*♥*•*♥* تاریخ عصر غیبت کبری (7) *♥*•*♥*

  • نویسنده موضوع 818
  • تاریخ شروع

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
اشاره: از دو شماره گذشته مهمترین چالش های دوران غیبت كبری را بر شمردیم و به ترتیب اولویت به بیان راه حلهای امام غایب حضرت مهدی (عج) برای این چالشها پرداختیم .

چالش شناخت امامِ غایب و ایمان به او را بررسی و ریشه یابی نموده منشأ اشكال و راه حلهای عملی امام برای شناخت او و ایمان به او و پذیرش امامت او بحث گردید.

در این شماره به چالش رهبری و آنچه به حوزه رهبری ارتباط دارد، پرداخته ایم. بیشترین توجه ما در این نوشتار، به بیانات و رفتار و سیره ی امام مهدی (عج) نسبت به مسأله رهبری در دوران غیبت می باشد وبا بررسی ریشه های اشكالا ت مطرح شده، نوع اشكالا ت و راه حل های این اشكالا ت در دوران غیبت مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.


چالش رهبری در عصر غیبت كبری


دوران غیبت امام معصوم، دوران آماده نبودن شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه ی اسلامی برای پذیرش وجود علنی و آشكار امام معصوم است.
شیعه، در طی دوران حضور امامان معصوم كه بالغ بر ده نسل پی در پی و حدود دو قرن و نیم با پیكاری خستگی ناپذیر، خط خلافت غیر راستین خلفای سه گانه و بنی امیه و بنی عباس را زیر سؤ ال برده بود، و برای امامت اهل بیت معصوم پیامبر اسلام دلائل عقلی و نقلی به جامعه اسلامی عرضه می كرد به تدریج برای خود شیعیان در درجهِ اوّل و سپس برای دیگران اندیشه ی سیاسی ویژه ای حول محور امامت راستین وامامت همه جانبه ی امیرمؤ منان و یازده فرزندش، علیهم السّلام، شكل گرفت و به تدریج در باور شیعیان تثبیت گردید.

تلقی شیعه از امامت راستین


تفاوت های فاحشی و قابل توجّهی میان خلفای غیر معصوم مطرح شد، و نالایق بودن غیر معصومان برای خلافت پیامبر و رهبری جامعه ی اسلامی بر ملا گردید، و شیعه نیز به همین اصل اعتقادی مهمّ (یعنی اصل امامت)، در برابر گرایش ها و گروه های گوناگون اهل تسنن شناخته شد.

امام معصوم در باور و نگاه شیعیان پیش از آن كه یك زعیم سیاسی باشد، یك انسان كامل است. واسطهِ فیض الهی بر مردم و جامعه ی انسانی است؛ او انسانی هدایت یافته و راهنما است ؛ و از هر گونه خطا و لغزش مصون و به طور كامل قابل اعتماد است؛ پس از پیامبر، یگانه انسان راستین و شایسته برای اداره ی همه جانبه ی جامعه ی اسلامی است؛ امامت، مانند نبوّت یك منصب الهی است كه به انتخاب مردم وابسته نیست، بلكه مردم موظّف هستند رهبری او را بپذیرند، هیچ زمانی، زمین خدا از حجّت خدا خالی نیست و نمی باشد.

تمامی امامان معصوم با تمام تفاوتهای سنی و شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بسیار متفاوت در جامعه ی اسلامی طیّ دو قرن و نیم، خط واحدی را از لحاظ فرهنگی و ارزشی تشكیل می دهند؛ همگی، تجلّی یك نور و یك بینش و دارای یك خط مشی اند.
امام معصوم، در بدترین شرایط سیاسی و اجتماعی، از وظیفه ی راهنمایی كردن، شانه خالی نكرده و نمی كند، و عهده دار صیانت و پاسداری از حریم شریعت حضرت محمد، صلّی اللّهُ علیه وآله وسلّم، بوده است. امامان، امنای خدا و پاسداران راستین اسلام اند.
تمام روایات رسیده از پیامبر و یازده امام پس از او در زمینه ی امامت مؤ یّد این نكاتی است كه گذشت.1

