راههای شناخت خود چیست؟

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

روش مطالعه در خود:

در اين زمينه به دو نوع مطالعه نياز است :

الف ) مطالعه علمي : درباره خودشناسي نوعي و به تعبير ديگر ((انسان شناسي )) (اومانولوژي ) است . بهترين سخن در اين رابطه را در قرآن مجيد و سپس در كلمات و احاديث پيشوايان مكتب و همچنين كتاب هايي است كه در زمينه انسان شناسي و خودشناسي نگارش شده است .

ب ) مطالعه عيني : يعني تفكر و تامل در وجود خويشتن , شناخت محاسن و معايب و محاسبه نفس خويش . يقينا" هر چه آدمي بيشتر در خود فرو رود و به اخلاق و كردار خود بينديشد, بيشتر خود را خواهد شناخت . در اين رابطه انسان چون طبيبي حاذق بايد بيماري هاي نفس خويش را دريابد و با مهارت و جديت به درمان آن بپردازد.

اين گونه خودشناسي اساسي ترين ركن خودسازي و عروج به مقامات بلند معنوي است ; زيرا كسي كه فاقد آن باشد عمري را در غفلت و بي خبري سپري خواهد كرد و چه بسا عمري با ملكات رذيله زندگي كند وبه سراي آخرت بشتابد بدون آن كه ره توشه اي به همراه داشته باشد. در اين رابطه كتاب هاي اخلاقي تا حدود زيادي مي تواند راهنماي انسان باشد.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

توضيح بيشتر:

انسان گل سر سبد موجودات و اعجوبه خلقت است و عجايبى كه در انسان يافت مى‏شود، در هيچ جاى دنيا پيدا نمى‏شود و از اين جهت به انسان عالم كبير مى‏گويند. مطالعه و دقت در نيروها و قوايى كه خداوند متعال در وجود انسان به وديعت نهاده و ظرفيت عظيمى كه دراين موجود حقير قرار داده شده و قدرت عجيب انسان در تسلط بر طبيعت و جهان هستى و ريزه‏كارى‏هاى حيرت آورى كه در اعضا و اجزاى بدن او به كار رفته و قدرت تفكر و انديشه و نوآورى و تغيير، از راه‏هايى است كه انسان مى‏تواند خود و نيروها و توانايى‏هاى خود را بهتردريابد.

در بحث خود شناسي و به طبع آن خود سازي اين پرسش وجود دارد كه مقصود شما از "من" و "خود" كدام خود است؟
هويت انساني از دوگونه واقعيت تركيب شده است، واقعيت مادي و طبيعي كه همان بدن و جنبه هاي اين جهاني او است و واقعيت مجرد و فرا طبيعي كه همان جهت معنوي و روحاني انسان است ، جهتي كه داراي شئوني همچون نفس، روح، قلب و عقل مي باشد.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

در فرهنگ اسلامي تعبير هاي فراواني نسبت به دو واقعيت وجودي انسان وجود دارد، همچون:

خود حقيقي – خود مجازي
خود ملكوتي - خود ملكي
خود مثبت – خود منفي
خود عالي – خود سافل
خود مجرد– خود مادي
خود معنوي - خود طبيعي

در مباحث خود شناسي لازم است تصور روشني از دو گونه خود و يا به تعبيري، هويت انساني و بشري خود داشته باشيم ، روابط آنها را بدانيم و كمال هر يك را شناسايي نماييم .

قرآن كريم به ساختاردو بعدي روح انسان اشاره كرده و مي فرمايد:
خداوند آفرينش انسان را ازگل آغاز كردأ سپس او را سازمان هماهنگ بخشيد و از روح خود در او دميد، پس انسان آميخته‏اى است از (گل) عنصرى زمينى و نامقدس، و از (روح) مخلوق الهى و مقدس. و بدأ خلق الانسان من طين‏أ ثم سوّاه و نفخ فيه من روحه سجده / 9 و 7.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

اصالت هويت انساني

اكنون به اين پرسسش بنيادين مي پردازيم كه ازميان اين دو هويت كه تشكيل دهنده ماهيت انساني است ، كدام اصيل وواقعي و كدام غير اصيل و تبعي است.
پاسخ به اين سوال چندان دشوار نيست .هويت انساني به دو دليل اصالت دارد.
يك . انسان بودن انسان بسته به آن است . انسان آميزه اي از دو بعد انساني و بشري است، خواستگاه انسانيت روح انسان است و منشا بشريت بدن مادي و طبيعت آدمي است.

