود مبارک خود ايشان و مراد از پنجم، نسل پنجم از ايشان، است.
پس از امام کاظم (عليه السلام) فرزند ايشان، امام رضا (عليه السلام) يک نسل جلوتر مي آيد و در معرفي قائم مي فرمايد:
ذاک الرابع من ولدي، يغيبه الله في ستره ما شاء؛ او، چهارمين نفر از نسل من است، خدا او را در پرده غيبتش تا هرگاه که بخواهد نگاه مي دارد (کمال الدين: ص 376 ح 7).
و بدينسان امام جواد (عليه السلام) و امام هادي (عليه السلام) نيز هر يک به ترتيب، او را سومين و دومين نسل خود بر مي شمرند (همان: ص 377 ح 1 و 2، و ص 381 ح 5) و در آخرين حلقه، امام حسن عسکري (عليه السلام) قائم را فرزند خود مي خواند و به غيبتش اشاره مي کند.
امام حسن عسکري (عليه السلام) همچنين سال 260 هجري را آغاز اختلاف پيروانش خوانده و چون در سخني ديگر (کمال الدين: ص 408 ح 6: الکافي: ج 1 ص 341 ح 22 و 23)، اختلاف شيعه را درباره جانشين خود دانسته است (کمال الدين: ص 409ح8)، شيعيان با کنار هم نهادن اين دو سخن، به آساني مي توانستند شروع غيبت را حدس بزنند.
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
2-2/ 1. پيش گويي رويدادهاي نزديک به آغاز غيبت

اگر بتوان براي يک حادثه دور از انتظار نشانه هايي ارائه داد که بسيار نزديک به آن روي ميدهند، باور آن راحت تر صورت مي گيرد و از بيم و هراس و حيرت به هنگام وقوع آن مي کاهد. امامان (عليه السلام) افزون بر ارائه نشانه هاي کلّي و اجمالي، رويدادهايي جزئي و مشخص تري را براي سرآغاز غيبت ارائه داده اند که اکنون با نگاهي به آينه تاريخ، مي توانيم نزديکي بسيار زياد آنها را به سرآغاز غيبت ببينيم و ادّعا کنيم که پذيرش مسئله غيبت براي معاصران آن در صورت توجه کافي به اين نشانه ها مشکل نبوده است.
يکي از دقيق ترين اين نشانه ها، حديث پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) است که امام سجاد (عليه السلام) آن را براي يکي از بزرگ ترين ياران خويش - ابوخالد کابلي - نقل کرده و او نيز براي ديگر يار بزرگ امام (عليه السلام) ابوحمزه ثمالي بازگو کرده است. در طريق اين روايت بزرگان ديگري مانند صفوان بن يحيي و حضرت عبد العظيم حسني هم قرار دارند که بر اعتبار آن مي افزايند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در اين حديث با اشاره به تولد جعفر بن محمبد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب فرمان مي دهد او را صادق بنامند تا ازجعفري ديگر که از نسل پنجم همين جعفر و دروغگو است، متمايز شود. پيامبر اکرم در اين ميان به توصيف جعفر کذاب مي پردازد و او را مفتري بر خداي عزوجل مي خواند، کسي که ادّعاي ناشايسته اي مي کند و قصد به تن کردن رداي [امامت] را بدون آن که سزاوارش باشد، مي کند پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) او را به صراحت مخالف با پدر [=امام علي النقي هادي (عليه السلام)، نسل چهارم امام جعفر صادق (عليه السلام)]و حسود بر برادر [= امام حسن بن علي عسکري (عليه السلام)] معرفي مي کند و در پايان، نشانه اصلي را ارائه مي دهد و مي فرمايد:
ذلک الذي يروم کشف ستر الله عند غيبة وليّ الله عزوجلّ، او کسي است که هنگام غيبت وليّ خداي عزوجلّ، در پي برداشتن پرده ستر الهي [از حجت خدا] است (کمال الدين: ص 319ح2؛ الاحتجاج: ج 2 ص 152).