تلاش شیعه برای تحقق اصل امامت راستین


شیعه، پس از وفات پیامبر،صلّی اللّهُ علیه وآله وسلّم، پرچم اعتراض خود را بر خلافت نامشروع و حركت غاصبانه ی افرادی كه اهل بیت پیامبر را از صحنه ی سیاست و اجتماع و رهبری كنار زده بودند و خود را به جای آنان مطرح كرده بودند و برای خود جای پایی باز كردند در قالب های گوناگون صدای اعتراض خود را ضمن حرص بر حفظ وحدت و انسجام جامعه ی اسلامی و تلاش برای مخدوش نشدن تمامیت ارضی جهان اسلام، قیامهای مسلحانه ای را الهام بخشی و هدایت كردند تا ریشه ی فاسد خلافت نامشروع را متزلزل سازند و امامت مشروع اهل بیت، علیهم السّلام، را تبیین و تشریح كنند .

چالش امامت در عصر غیبت


حال در دوران غیبت امام معصوم و پس از این همه تلاش بی وقفه برای جا انداختن خط راستین امامت و دعوت تمامی مردم به سوی پذیرش امامت و رهبری اهل بیت پیامبر، علیهم السّلام، چه گونه می شود مردم را به رهبری یك امام غایب دعوت كرد؟
دعوتِ مردم به پذیرش رهبری امامان حاضر در صحنه و شناخته شده یا قابل شناخته شدن، با مشكلات گوناگونی همراه بود، حال چه گونه انتظار داشته باشیم كه مردم به رهبری یك امام غایب و ناشناخته برای آنان گردن نهند؟

شیعیان كه بر اساس فلسفه ی عمیق خود، هیچ دورانی را بدون وجود رهبر معصوم نمی شناسند. چه گونه در دوران غیبت، از این رهبری دفاع می كنند، و برای ضرورت وجود او فلسفه ای مقبول و منطقی مطرح می كنند؟ مگر نه این است كه مهم ترین كار یك رهبر و فلسفه ی وجودی او رهبری جامعه ی اسلامی است؟ با فرض غیبت، چه گونه این رهبری عملی می شود؟ و مردم حضور عملی این رهبری را لمس می كنند؟

بنابراین در دوران غیبت، رهبری امام معصوم یك چالش جدی برای جامعه ی اسلامی است. در این دوران، یك شیعه، خود را با دوران پس از پیامبر نزد اهل تسنّن مقایسه می كند،2 و هر چه را برای محكومیّت خلفای غیر معصوم آماده كرده است، برای خود یدك می كشد و جای خالی رهبری معصوم را عملاً احساس می كند، و همان طور كه برخی از اهل تسنن گفته اند، شیعه پس از دو قرن و نیم مجاهدت سیاسی و تلاش مستمر برای تثبیت تئوری رهبری معصوم، هیچ معصومی را ندارد كه رهبری او را برای مردم مطرح و عرضه كند؛ زیرا كه رهبر غایب، در حكم عدم وجود رهبر است و شیعه در اعتقاد و رفتار، منطقی و شفاف بوده و باید باشد، در صورتی كه در دوران غیبت همانند اهل سنت، ناچار است كه به رهبری غیر معصوم گردن نهد.

البته، در زمان حضور امامان معصوم كه - مبسوط الید نبوده اند - نیز دو قرن رهبری افراد غیر معصوم را عملاً گردن نهاده بودند و در جامعه ی اسلامی مانند سایر مسلمانان زندگی می كردند.

بنابراین، فلسفه ی نصب و انتخاب رهبران راستین و معصوم كه غالباً مبسوط الید نبودند، از این لحاظ كه این فلسفه لباس تحقق به خود ندیده است، زیر سؤال می رود؛ زیرا، هیچ فرد غیر معصوم نمی تواند جای امام معصوم را بگیرد و نقش او را ایفا كند، و در صورتی كه بپذیریم، یك مجتهد جامع الشرایط ولی غیر معصوم، بتواند به جای امام معصوم رهبری كند، دیگر هیچ ضرورتی برای رهبری انسان معصوم و انسان كامل وجود نخواهد داشت.

