رهبر خطرناک ايراني !( شهيد نواب صفوي )

مجنون الحسین

کاربر فعال
"بازنشسته"
[h=2]رهبر خطرناک ايراني !( شهيد نواب صفوي )[/h]
در ايامي كه نواب صفوي از چنگ ماموران امنيتي دولت مصدق به زندگي نيمه علني رو آورده بود ، يك روزنامه نگار پاكستانى توانسته بود در آن شرايط بحرانى با نواب صفوى، در مخفيگاه وى ديدار و گفتگو كند. نتيجه اين ديدار به تاريخ رمضان المبارك 1375 هجرى،در مجله «المسلمون»، دمشق به چاپ رسيد. اين نويسنده پاكستاني از ديدار خود با شهيد نواب صفوي چنين نقل كرده است:

... در اندك مدتى، به گوشهاى از امام زاده معروف به شاه عبدالعظيم رسيديم. از ماشين پياده شديم. در يك كوچه باريك، به سوى مقصدى نامعلوم حركت كرديم. پس از مدتى راهپيمايى، راهنماى من به يك كوچه فرعى پيچيد. به در منزلى رسيديم. او گفت: «يا الله»! در را باز كردند. پيرمردى از ما استقبال كرد. از حيات كوچكى رد شديم و در اطاق، با رهبر خطرناك ايرانى، نواب صفوىروبرو شدم. جوانى انقلابى، در سن كمتر از سى سال ، لباس بلندى پوشيده بود. به سوى من آمد و به گرمى، دست مرا فشرد و به زبان عربى و با لهجه ايرانى گفت: «من نواب صفوى هستم. به من خبر داده بودند كه شما امروز به ديدن من مىآئيد. از ديدار يك پاكستانى هوادار اسلامخوشحالم». گفتم: من هم از اين ديدار خوشحالم و به آن افتخار مىكنم.
سپس با اين انقلابى پيچيده، به گفتگو نشستم كه خبرهاى متضادى درباره وى شنيده بودم. عدهاى مىگفتند كه او يك عاشق پاك باخته اسلام است و در راه اسلام مىجنگد، و گروهى هم او را يك عنصر خطرناك، تروريست! و ارتجاعى مىناميدند!.
نخستين سؤالم اين بود:
"آه! آيا هنوز وقت آن نرسيده كه مسلمانان وضع خود را بفهمند و جدايىهايى را كه به نام شيعه و سنى صورت مىگيرد، كنار بگذارند؟ اگر همه آنها به كتاب خدا تمسّك جويند، اين كتاب ضامن وحدت آنها مىشود. "​

آيا شما زندگى مخفى داريد؟ به آرامى در جواب گفت: «البته من هرگز از كسى نمىترسم، ولى اصول امنيتى را بايد مراعات كرد و در شرايطى كه حكومت ، هيچ قانونى را مراعات نمىكند، عاقلانهتر آن خواهد بود كه «خيلى علنى» نباشم».
آقا! اهداف فدائيان اسلام چيست؟
گفت: «فدائيان تنها در راه اسلام مبارزه مىكنند».
پس چرا با حكومت ملىگراى دكتر مصدق كه مورد حمايت گروههاى چپ نيز هست، همكارى مىكنيد؟ در پاسخ گفت: «دكتر مصدق فعلا در راه نهضت مردم ايران كار مىكند. ملى شدن صنعت نفت بين ما و مصدق يك هدف مشترك است و به همين دليل ما از وى پشتيبانى كردهايم، به ويژه كه دشمنان استقلال ايران مىخواهند با سركوب نهضت، به سلطه كثيف خود ادامه دهند».
آنگاه افزود: «البته اسلام با وطن دوستى و مليت دشمنى ندارد. هر كسى داراى مليت خاصى است. اما اسلام با «ملىگرايى كور» مخالف است و بىترديد اگر روزى بين اسلام و ملىگرايى تعارضى پيش بيايد، ما راه اسلام را پيش خواهيم گرفت».