جالب توجه آن که امام سجاد (عليه السلام) در دنباله اين حديث، در حالي که به شدت مي گريد، نشانه اي ديگر را ارائه مي دهد و مي فرمايد:
کانّي بجعفر الکذّاب و قد حمل طاغية زمانه علي تفتيش أمر وليّ اله و المغيب في حفظ الله، و التوکيل بحرم أبيه جهلاً منه بولادته و حرصا منه علي قتله إن ظفر به، طمعا في ميراثه حتي يأخذه بغير حقّه؛ گويي جعفر کذّاب را مي بينم که طاغوت روزگارش را واداشته تا کار وليّ خدا را که در پرده غيب خدا، محفوظ است جستجو و کاوش کند، و بر حرم پدرش، وکيل قرار مي دهد، زيرا از ولادتش ناآگاه است و در پي کشتن او اگر به او دست يابد و بردن ميراثش بدون آن که حقي داشته باشد (همان).
ابوخالد کابلي ناباورانه ناجوانمردي و نابکاري هاي جعفر را گوش مي دهد و چون براي اطمينان يافتن، از وقوع حتمي آنها مي پرسد، امام سجاد (عليه السلام) بر وقوع آنها سوگند ياد مي کند گفتني است محدثان، ماجراي جعفر کذاب را به تفصيل گزارش داده و اين گزارش ها تطابق وقايع اتفاق افتاده را با پيشگويي ها تأييد مي کنند (ر.ک: کمال الدين: ص 431 و 442 و 479 و الهداية الکبري: ص 248).

3-2. به درازا کشيدن غيبت

از ديگر اقدامات علمي امامان براي کاستن از غرابت و جلوگيري از انحرافات اعتقادي و نااميدي شيعيان، آگاهي بخشي نسبت به طول دوره زماني غيبت است. ايشان افزون بر تعيين سرآغاز غيبت، چگونگي آن را نيز توضيح داده و مي فرمودند که غيبت امام به صورت محدود شروع مي شود (ر.ک:
عبارت هاي «له غيبتان» و إنّ لصاحب هذا الأمر غيبتين» و ... در الکافي، ج 1، ص 339، ح 1 و الغيبة للطوسي، ص 423، ح 407 و ص 163، ح 123)، امام در آن حدّ نمي ماند و بر شدتّ آن افزوده مي شود و به درازا مي کشد.
طولاني شدن غيبت در بسياري از روايات امامان گوشزد و به آن تصريح شده است (ر.ک: کفاية الأثر: ص 224؛ الغيبة: ص 163 ح 123؛ کمال الدين: ص 326 ح 5).
نکته جالب توجه در اين ميان تأکيد ائمه (عليه السلام) بر دو قسمتي بودن غيبت امام عصر (عليه السلام) است. بخش اول را غيبت صغرا و بخش دوم را غيبت کبرا خوانده اند نکته اينجاست که غيبت نخست 69 سال و به اندازه عمر طبيعي يک انسان بوده است و از اين رو امامان براي رفع شبهه وفات امام عصر در پايان اين مدت، چندين بار بر عدم وفات امام تا ظهور و خروج و اصلاح دنيا و آکندن آن از عدل و داد پس از فراگيري ظلم و جور، پاي فشرده اند. مي توان تشبيه امام عصر را به نوح (عليه السلام) نيز در اين راستا دانست، چه عمر طولاني و چند هزار ساله نوح (عليه السلام) بسي بيشتر از دوره هفتاد ساله حضور امام زمان (عليه السلام) است و در نتيجه براي تحقق اين شباهت، بايد منتظر غيبتي بس طولاني و چندين برابر عمر معمول انسان ها باشيم.
امام عصر (عليه السلام) خود نيز در پايان دوره غيبت صغري، به غايب شدن خود از همه آدميان حتي خواص شيعه و به درازا کشيدن اين دوران تذکر داده و خطاب به آخرين نائب خاص خود، علي بن محمّد سمري فرموده است:
فانّک ميت ما بينک و بين ستّة ايام، فاجمع أمرک و لا توص إلي أحدٍ يقوم مقامک بعد و فاتک، فقد وقعت الغيبة الثانية فلا ظهور الاّ بعد إذن الله عزّوجلّ و ذلک بعد طول الامد و ...؛ تو شش روز ديگر مي ميري، کارهايت را جمع کن و کسي را هم وصيّ و جانشين خود مکن که غيبت دوم روي داده و جز پس از اجازه خداي عزوجل، ظهوري نخواهد بود و آن هم پس از مدت زماني دراز .... (کمال الدين: ص 516 ح 44).
گفتني است تعبير امامان از دوره غيبت با نام «فترت» و تشبيه آن به فترت پيامبران نيز همين معنا را دارد (الکافي: ج 1 ص 341 ح 21).