كسانی كه پس از امام حسن عسكری، علیه السّلام، منحرف شدند و از خط تشیّع دوازده امامی بیرون رفتند، چه بسا به این شبهه، گرفتار شده بودند كه تغییر مسیر دادند، در حالی كه خط تشیّع دوازده امامی، روز به روز گسترده تر و روشن تر و گویاتر می شد، به گونه ای كه بسیاری از اهل تسنّن، تغییر مسیر دادند و امامت اهل بیت پیامبر را پذیرا شدند.

مهم ترین سؤال

بنابراین، با وجود چنین چالش مهمّی در زمینه ی رهبری معصوم در دوران غیبت، چه گونه و با چه ابزار و چه وسایلی و با چه روش هایی، شیعه توانست خود را از این چالش بیرون بیاورد؟ آیا امام مهدی، علیه السّلام، كه دوازدهمین امام معصوم است علی رغم غیبت توانست تدبیری اتخاذ كند تا رهبری خود را علی رغمِ غیبت و عدمِ ظهور در صحنه ی سیاسی و اجتماعی جامعه ی اسلامی، تثبیت كند و گسترش دهد؟

تاكنون، مهم ترین اشكالات نظری و عملی رهبری معصوم در دوران غیبت امام دوازدهم بیان شد، و با توجّه به محرومیّت جامعه از رهبری معصوم در دوران غیبت و نبود جایگزینی مناسب برای امام معصوم، در انتظار پاسخ به این سؤ الات و روشن شدن راهِ خروج شیعه از این چالش هستیم و از همه مهم تر، نقش امام دوازدهم را در این زمینه جویا هستیم.

به نظر می رسد: كانون این چالش، بلكه این مجموعه از شبهات یا سؤ الات مطرح شده در خصوص مسئله ی رهبری در دوران غیبت امام دوازدهم، به یك نكته اساسی بر می گردد. این نكته، همان تلقّی غلط و ناقص از مسئله ی رهبری در اسلام است.

رهبری در تلقّی شیعیان خط راستین امامت با تحقق غیبت امام معصوم، تفاوت چندانی با عصر حضور امام معصوم نداشته است. امام معصوم، وظایف عمده ی خود را در هر دو دوران انجام می دهد و وجود او برای جامعه منشأ اثر جدّی و واقعی است.

از نظر شیعه، مراجع شیعه، نایبان عام امام دوازدهم هستند و وظیفه ی رهبری سیاسی جامعه ی اسلامی را بر عهده دارند. رهبری آنان در عصر غیبت، با رهبری خلفا پس از پیامبر در نزد اهل تسنّن، تفاوت اساسی دارد و اشكالات شیعه بر رهبری خلفا، درباره ی مراجع تقلید شیعه وارد نیست.

عدم تمركز در مرجعیّت در دوران غیبت، با شرایط حاكم بر دوران غیبت، متناسب بوده و هست. در این دوران با فرض عدم تمركز، كمترین ضرر و بیشترین بهره تحقّق می یابد.

احساس محرومیّت از بركات رهبری امام معصوم، با فرض آگاهی و هوشیاری او و نظارت مستمر او بر اعمال و رفتار شیعیان و نایبان خود، بلكه تمام جهانیان، احساسی بدون پشتوانه و دلیل است. این بینش غلط، با تصحیح تلقّی از رهبری معصوم، به احساس واقعی و جدّی و مثبت تبدیل می گردد.

دو تلقّی بسیار متفاوت از رهبری

عموم مسلمانان، به جز شیعه، رهبری در اسلام را در حدّ رهبری یك رئیس جمهور برای جامعه می پندارند. این تلقی محدود از رهبری، یك تلقّی تنگ نظرانه و برخاسته از وضعیت جاری بر نظام های حكومتی بر سرزمین های اسلامی بوده است؛ یعنی، كسانی كه در طول تاریخ خود را به نام «خلیفه ی مسلمانان» مطرح كردند وظیفه ی خود را در مشیت امور روزمرّه ی مسلمانان، و امر و نهی و عزل و نصب افراد خلاصه می كردند. در حقیقت رهبری آنان، رهبری معمولی، آن هم در بُعدی به نام امور حسبیه بوده است.