دو. پايدار و ماندني است. بدن و طبيعت انسان با مرگ زايل مي شود و به خاك برمي گردد، ولي روح پايدار و ماندني است، بالاخره روزي انسان از اين سراي به سراي آخرت منتقل خواهد شد . آنچه منتقل مي شود روح مجرد و انسانيت انسان است و بدن مادي كه مربوط به عالم طبيعت است ، همچنان در طبيعت ماندني خواهد بود.

مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك .....چند روزي قفسي ساخته اند از بدنم

در انسان اصالت با روح است و بدن، تنها مركب و ابزاري است در اختيار روح به منظور گذران زندگي موقتي انسان دراين جهان و رشد و ترقي و كمال نفس.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
دوگانگي هويت، منشا كرامت انساني

ارجمندى و كرامت انسان، هرگز به معناى يك بعدى بودن او و حركت جبرى وى به سوى كمال نيست، بلكه انسان از آن رو شايسته آفريده شدن و خلافت الهي، معرفى شده است كه داراي دو بعد و دو گرايش است ومى تواند آگاه شود و انتخاب كند.

انتخاب بر اساس آگاهى، آن گاه است كه انسان نيز در درون ساختار وجودى خود زمينه انتخاب را داشته است و در بيرون وجود خود، يعنى جهان عينيت و خارج نيز از اين زمينه برخوردار باشد.

زمينه انتخاب، تنوع و چند بعدى بودن و دست كم دو بعدى بودن است. انسان در استعداد وجودى خود زمانى مى‏تواند انتخابگر باشد كه دست كم از استعداد تعالى يافتن و يا منحط شدن، الهى شدن يا شيطانى شدن، نورانى شدن و هدايت يافتن يا ظلمانى شدن و گمراه گشتن برخوردار باشد و ابزار و امكانات حركت در اين دو مسير را نيز دارا بوده و در عينيت زندگى نيز متناسب با آن گرايشهاى درونى و ابزار و امكانات، طريق و گذرگاه داشته باشد.
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
هويت فرا طبيعي، گمشده انسان

بزرگترين غفلتي كه انسان بدان دچار شده است ، غفلت از خود حقيقي و معنوي خود است، خود ملكوتي در حقيقت گمشده اصلي انسان در زندگي است . انسان اگر خودش را بيابد و به ارزشهاي وجودي خود پي ببرد ، به هر كمالي كه دست يافتني باشد خواهد رسيد، رسيدن به كمال مطلق الهي نيز ابتدا در گرو يافتن و سپس ساختن خود انساني است.
علي (ع) در روايتي به اين حقيقت اشاره نموده و فرموده است: عجبت لمن ينشد ضالته ، كيف لا ينشد نفسه. از آدمي در تعجبم؛ زيرا كه او، اگر چيز كوچكي را گم كند، ممكن است براي يافتن آن تلاش فراوان نمايد ، ولي خودش را گم نموده وبراي يافتن آن تلاشي نمي كند.

گاهي انسان آنچنان در زندگي اين جهاني وخود طبيعي ، نيازها و خواسته هاي آن غرق مي شود، كه خود حقيقي و معنوي اش را فراموش مي نمايد.