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
3. تبيين آسيب هاي روزگار غيبت

بخش مهمي از پيشگويي هاي ائمه (عليه السلام) به هدف زمينه سازي براي رويارويي با پيشامدهاي سخت روزگار غيبت است. ائمه (عليه السلام) مي دانستند که فتنه ها، آشوب ها و حوادث توانفرساي اين روزگار، پيروان آنها را آزار مي دهد و برخي را به حيرت و گمراهي فرو مي برد و عده اي را نيز به انکار امام مي کشد و تنها دسته اي از استوارگامان ولايت مدار را در گردونه باور به ولي عصر نگاه مي دارد. آنها اين وضعيت را بيان کردند؛ چه، آگهي از سختي، از رنج آن مي کاهد و آمادگي تحمل آن را افزايش مي دهد.
3-1. حيرت و ضلالت
براي همگان معلوم بود که غيبت کوتاه وليّ امر و پيشواي جامعه، مشکل حادّي را پديد نمي آورد و به سادگي مي توان آن را پذيرفت، اما معصومان (عليه السلام) مي دانستند که غيبتي به درازاي عمر چندين نسل، از پس حضور دائمي و بدون انقطاع سلسله متصل امامت، با آسيب هايي همراه خواهد بود. آنان به يکي از مهمترين آسيب هاي اين غيبت طولاني اشاره کردند يعني شک و حيرت در اصل وجود امام و رفع نياز انسان با امام از ديده ها نهان. ايشان با پيشگويي الهام گونه خود وقوع گمراهي ها و حتي ارتجاع و ارتداد برخي باورمندان امامت را تذکر دادند.
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نخستين کسي بود که گمراهي مردمان را در روزگار غيبت مهدي (عليه السلام) تذکر داد:
تکون له غيبة و حيرة حتّي تضلّ الخلق عن اديانهم؛ براي او چنان غيبتي [و براي مردم] حيرتي خواهد بود که مردم دينشان را گم کنند (الکافي: ج 1 ص 341 ح 21).
و با زباني ديگر فرمود:
تکون له غيبة و حيرة تضلّ فيها الاُمم (اعلام الوري: ج 2 ص 226).
ايشان شک مردم را تا آنجا گسترده و ژرف دانست که در اصل تولّد و تکوّن حضرت مهدي (عليه السلام) نيز شک مي کنند. از اين رو فرمود:
حتي يقول اکثر الناس: ما لله في آل محمّد حاجة و يشک آخرون في ولادته؛ تا آنجا که بيشتر مردم مي گويند: خداوند به خاندان محمّد کاري ندارد و بقيه مردم نيز در ولادتش ترديد مي کنند (کمال الدين: ص 51 ح 2) .
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) بر همين پايه، چنگ زدن به دين را در اين روزگار فرمان داد و از امتش خواست که شک و ترديد به خود راه ندهند تا شيطان منفذي براي رخنه به دلهاي ايشان و به در بردن از راه دين نيابد.
امام علي (عليه السلام) نيز انديشناک اين آسيب خطرناک بوده است. اصبغ بن نباته، از اصحاب خاص امير مومنان (عليه السلام) انديشناکي حضرت را مي بيند و مي پرسد چرا سر به جيب تفکر فرو برده اي؟ امام (عليه السلام) پاسخ مي دهد:
فکرت في مولود يکون من ظهري، الحادي عشر من ولدي، هو المهدي يملأها عدلاً کما ملئت جورا و ظلما، تکون له حيرة و غيبة، يضلّ فيها اقوام و يهتدي فيها آخرون؛ در فرزندي از نسل مي انديشم که يازدهمين نفر از فرزندان من است و مهدي نام دارد، [زمين] را از عدل و داد پر مي کند، همان گونه که ظلم و ستم پر شده است، او را حيرت و غيبتي است که گروه هايي در آن سرگردان مي شوند و گروه هايي ديگر راه مي يابند (الکافي: ج 1 ص 338 ح 7)».
امام علي (عليه السلام) سخن ديگر با اصبغ بن نباته، سخن و پيشگويي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) را تأکيد کرده و فرموده است:
أما ليغيبنّ حتّي يقول الجاهل: ما لله في آل محمّد حاجة؛ هان که او غايب خواهد ماند تا آنجا که نادان مي گويد: خدا را با خاندان محمّد کاري نيست (کمال الدين: ص 302؛ الغيبة: ص 140 ح 1).