راهنما بودن و آرمان گرایی و رشد و تكامل روحی و معنوی افراد جامعه و تشكیل جامعه ی صالحان و نیكان و ارتقای فرهنگی جامعه ی انسانی و تربیّت انسان های كامل جهت رسیدن به قلّه های كمال و شایسته ی انسانیت و مصون نگه داشتن رسالت و شریعت از هرگونه تحریف و آماده كردن شرایط واقعی برای برپایی عدل مطلق در جامعه بشری وظایف و آرمان هایی است كه شیعه، آن ها را در رهبری معصوم معتقد است.

شیعه، امامت را یك خط ارزشی می داند؛ یعنی، امام معصوم، تجلی تمام ارزش های والای الهی و انسانی كامل در تمام ابعاد وجود است. نقش اساسی امام معصوم، دست گیری از انسان ها در امور معنوی است تا به مدد الهی، پله های تكامل روحی را بپیمایند.
راهنمای صحیح انسان ها، در راس امور و وظایف یك رهبر معصوم است.

امام، تجلی عدل الهی است كه او را برای تحقق همین عدل الهی ساخته و پرداخته اند و تربیت كرده اند. رهبری او در تمام ابعاد وجودی است و در یك بعد سیاسی یا نظم امور مردم خلاصه نمی شود. نظارت مستمر و همه جانبه، پاسداری از شریعت و امّت اسلامی، یكی از وظایف اساسی او است.
امام معصوم، این دو وظیفه را چه در حال حضور و چه در حال غیبت، به خوبی می تواند انجام دهد. هدف از حضور علنی در صحنه، اجرای عدالت و به پا داشتن قانون الهی است ودر ضورتی كه این حضور، جز با زیر پانهادن برخی قوانین الهی امكان پذیر نباشد، حضوری غیر منطقی و غیرمفید خواهد بود.

تعبیر امام مهدی علیه السّلام و سایر امامان گذشته از ویژگی امام مهدی(عج) كه بر گردن او بیعت هیچ ظالمی سنگینی نمی كند، و زمانی ظاهر می شود كه بیعت هیچ ستمگری بر گردن او نباشد، گویای این اصل بسیار مهم است كه اگر كسی بخواهد ستم ستیزی كند، نباید خودش هیچ گونه ستمی را امضا كرده باشد و نباید هیچ ستمگری را به رهبری و رسمیت بشناسد.

پس به پا داشتن عدالت به وسیله ی ظلم و ستم و برقراری آزادی با زور اسلحه و شمشیر و نهادینه كردن دموكراسی با زور استبداد، بسیار مسخره آمیز و باطلی آشكار است.

حضور سیاسی و علنی امام معصوم در صحنه، به خاطر به پاداشتن ارزش ها و آرمان های الهی است و این، خود، هدفی مستقل نیست و هیچ ارزشی در نگاه اهل بیت ،علیهم السّلام، ندارد. همان طور كه حضرت علی،علیه السّلام، درباره ی خلافت فرمود: این خلافت و امارت شما در نزد من، همانند عطسه ی یك بز، بی ارزش است، مگر این كه حقّی را بپادارم و یا باطلی را از میان بردارم.»3

