امام هادی علیه السلام در کلام مقام معظم رهبری

مجنون الحسین

کاربر فعال
"بازنشسته"
[h=2]امام هادی علیه السلام در کلام مقام معظم رهبری[/h]
بسم الله الرحمن الرحیم...

حضرت هادي عليه السّلام چهل ودو سال عمر كردند كه بيست سالش را در سامرا بودند؛ آن جا مزرعه داشتند و در آن شهر كار و زندگي مي كردند. سامرا در واقع مثل يك پادگان بود و آن را معتصم ساخت تا غلامان كه از.. سمرقند و از همين منطقه ي مغولستان و آسياي شرقي آورده بود، در سامرا نگه دارد. اين عده چون تازه اسلام آورده بودند، ائمه و مؤمنان را نمي شناختند و از اسلام سر در نمي آوردند. به همين دليل، مزاحم مردم مي شدند و با عرب ها - مردم بغداد - اختلاف پيدا كردند.

در همين شهر سامرا عده ي قابل توجهي از بزرگان شيعه در زمان امام هادي (عليه السّلام) جمع شدند و حضرت توانست آنها را اداره كند و به وسيله ي آنها پيام امامت را به سرتاسر دنياي اسلام - با نامه نگاري و... - برساند. اين شبكه هاي شيعه در قم، خراسان، ري، مدينه، يمن و در مناطق دوردست و در همه ي اقطار دنيا را همين عده توانستند رواج بدهند و روزبه روز تعداد افرادي را كه مؤمن به اين مكتب هستند، زيادتر كنند.

امام هادي همه ي اين كارها را در زير برق شمشير تيز و خون ريز همان شش خليفه و علي رغم آنها انجام داده است. حديث معروفي درباره ي وفات حضرت هادي عليه السّلام هست كه از عبارت آن معلوم مي شود كه عده ي قابل توجهي از شيعيان در سامرا جمع شده بودند؛ به گونه يي كه دستگاه خلافت هم آنها را نمي شناخت؛ چون اگر مي شناخت، همه ي شان را تارومار مي كرد؛ اما اين عده چون شبكه ي قوي يي به وجود آورده بودند، دستگاه خلافت نمي توانست به آنها دسترسي پيدا كند.
 

مجنون الحسین

کاربر فعال
"بازنشسته"

در زمان امام هادي شيعه قدرت گرفت
شيعه در دوران حضرت هادي و حضرت عسكري (عليهماالسّلام) و در آن شدت عمل روزبه روز وسعت پيدا كرد؛ قوي تر شد.
 

مجنون الحسین

کاربر فعال
"بازنشسته"
معلمي كه شاگرد شد

حديثي درباره ي كودكي حضرت هادي است، كه نمي دانم شنيده ايد يا نه؛ وقتي معتصم در سال ۲۱۸ هجري، حضرت جواد را دو سال قبل از شهادت ايشان از مدينه به بغداد آورد، حضرت هادي كه در آن وقت شش ساله بود، به همراه خانواده اش در مدينه ماند. پس از آن كه حضرت جواد به بغداد آورده شد، معتصم از خانواده حضرت پرس وجو كرد و وقتي شنيد پسر بزرگ حضرت جواد، علي بن محمد، شش سال دارد، گفت اين خطرناك است؛ ما بايد به فكرش باشيم. معتصم شخصي را كه از نزديكان خود بود، مأمور كرد كه از بغداد به مدينه برود و در آن جا كسي را كه دشمن اهل بيت است پيدا كند و اين بچه را بسپارد به دست آن شخص، تا او به عنوان معلم، اين بچه را دشمن خاندان خود و متناسب با دستگاه خلافت بار بياورد.

اين شخص از بغداد به مدينه آمد و يكي از علماي مدينه را به نام «الجنيدي»، كه جزو مخالف ترين و دشمن ترينِ مردم با اهل بيت عليهم السّلام بود - در مدينه از اين قبيل علما آن وقت بودند - براي اين كار پيدا كرد و به او گفت من مأموريت دارم كه تو را مربي و مؤدبِ اين بچه كنم، تا نگذاري هيچ كس با او رفت و آمد كند و او را آن طور كه ما مي خواهيم، تربيت كن. اسم اين شخص - الجنيدي - در تاريخ ثبت است. حضرت هادي هم - همان طور كه گفتم - در آن موقع شش سال داشت و امر، امر حكومت بود؛ چه كسي مي توانست در مقابل آن مقاومت كند.

بعد از چند وقت يكي از وابستگان دستگاه خلافت، الجنيدي را ديد و از بچه يي كه به دستش سپرده بودند، سؤال كرد. الجنيدي گفت: بچه؟! اين بچه است؟! من يك مسأله از ادب براي او بيان مي كنم، او باب هايي از ادب را براي من بيان مي كند كه من استفاده مي كنم! اين ها كجا درس خوانده اند؟! گاهي به او، وقتي مي خواهد وارد حجره شود، مي گويم يك سوره از قرآن بخوان، بعد وارد شو - مي خواسته اذيت كند - مي پرسد چه سوره يي بخوانم. من به او گفتم سوره ي بزرگي؛ مثلاً سوره ي آل عمران را بخوان؛ او خوانده و جاهاي مشكلش را هم براي من معنا كرده است! اين ها عالمند، حافظ قرآن و عالم به تأويل و تفسير قرآنند؛ بچه؟!

ارتباط اين كودك - كه علي الظاهر كودك است، اما ولي اللَّه است؛ «وآتيناه الحكم صبيّا» با اين استاد مدتي ادامه پيدا كرد و استاد شد يكي از شيعيان مخلص اهل بيت!
 
بالا