امام حسين (عليه السلام) با لحني صريحتر، ارتداد برخي از مردم را متذکر شده و فرموده است:
له غيبة يرتدّ فيها اقوام و يثبت فيها علي الدين آخرون؛ او را غيبتي است که گروه هايي در آن از دين باز مي گردند و گروههايي ديگر استوار مي مانند (کمال الدين: ص 317 ح 3).
همين تعبير را امام کاظم (عليه السلام) آورده و اين وضعيت را آزمون الهي نسبت به خلقش دانسته است. ايشان مي فرمايد:
لابدّ لصاحب هذا الأمر غيبة حتّي يرجع عن هذا الأمر من کان يقول به، إنّما هي محنة من الله عزوجل امتحن بها خلقه؛ صاحب اين امر، غيبتي حتمي دارد تا آنجا که معتقدان به اين امر نيز از باور خود از مي گردند، آن آزموني از جانب خداي عزوجل است تا خلقش را با آن بيازمايد (الکافي: ج 1 ص 336 ح 2).
ما اکنون تحقق اين پيشگويي ها را با نگريستن به آن از پس قرن هاي متوالي مشاهده مي کنيم. آخرين حلقه پيشگويي ها درباره ضلالت و حيرت، سخن پدر بزرگوار امام زمان، امام حسن عسکري (عليه السلام) است که فرموده:
أما إنّ له غيبة يحار فيها الجاهلون و يهلک فيها المبطلون و يکذب فيها الوقّاتون؛ هان او را غيبتي است که نادان ها در آن حيران و باطل انديشان هلاک شوند و وقّاتان [تعيين کنندگان زمان ظهور] دروغ ببافند (کفاية الأثر: ص 292).
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
3-2. فتنه و يأس

توصيف دوران غيبت به دوران فتنه و نيز روزگار يأس، بخش ديگري از آماده سازي شيعه براي فهم آسيب هاي غيبت و گذار از اين دوران سخت است.
امام باقر (عليه السلام) افزون بر وقوع شک و ترديد، ياس پي جويان امام را نيز پيشگويي مي کند و درست بر خلاف اين دو دلي ها و نااميدي ها فرمان به اميدواري مي دهد و مي فرمايد:
و قال الناس: مات القائم أو هلک، بأيّ وادٍ سلک، و قال الطالب: أنّي يکون ذلک و قد بليت عظامه، فعند ذلک فارجوه؛ و مردم بگويند: قائم مُرد يا هلاک شد و معلوم نشد به کجا رفت، و جستجوگر بگويد: اين [ظهور] چگونه مي شود، در حالي که استخوان هايش پوسيده است پس در اين زمان به ظهورش اميدوار باشيد (الغيبة: ص 154 ح 12).
گفتني است، امام صادق (عليه السلام)، امام کاظم (عليه السلام) و امام حسن عسکري (عليه السلام) نيز اين حيرت را پيشگويي کرده اند (ر.ک: ح 14، 19 و 23) و از درافتادن به وادي حيرت هلاکت بر حذر داشته اند. اين هشدارهاي به هنگام، بسياري از باورمندان نظام امامت را در مواجهه با پديده غيبت، هوشيار و در رويارويي با جريانهاي انحرافي و شکاکان آماده ساخت.
گفتني است بر اساس تفسير فتنه به فضاي شبهه آلود، مي توان تصويري اين گونه از روزگار غيبت امام عصر (عليه السلام) در اختيار داشت که مردمان بسياري از گزينش راه درست و انتخاب راهبر حقيقي باز مي مانند.
کليني (رحمة الله) رواياتي که آسيب يأس و فتنه را در اين روزگار تذکر داده در کتاب کافي گزارش کرده است (الکافي: ج 1 ص 369 باب المتحيص و الامتحان).
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
3-3. بلا و محنت

امامان شيعه، اين دوره را دوره محنت و آزمون سخت پيروان خويش خوانده و بدينسان آنان را براي تحمّل زبانه هاي سهمگين بلا آماده کرده اند. بلايي که همچون غربال راستگويان پايدار را از مدعيان دروغگو جدا مي کند و همان خلوصي را به استوارگامان بر باور هدايت و غيبت مي بخشد که آتش به طلاي ناب مي دهد تا از ناخالصي هاي خود جدا شود.