همان طور كه هدف باید با ارزش باشد، وسیله ی تحقّق آن هدف با ارزش نیز نباید ضد ارزش باشد یا یك ضد ارزش را ترویج و تثبیت كند. به وسیله ی باطل نباید به هدف مشروع و با ارزش متوسّل شد؛ زیرا، باطل، حق را ایجاد نخواهد كرد. حق را با حق باید برقرار كرد و برپا داشت. استفاده از باطل برای ایجاد حق، نتیجه ای جز تثبیت باطل و مشروعیت دادن به آن نخواهد داشت و این،اصلاً، خردمندانه نیست.
اهل بیت ،علیهم السّلام، فرموده اند، امامت، قله و گل سرسبد تمام احكام اسلامی است؛ زیرا، با امامت، نماز و روزه و زكات و جهاد بر پاداشته می شود و حدود الهی اجرا می گردد.4 اینك كه امامت وسیله ی حفظ حدود الهی است، باید از هر گونه لغزش مصون باشد تا بتواند حدود الهی را تحقق بخشد و عملی سازد.
امام و رهبر، پاسدار دین خدا است و مردم را به سوی راه خدا، با حكمت و پند نیك دعوت می كند، امام نور تابنده و ستاره ی راهنمای بشریت در تاریكی ها است؛ امام، آب حیات تشنگان هدایت است؛ امام، ابر پر آب و باران رحمت الهی است؛ او، آفتاب پرفروغ و چشمه ی جوشان و بوستان ارزش های الهی است.5

رهبری در بیانات امام مهدی (علیه السّلام)


امام مهدی (علیه السّلام) در بیان تفاوت امامتِ اهل بیت با سایر مدّعیان رهبری و خلافت پیامبر می فرماید: «آن قدر این تفاوت، چشم گیر و روشن است كه حجّت خدا و امام و قیّم بر مردم، از محجوج وقیمومت پذیر و مأموم،به خوبی تشخیص داده می شود، و گرنه هركس می توانست مدّعی امامت باشد و حق از باطل و دانا از نادان، شناخته و تشخیص داده نمی شد.».6

نیز فرموده است: «آن چه بر شما لازم است و برای شما نیز سودمند است، آن است كه بگویید؛ ما (اهل بیت) اسوه و الگوهایی خدایی هستیم؛ جانشینان خدا در زمین او و امانت داران او بر آفریدگانش هستیم؛ حجّت های او در سرزمین های خداییم و حلال و حرام و تأویل قرآن و فصل الخطاب را می دانیم».7

ایشان، در پاسخ به نامه ی دو سفیرش (عمری و فرزندش) از گمراهی پس از هدایت و آثار سوءرفتار و فتنه های گمراه كننده، به خدا پناه می برد و سپس به برخی از علّت های این گمراهی اشاره می فرماید و فتنه و امتحان الهی را مطرح می كند و ریشه ها را تذكر و به سیره ی اهل بیت و امام حسن عسكری، علیهم السّلام، كه وظیفه ی هدایت را به بهترین صورت انجام داده اند، اشاره می كند و حقایق نهفته را یادآور می شود و سپس می فرماید: «ولیعلموا انّ الحق معنا و فینا لا یقول ذالك سوانا الا كذاب مفتر، ولاید عیه غیرنا الا ضال غوی؛ باید بدانند كه حق، با ما و در میان ما است. هیچ كس جز ما این حق را نمی تواند بگوید مگر آن كه دروغگو و اهل افترا باشد. هیچ كس جز ما این ادعا را نمی تواند داشته باشد مگر آن كه گمراه و گمراه كننده باشد.».8

البته، در همین نامه، با كمال صراحت می فرماید: «مگر نمی دانند كه زمین، هیچ گاه از حجّت و (رهبر الهی) خالی نمی ماند. یا ظاهر و آشكار و یا پنهان و غایب .این، یك اصل پایدار و راستینی است كه باید بر آن استقامت كنند، و زیاده روی در تفحص نسبت به آنچه پوشانده شده است، آنان را به گناه می كشاند وكشف و برملا كردن آن چه خدا آن را مخفی نگه داشته است، عاقبتی جز پشیمانی ندارد.»9

این شیوه از یادآوری در دورانی كه امام مهدی،علیه السّلام، در غیبت صغرا به سر می برده است، نشان دهنده ی یك جریان انحرافی برای جا انداختن خلافت جعفر (عموی حضرت مهدی (عج)) است. امام مهدی، علیه السّلام، با آن مبارزه می كند و ریشه های آن را برملا می سازد و شیعیان خود را به پای بندی به اصول اساسی و پایه های عقلی و قرآنی دعوت می كند و انگیزه های منحرف را رسوا می كند.
البته این بیانات گوهر بار، یكی از روش های امام معصوم در دوران غیبت؛ یعنی دوران بحران رهبری ، است.