انسانيت انسان بسته به خود معنوي اواست و تا انسان خودش را آنچنان كه بايد، نيابد و نسازد ، شايسته اين عنوان نمي باشد .
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
خود معنوي ، موضوع دين

موضوع دين هم خود معنوي انسان است، اگر انسان بعد مجرد نداشت، به دين نياز مند نمي شد، بدن انسان مادي است وبراي رفع نيازها يش به دانش حسي و طبيعي نياز دارد، اينگونه دانش در خود طبيعت يافت مي شود و آدمي قادر است با ابزار حس و تجربه و علوم دانشگاهي، به رفع نيازهاي دانشي خويش بپردازد ، ولي روح انسان مجرد است و نياز به دانش و بينش معنوي دارد، اينگونه آگاهي، با ابزار طبيعي تحصيل نمي شود و نيازمند به وحي و ابزار فرا طبيعي مي باشد . دين، در اصل، تامين كننده نيازهاي بينشي و دانشي انسان در زندگي معنوي و فرا طبيعي او است .

دين و خود اصيل انسان به هم پيوندي عميق دارند، دين: يعني ياد خدا بودن ، همان چيزي كه بعد معنوي انسان به وسيله آن به تعالي و كمال مي رسد و دين گريزي چيزي جز فرار از خود نيست، بي توجهي به دين و ياد خدا، در حقيقت، بي توجهي به خويشتن خويش است.

ياد خدا هم آغوش ياد خود است و ياد خود ياد خداوند را در پي خواهد داشت ، كسي كه ياد خدا را به فراموشي سپارد ، خود را فراموش كرده و فراموشي خود، مستلزم از ياد بردن خداوند و معبود هستي است.
بنابراين اگر منظور از «خود» و «خويش»، آن حقيقت انسان و آن گوهر ارزشمندى وجود انسان باشد كه از آن به نفس و روح و قلب تعبير مى‏كنند براى شناخت بهتر آن بايد در حالات و آثار آن دقت نمود و مرز بين بدن و جسم را كه از عالم طبيعت و جسمانيان است با نفس كهموجودى مجرّد و بدون زمان و مكان و خارج از احكام جسم و جسمانيات است. مشخص كرد و اين باب با بركتى است كه معرفت خداوند متعال را به دنبال دارد كه:

من عرف نفسه فقد عرفه نفسه.

خداوند كريم در قرآن مجيد مى‏ فرمايد:

و فى الارض آيات للمؤمنين و فى انفسكم افلا تبصرون؛ در زمين و در جان‏ها و درون شما نشانه‏ هايى براى اهل يقين وجود دارد آيا دقت نمى ‏كنيد؟»، (ذاريات / 21).

بنابراين با تفكر و انديشه عميق در مورد ساختار وجودى انسان و هدفى كه انسان براى آن خلق شده و قواى ظاهرى و باطنى و توانايى ‏هاى شگفتنى كه در اين موجود خارق العاده قرار داده شده و اين كه حقيقت انسان گوهرى ملكوتى و علوى است مى‏توان تا حدودى به شناخت بهتر خويش نايل گرديد.


پس اگر دريافتيم كه انسان موجودى ابدى است و در اين جسم خلاصه نمى‏ شود و علم و ادراكات او از عالم مجردات و خارج از قوانين حاكم بر ماديات است و با مردن فانى نمى‏شود بلكه حقيقت او به عالمى ديگر انتقال مى‏ يابد و از هستى و واقعيت او چيزى كاسته نمى ‏گردد وهمين حقيقت، معرف شخصيت اوست و اگر فهميديم اعمال و عقايد انسان سعادت و شقاوت او را رقم مى‏ زند و در قيامت با شخصيتى كه محصول افكار و اعمال اوست، محشور مى‏ گردد و نيز با كمى دقت در عجايب خواب و رؤيا كه در عالم خواب بدن بى حركت در بستر افتاده ولى انسان در خواب مى‏ خورد و مى‏ آشامد و سخن مى‏گويد و حركت مى‏ كند و شاد و يا غمگين مى‏شود و فكر كند اين آثار در خواب از كيست و با كدام بدن آن را انجام مى ‏دهد تا حدى معرفت به خويش پيدا كرده است.


منبع: سایت معارف.پرسمان دین
 
بالا