امام حسين (عليه السلام) که خود اسوه تحمل و شکيبايي است چندين گونه از سختي هاي دوران غيبت امام عصر (عليه السلام) را بدينسان برشمرده است:
له غيبة يرتدّ فيها اقوام و يثبت فيها علي الدين آخرون، فيؤذون و يقال لهم: «متي هذا الوعد ان کنتم صادقون؛ او غيبتي دارد که گروه هايي در آن مرتد مي شوند و برخي بر دينشان استوار مي مانند، اينان اذيت مي شوند و به آنان زخم زبان مي زنند و مي گويند: اگر راست مي گوييد اين وعده [ظهور] کي واقع مي شود (عيون اخبار الرضا: ج 1 ص 68 ح 36).
امام حسين (عليه السلام) در ادامه سخن، پيروان خود را به صبرو بردباري در برابر اين سخنان نيش دار و زهرآلود دعوت کرده و با فراز آوردن پاداش هاي کلان خداوند بر اين شکيب خردمندانه، به گونه اي لطيف تذکر مي دهد که مقاومت در برابر هجوم تبليغاتي دشمن کمتر از پايداري در برابر سلاح نظامي او نيست.
امام در دنباله مي فرمايد:
اما إنّ الصابر في غيبه علي الاذي و التکذيب بمنزلة المجاهد بالسيف بين يدي رسول الله (صلي الله عليه و آله)؛ به هوش باشيد که در روزگار غيبتش، شکيبايي بر آزار و تکذيب و انکار، مانند جهاد با شمشير در پيش روي پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) است.
اين تشبيه زيبا در سخنان امام سجاد (عليه السلام) نيز ديده مي شود و اين امام همام افزون بر اين، شيعيان باورمند امام عصر (عليه السلام) و منتظران ظهور را مخلصان حقيقي و شيعيان راستين و دعوتگران به دين خدا در پيدا و نهان خوانده است (کمال الدين: ص 319 ح 2).
امام صادق (عليه السلام) نيز آزارهاي زباني در روزگار غيبت را بدين گونه تذکر داده است:
اما والله ليغيبنّ عنکم مهديکم حتّي يقول الجاهل منکم: مالله في آل محمّد حاجة، ثمّ يقبل کالشهاب الثاقب؛ هان، به خدا سوگند، مهدي شما غايب مي ماند تا آنجا که
نادان هاي شما بگويند: خدا را با خاندان محمّد ، کاري نيست، در آن هنگام است که مانند شهاب فروزان پيش مي آيد (همان: ص 341 ح 22).
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
3-4. اختلاف و درگيري

اختلاف و درگيري، ديگر پيشامد روزگار غيبت است که ائمه (عليه السلام) ياران خود را نسبت به آن هوشيار کردند و آن را از رويدادهاي پيش از ظهور حضرت (عليه السلام) و برچيدن آن را يکي از اهداف قيام حضرت قائم دانستند. امام حسن مجتبي (عليه السلام) از نخستين کساني است که رويداد اختلاف و درگيري شيعيان را در روزگار غيبت پيش گويي کرد. و فرموده است:
لا يکون هذا الأمر الذي تنتظرون حتّي يبرأ بعضکم من بعض و يلعن بعضکم بعضا و يتفل بعضکم في وجه بعض و حتّي يشهد بعضکم بالکفر علي بعض؛ اين امري را که منتظريد، واقع نمي شود تا آنجا که برخي از شما از برخي ديگر بيزاري بجويند و همديگر را لعنت کنند و به صورت هم، آب دهان بيندازند و يکديگر را تکفير کنند (الغيبة للطوسي: ص 437 ح 429).
اين پيشگويي را امام صادق (عليه السلام) نيز با الفاظي مشابه فرموده است (الکافي: ج 1 ص 340 ح 17).
مي توان اين اختلاف را سر برآورده از هوي و هوس برخي مدعيان و جاه طلبان دانست که در نهايت به پديدار شدن داعيه ها و پرچم هاي مختلف مي شود. هر مدعي، ديگران را به خود مي خواند و پرچم خودخواهي خويش را برافراشته مي کند و با فراخواندن مردم به سوي خود، آنان را از ديگري باز مي دارد و هواخواهان خود را به سوي نزاع و درگيري با طرفداران رقيب خود مي برد. اين کژروي و خلط مدعيان راستگو و دروغگو، در احاديث و پيشگويي معصومان (عليه السلام) گوشزد شده (الکافي: ج 1 ص 338 ح 8 و ح 11) است، و آنان راه کارهايي را براي تشخيص مدعيان صادق از کاذب در اختيار ما نهاده اند.