رهبری در رفتار و سیره امام مهدی (علیه السّلام)


ارتباط تنگاتنگ امام مهدی، علیه السّلام، با شیعیان خود به طور مخفیانه و با واسطه و گاهی بی واسطه، یكی دیگر از روش های حكیمانه ی امام برای تقویت احساس مردم به حضور امام است. علی رغم غیبت كردن و پنهان شدن، توجّه كامل او به مشكلات مردم به دلیل رفع مشكلات افراد و نشان دادن راه حل های مقطعی و دائمی بسیار ملموس است.

راهنمایی امام مهدی،علیه السّلام، در طیّ دوران هفتاد ساله غیبت صغرا، بلكه پیش از وفات امام حسن عسكری، علیه السّلام، نشان دهنده ی لیاقت ها و شایستگی او برای امامت و رعایت و رهبری مسلمانان، و دلیلی حسّی و عقلی بر حجّت بودن او از طرف حق است.

این هدایت ها با هدایت های سایر امامان معصوم، هماهنگ و در یك خط قرار داشته است. این انسجام و هماهنگی، دلیلی روشن بر وحدت خط، و ارتباط عمیق این مجموعه از رهبران با مبدا فیض است .

روش های حكیمانه ی امام مهدی،علیه السّلام، در تقویت احساس به حضور او در عین غیبت، طی هفتاد و اندی سال، گوناگون بوده است. حجم مكاتبات هر یك از نوّاب اربعه و تعداد ملاقاتها با امام و حتی مدّت نیابت هر یك از آنان، با توجّه به شرایط حاكم و نوع پاسخ های امام، می تواند در كشف این روش ها راه گشا باشد. این موضوع، یك پژوهش جداگانه ای را می طلبد.

در یك نگاه كوتاه و بیان فشرده می توان گفت، امام، طی این دوران، خلا رهبری را به بهترین وجه ممكن پر كرد و با چالش رهبری (باتئوری و عمل) به گونه ای برخورد كرد كه مرجعیّت فقها جامع الشرایط را در دوران غیبت، به طور غیرمتمركز، به گونه ای جا انداخت كه فقها به طور همزمان، مرجع حل مشكلات مردم بودند و هیچ وقت خود را جایگزین امام ندانستند و مقام امامت را تصاحب نكردند، بلكه همیشه خود را خدمتگزار مردم مطرح كردند. این امر، نشانه ی فراهم كردن یك راه حل منطقی برای این مشكل است كه با توجّه به شرایط حاكم در دوران غیبت بسیار معقول است، و هیچ راه حل بهتری كه جایگزین آن باشد، تصور نمی شود. به گونه ای كه بتواند حافظ اهداف دین، و حفظ امّت از انحراف و سقوط كلّی باشد و همیشه جای خالی امام معصوم را نشان دهد تا زمینه ی ظهور و احساس نیاز جدّی مردم به امام معصوم، لمس شود و آشكار گردد، و مردم جامعه، خود را به سوی آرمان برتر، یعنی حاكمیت امام معصوم و عادل علی الاطلاق پیش ببرند.

نامه های امام مهدی(علیه السّلام) به شیخ مفید (متوفای 413 ه- .ق) یعنی هفت دهه پس از سپری شدن غیبت صغرا نشان دهنده ی حضور فعال امام غایب و نظارت مستمر ا وو دستگیری او از شیعیان و مسلمانان و امضای مرجعیّت عام و همه جانبه ی یك فقیه جامع الشرایط است كه در آخرین نامه و مكاتبه ی امام با آخرین سفیر از سفرای خاص، مطرح كرده است.