يکي از اين راهها، آزمودن مدعيان با پرسش هايي است که پاسخ آنها را جز امامان مرتبط با غيب و ملکوت هستي نمي دانند (2).
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
3-5. انکار امام
ناگوارترين آسيب روزگار غيبت، تاب نياوردن در برابر شبهه ها، طعنه ها و ياس هاي حاصل از به درازا کشيدن غيبت و در نتيجه انکار امام غايب است. از اين رو مي توان تلاشهاي معصومان را بيشتر در اين باره دانست. معصومان (عليه السلام) به موازات پافشاري بر وقوع غيبت، از انکار امام غائب بر حذر داشتند و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نخستين هشدارها را در اين زمينه دادند:
من أنکر القائم من ولدي في زمان غيبته فمات، فقد مات ميتة جاهلية؛ هر کس قائم از ميان فرزندانم را در روزگار غيبتش انکار کند و با اين انکار بميرد، به مرگ جاهلي مرده است (کمال الدين: ص 412 ح 12).
و امام صادق (عليه السلام) در خطابي صريحتر و عام که محمّد بن مسلم آن را براي شيعيان نقل کرده فرموده است:
إن بلغکم عن صاحب هذا الأمر غيبة فلا تنکروها؛ اگر خبري از غيبت صاحب اين امر به شما رسيد، آن را انکار نکنيد(الکافي: ج 1 ص 328 ح 10).
آري معصومان (عليه السلام) انکار برخي باورمندان به امامت را پيش بيني کرده و در خطابي مستقيم آنها را از اين خطر، بر حذر داشتند.
امامان براي رويارويي با اين آسيب خطرناک، امام عصر (عليه السلام) را به برخي پيامبران پيشين و صالحان و بزرگان تاريخ تشبيه نموده، زمينه انکار را زدوده و بستري هموار را پذيرش غيبت ايشان فراهم آوردند. ايشان غايب شدن دو پيامبر الهي، حضرت يوسف و حضرت خضر (عليه السلام) را گوشزد کردند و از غيبت ذوالقرنين نيز سخن به ميان آوردند (کمال الدين: ص 384 و 385 ح 1) و با اين يادآوري، استبعاد و انکار ديرباوران را برطرف ساختند؛ زيرا تفاوتي ميان پيامبر و امام در اين زمينه نيست و به ويژه غيبت خضر چون طولاني است، بسياري از شبهات درباره غيبت ولي عصر را برطرف مي کند.
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
ب- اقدامات عملي

معصومان (عليه السلام) تنها به کارهاي علمي و پيشگويي و خبردهي بسنده نکردند، بلکه با انجام برخي اقدامات عملي، شيعيان را براي تحمل دوران غيبت امام (عليه السلام) آماده ساختند. آنان دو گونه اقدام را به انجام رساندند. اين دو اقدام از دو گونه نياز شيعيان برخاسته بود: نياز به رتق و فتق امور مالي جامعه شيعه که نمي خواست در درون دستگاه خلافت و حکومت غاصب و جور هضم شود و نياز به فراگيري معالم ديني و دريافت پاسخ براي پرسش هاي متعدد اعتقادي، فقهي و اجتماعي و سياسي.
1. نصب وکيلان خاص

پايان حکومت اموي، توسعه اقتصادي جامعه اسلامي در اوايل قرن دوم هجري و روي کار آمدن حکومت عباسي، ارتباطات مالي امام و شيعه را گسترش داد و امامان (عليه السلام) سازمان وکالت را براي تدبير امور مالي شيعيان، پي نهادند و با تبيين مسائل خمس، زکات و ديگر انفاق هاي واجب و مستحب، وکيلاني را از سوي خدا براي اخذ، ارسال و توزيع اين وجوه مالي نصب کردند (ر.ک: پژوهشي پيرامون نهاد وکالت: ص 53).