بنابراین امام معصوم، مهم ترین وظیفه ی خود را كه هدایت و روشنگری و تربیت نفوس است در بدترین و سخت ترین شرایط، بر عهده داشته و ضمن انجام دادن آن، خود و جامعه ی اسلامی، بلكه جامعه ی انسانی را به صحت تحقّق شرایط ظهور كه دوران ظهور كامل حق و احقاق حق و اجرای عدالت كامل است، سوق می دهد. بدین سان از وظیفه ی رهبری، فاصله ای نمی گیرد، هر چند دیگران، در خواب غفلت مانده اند و از رهبری، فقط امر و نهی و تسلط بر اریكه ی قدرت را می فهمند و رهبری واقعی و بایسته را درك نمی كنند.

مفهوم نیابت در مرجعیت و رهبری


شیعه معتقد است كه در هیچ عصر و دورانی زمین از حجّت خدا خالی نبوده و نیست و در دوران غیبت، معتقد به وجود امام دوازدهم است و او را امامی زنده و آگاه و معصوم و در حال انتظار و آماده باش كامل می داند. امام،علیه السّلام، در نامه ی خود به عمری و فرزندش، چنین فرموده است:
ولو قد اذن الله عزوجل فیما قد منعه عنه و ازال عنه ما قد جری به من حكمه لاراهم الحق ظاهراً باحسن حلیه و ابین دلاله و اوضح علامه 10
هر آیینه خدای بلند مرتبه به امام غایب اجازه دهد كه از پس پرده غیبت درآید و آنچه را براومنع كرده بود بردارد، او حتماً حق را آشكار و به بهترین وجه به آنان نشان خواهد داد.

حضرت در نامه ای دیگر می فرماید: «فانّ امرنا بغته؛11امر ما نابهنگام و بدون اطلاع قبلی انجام می گیرد.»
این مطلب، نشان دهنده ی آماده باش كامل و انتظار پیوسته برای فرج و بر طرف شدن مانع ها از سر راه امام است.
امام مهدی،علیه السّلام، با صفت های «منتظر» «مرتقب» و مترقّب نیز شناخته شده است .این نام نشان دهنده ی آماده باش كامل آن واسطه ی فیض الهی است.
فقهای جامع الشرایط كه به مرجعیت عالی مسلمانان یا شیعیان گرفتار می شوند، این مرجعیّت را وظیفه ای سنگین می دانند و هیچ گاه این مسئولیت را یك امتیاز شخصی نمی پندارند، بلكه امام معصوم را حاضر و ناظر اعمال خود می دانند و با كمال احتیاط، به امر و نهی و تصرّف در امور می پردازند.
آنان خود را به جای امام مطرح نمی كنند و جایگاه امامت را جایگاهی رفیع می دانند كه خود را شایسته آن جایگاه نمی دانند، و معتقدند كه از باب ضرورت و برای حفظ نظام جامعه ی اسلامی، به این مسئولیت تن داده اند.

اینان در كارهایی كه حجّت برای آنان تمام نمی باشد، نظر نمی دهند و اقدام نمی كنند، و خود را مو ظّف می دانند كه كارهای زمین مانده ی جامعه ی اسلامی را بر عهده بگیرند.

ایشان ادعای عصمت نداشته و خود را به جای امام معصوم به مردم معرفی نمی كنند، بلكه به سوی او دعوت، و مردم را برای ظهور و حضور او بسیج می كنند، و آرزو دارند كه امام معصوم آنان را به غلامی بپذیرد و نظر لطف خود را شامل حال آنان كند.

این تلقی از نیابت، با توجّه به حضور واقعی امام در صحنه ، اما در حال استتار، به این رهبری و مرجعیت مصونیتی مضاعف می دهد كه ضمن حركت و رفتار بر اساس تخصّص در دین خدا، حمایت و نظارت امام معصوم را پشتوانه ی خود می داند، زیرا كه در خطرات و لغزش گاه ها، دستگیری های امام معصوم، از الطاف خفیه یا جلیّه ی الهی بوده است كه شامل حال مراجع تقلید شده است.

بنابراین، رهبری و مرجعیت غیر معصوم همیشه در پرتو رهبری انسان معصوم بوده است و با چنین پشتوانه ای این مرجعیت ها، نقش خود را در طول تاریخ ایفا كرده است.