اين وکيلان همه از افراد معتبر و مورد اعتماد مردم و گاه عالم بودند و بويژه در مناطق دوردست جامعه اسلامي، نياز مردم را در حوزه ارتباطات مالي با امام و نيز اوقاف حل مي کردند. اين سازمان در روزگار امامت امام صادق (عليه السلام)، در دهه هاي مياني قرن دوم هجري شکل گرفت (ر.ک: تاريخ سياسي غيبت امام: ج 2 ص 134) و به دليل حبس طولاني و شديد امام کاظم (عليه السلام) به سرعت نضج گرفت و در روزگار امام هادي و امام حسن عسکري (عليه السلام) به دليل محدوديت ارتباط با امام، کارآيي خود را نشان داد و راه را براي غيبت صغراي مدت امام، هموار کرد. امام زمان (عليه السلام) با استفاده از اين نهاد سامان يافته، نائبان خاص خود را در روزگار غيبت نصب کرد و رابطه خود را با مردم از طريق ايشان سامان داد و پس از مدتي ارتباط خود را با اين بزرگان نيز به تدريج کاهش داد و شيعيان را براي باور امام ناپيدا و پيروي از فرمان هاي غير مستقيم پيشواي نهان، آماده ساخت.
گفتني است در کنار سازمان وکالت، ما با افراد ديگري به نام ابواب ائمه (عليه السلام) نيز روبرو هستيم، اينان خواصّ ائمه (عليه السلام) و نزديکترين کسان به ايشان بودند و گاه که وضعيت ارتباط مردم با امام (عليه السلام) به حداقل مي رسيد و حبس ها و فشارهاي سياسي، مانع حضور گسترده امام در جامعه مي شد، باب ها، دريچه اتصال مردم با امامان مي گشتند و اين نکته، آمادگي عملي مردم را براي تحمل فقدان امام بالا مي برد و سرانجام همين نهاد دوران غيبت صغري را با چهار نائب خاص حضرت ولي عصر (عليه السلام) به عنوان دوره گذار از حضور هميشگي به غيبت مطلق با موفقيت پشت سر نهاد (ر.ک: راز داران حريم اهل بيت (عليه السلام: ص 53 تا 60).
2. نصب عام عالمان

نياز ديگر شيعيان به امام، پاسخگويي به پرسش هاي فقهي،اعتقادي و هر آنچه به کار زندگي اخروي ايشان مي آيد، بود ائمه (عليه السلام) اين نياز را در طول دو قرن و نيم زندگي خود به نحو احسن برطرف ساختند افزون بر راهنمايي پيروان و شاگردان خود به سوي آبشخور معرفت و کلام الهي، و تعليم قواعد و روش هاي استفاده از قرآن، سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله) را به روشني بيان کردند و تا تطبيق آن بر ريزترين مسائل جاري زندگي پيش رفتند. آنان ميراث علمي بزرگي را از خود بر جاي نهادند و اصول علم را ترسيم کردند و راه تفريع و نتيجه گيري را نيز به مسلمانان آموختند. آنان با تعليم راه و روش اجتهاد منطقي و درست به ياران بزرگ خويش، اندک اندک آنان را به جاي خود نهادند و شيعيان را به تدريج به سوي آنان سوق دادند و بدينسان شيعه را براي قرنها، دست کم در مسائل نه چندان حادّ و دشوار شخصي و اجتماعي، خوداتکا نمودند. منابع عظيم علم به يادگار مانده از امامان، قدرت فراگرفته اجتهاد و مشروعيت کسب شده از ارجاعات ائمه (عليه السلام)، عالمان عادل شيعه را به عنوان جانشيناني لايق در توضيح مسائل علمي و اقناع مراجعان، فراز آورد و وظيفه عملي شيعه را در روزگاران غيبت معين کرد.
اين جانشيني به صورتي تدريجي و بسيار نرم به فرجام رسيد. سرچشمه هاي اين جريان بزرگ تاريخي را مي توان در سخنان امام علي (عليه السلام) يافت. ايشان بر بالاي منبر کوفه چنين فرمود:
إن غاب عن الناس شخصهم ... فلم يغب عنهم قديم مثبوت عملهم...؛ اگر خودشان حضور ندارند، دانش کهن انتشار يافته شان حاضر است (الکافي: ج 1 ص 339 ح 13).