عدم تمركز رهبری در دوران غیبت


هر چند در مقاطعی از تاریخ مرجعیت در نزد شیعیان، مراجعی وجود داشته اند كه یگانه مرجع بلامنازع و بی رقیب بوده اند، ولی براساس متونی كه نیابت عام را به فقهای جامع الشرایط سپرده است، لازمه اش این است كه افراد لایق و جامع الشرایط ممكن است مورد مراجعه و انتخاب مردم قرار گیرند كه، لازمه ی این مطلب، تعدّد مرجعیت ها است.

تعدّد مراجع در یك عصر، با توجّه به شرایط حاكم بر عصر غیبت كه خود غیبت نشان دهنده غیر طبیعی بودن شرایط است، در بسیاری از موارد، عاملی برای حفظ موجودیّت شیعیان بوده است. اگر جمعی در معرض خطر قرار می گرفتند، جمعی دیگر كه مقلّد مرجعی دیگر بوده اند، از خطر مصون می ماندند.
این اختلاف، همانند اختلافاتی است كه امام صادق،علیه السّلام، در میان اصحاب خود ایجاد كرده بود - تا این كه دشمن نتواند ارتباط آنان را با هم كشف كند؛ زیرا، اگر یك نظر را از امام صادق،علیه السّلام، نقل می كردند، مورد شناسایی قرار می گرفتند و عدم تمركز در رهبری شیعه نیز ممكن است به همین دلیل باشد.

البته با توجه به انتشار شیعه در جهان اسلام و گستردگی مناطق سكونت شیعه و عدم دست رسی تمام شیعیان به یك مرجع واحد و سنگینی كار مراجعات، وجود مراجع متعدّد رفع گرفتاری های مردم و حفظ ارتباط شیعیان با مراجع تقلید را آسان كرده است. با این روش، اهداف مرجعیّت كه حفظ دین و حفظ مردم از انحراف بوده است، تحقق یافته است.

بنابراین تمركز و عدم تمركز در رهبری، با توجّه به یكسان نبودن شرایط اجتماعی و سیاسی و سطح ارتباط مردم با مراجع خود، هیچ كدام نمی تواند اصل قرار گیرد و در نتیجه، اصل اساسی عدم تمركز، باقی می ماند. در صورتی كه تمام مردم به یك فقیه جامع الشرایط مراجعه كنند، خود به خود، تمركز در مرجعیّت و رهبری حاصل می شود و این مراجعه و اعتقاد تمام مردم، موجبات قوت مرجع و بهره برداری بهینه از این موقعیّت می گردد.
ضمنا ًباید روشن شود كه مرجعیت فقها برای شیعیان و مسلمانان جهان، با توجّه به نوع شرایط زمان و مكان و شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی حاكم بر جامعه اسلامی و جامعه ی بین الملل، یك سیر تكاملی داشته است كه در بحث ویژه ای باید تبیین گردد.


پی نوشت ها:

1. ر.ك: كافی و بحارالا نوار. (جلدهای ویژه ی مبحث امامت ) .
2. اهل تسنّن، فقط پیامبر را معصوم می دانند و عصمت هیچ فردی را پس از پیامبر نپذیرفتند، و در نتیجه، دوران پس از پیامبر، دوران فقدان معصوم است كه همه ی مسلمانان از این جهت یك سان هستند و بر هم دیگر ترجیحی ندارند. شیعه هم پس از غیبت امام معصوم، برای هیچ فردی عصمت را قبول ندارد.
3. نهج البلاغه، «اًن اًمرتكم هذه اهون عندی من عفطه عنز اًلاّ ان اُقیم حقّاً ا و ا دحض باطلاً.»
4. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 12.
5 . همان.
6 . بحارالانوار، ج 53، ص 194.
7. تفسیر عیاشی، ج 1، ص 16.
8 . كمال الدین، ص 51؛ بحارالانوار، ج 53، ص 191.
9. همان.
10. بحارالانوار، ج 53، ص 190.
11. احتجاج طبرسی، ج 2، ص 495.
 
بالا