امام حسين (عليه السلام) نيز در خطبه آتشين خود در عرفه، عالمان را مسئول قيام دانسته و مجاري بسياري از کارها را به دست آنها مي داند (تحف العقول: ص 238). امام باقر (عليه السلام) نيز به ابان بن تغلب، يار پدر، خود و فرزندش امام صادق (عليه السلام) فرمود:
اجلس في مسجد المدينه و أفت الناس؛ در مسجد مدينه بنشين و فتوا بده (فهرست نجاشي: ص 10 رقم 7).
و مي دانيم که تربيت محمّد بن مسلم و زرارة که دو مرجع علمي عالمان معاصر خود بودند از دامان امام باقر (عليه السلام) شروع شد.
و امام صادق (عليه السلام) نيز به مسلم بن أبي حية که هنگام وداعش، درخواست توشه اي معنوي مي کند، مي فرمايد: نزد ابان بن تغلب برو که او از من بسيار حديث شنيده است. همچنين امام صادق (عليه السلام) شاگرداني مانند هشام بن حکم و هشام بن سالم، حمران و مؤمن طاق و ديگران را براي ارجاعات کلامي و عقايدي تربيت کرد و افراد را به اينان ارجاع مي فرمود (ر.ک: الکافي: ج1 ص 74 و ص 171). و اينها در کنار تربيت راويان فقيه و عالمي مانند ابوبصير و بريد و جميل بن درّاج و ارجاع راويان و پرسشگران به کساني مانند محمد بن مسلم و حارث بن مغيره بوده است (ر.ک: وسايل الشيعه: ج 27 ص 145 ح 23 و 24 و نيز ح 25). به گونه اي که در کنار حلقه اصلي درس امام صادق (عليه السلام)، دهها حلقه از مدينه و صدها حلقه در کوفه و ديگر شهرها، مسئوليت پاسخگويي و حل مشکلات علمي و ديني مردم را به عهده داشتند (راجع: وسائل الشيعه: ج 27 ص 136، باب وجوب الرجوع في القضاء والفتوي إلي رواة الحديث).
اين سيره در اواخر قرن دوم به گونه اي معمول و متعارف شد که از امام رضا (عليه السلام) درباره مصداق ها و عالمان شايسته مراجعه، و نه اصل جواز آن، سوال مي شود (ر.ک: وسائل الشيعه: ج 27 ص 146 ح 33 تا 35 درباره يونس بن عبدالرحمان و ح 27 درباره زکريا بن آدم).
در سال هاي نزديک به وقوع غيبت و دوره ارتباط غير حضوري و مکاتباتي شيعيان با «امام جواد و هادي (عليه السلام) نيز، بسياري سوالها از وکيلان و عالمان پاسخ گرفته مي شود و در اين روزگار امام هادي (عليه السلام)»
در پاسخ احمد بن حاتم بن ماهويه و برادرش، اخذ معالم دين را از کساني توصيه مي فرمايد که عمري را در محبّت اهل بيت (عليه السلام) سپري کرده و در امر امامت استوار گام و با سابقه باشند (وسائل الشيعه: ج 27 ص 151).
در اينجا مي توان سخن مشهور امام حسن عسکري (عليه السلام) در معرفي عام و نصب کلي همه عالمان عادل براي جواز تقليد و پيروي شيعيان از ايشان را نيز افزود:
و اما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدينه مخالفا علي هواه، مطيعا لامر مولاه فللعوام اين يقلّدوه؛ و اما مردم مي توانند از هر کدام از فقيهان که خويشتندار، دين نگهدار، مخالف با هواي نفس و مطيع فرمان مولايش بود، تقليد کنند (وسائل الشيعه: ج 27 ص 131 ح 20).
پس از امام حسن عسکري (عليه السلام)، امام عصر (عليه السلام) خود نيز در روزگار غيبت صغرا به صراحت مي فرمايد:
و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلي رواة حديثنا، فانّهم حجّتي عليکم و أنا حجّة الله عليهم؛ و اما در پيشامدهايي که روي مي دهد، به راويان حديث ما مراجعه کنيد که آنان حجّت من بر شما و من حجّت خدا بر ايشان هستم (کمال الدين: ص 485).
و افزون بر اين به نائبان خاصّ و برخي عالمان اجازه مي فرمايد که واسطه پرسش ها و استفتائات مردم واقع شوند و امام (عليه السلام) خود نيز پاسخ ها را از طريق همين نائبان و عالمان ارسال مي فرمايند (ر.ک: کمال الدين: ص 482 تا 522 باب 45).
 
بالا