... او از اسلام به سادگى و صفا سخن مىگفت. ايمان داشت كه اساسِ آزادى انسان، اسلام است. و در اين رابطه توضيح داد: «از ديدگاه ما، اسلام يك تئورى غير اجرائى نيست. اسلام يك نظام و سيستم جامع براى همه جوانب زندگى انسانها است. اسلام يك انديشه خلاق و توانا براى ساختن انسان در راه خير دنيا و آخرت است. اسلام همه راهحلهاى رفع مشكلات جوامع بشرى را دارد. ما مىتوانيم از اين راهحلهاى قاطع، در بر طرف كردن مشكلات زندگى مردم و جامعه خود استفاده كنيم.
اسلام براى همه، غذا، پوشاك و مسكن را آماده مىسازد و براى همه، علم و فرهنگ و پرورش صحيح را به ارمغان مىآورد و بالاتر از همه اينها، يك نظام اجتماعى ـ اقتصادى ـ سياسى كه امنيت و آرامش فرد و جامعه را تضمين كند، به وجود مىآورد. اسلام ما را از همه ساختههاى نظامهاى بشرى معاصر غنى مىسازد. اگر سرمايه دارى و كمونيسم فوائدى دارند، اسلام داراى همه آن فوائد هست، ولى ضررها و زيانهاى آنها را ندارد».
او به هنگامى كه از اسلام سخن مىگفت، همچون عاشقى مىنمود كه دلباخته واقعى است و جز معشوق، چيز ديگرى را نمىشناسد. چشمان او به هنگام سخن از اسلام برق مىزد. اسلام براى او همه چيز بود. او آماده بود كه همه چيز خود را در اين راه فدا كند و شايد بهترين تعبير وى از اين آرمانها، شعرى بود كه آن را به فارسى خواند و من ترجمه آن را نوشتم.:
اى فلك! قلبم را دردى مىفشارد!
هوايى كه تنفس مىكنم، گويى كه شعلهاى از آتش است
من به «بيمارى» مىمانم كه استخوانهايش از درد ناله مىكند
و روح و روانم از دورى جام مى از تن جدا مىشود!»
او با قاطعيت كامل مىگفت: " ما يقين داريم كه دير يا زود كشته خواهيم شد. اگر امروز نشد، فردا قطعى است. ولى ترديدى نداريم كه فداكارىها و خون ما، اسلام را زنده خواهد ساخت و اين سرآغازِ يك انقلاب اسلامى خواهد شد. "​

از نواب پرسيدم: نظر شما درباره اين فرقهگرايى كه صفوف مسلمانان را متفرق مىسازد چيست؟ او با تأثر كامل، در حالى كه آرامش قبلى خود را نداشت، با ناراحتى گفت: «ما بايد به طور متحد، در راه اسلام كار كنيم. بايد جز مبارزه و جهاد در راه عزت اسلام، هر چيز ديگرى را به فراموشى بسپاريم» و در حالى كه صدايش بلندتر و پرخروشتر شده بود، چنين ادامه داد: «آه! آيا هنوز وقت آن نرسيده كه مسلمانان وضع خود را بفهمند و جدايىهايى را كه به نام شيعه و سنى صورت مىگيرد، كنار بگذارند؟ اگر همه آنها به كتاب خدا تمسّك جويند، اين كتاب ضامن وحدت آنها مىشود. مسلمانان بايد در برابر دشمنان يك جبهه نيرومند تشكيل دهند. البته همه اين دردها و رنجها و فداكارىها در راه هدف مشترك است. اميدوارم اين دردها در نزديكى قلبهاى مسلمانان به يكديگر، سرانجام تأثير لازم رابگذارد».
آنگاه نواب صفوى به گرفتارىهاى «اخوانالمسلمين» در مصر اشاره كرد و با تأثر و تأسف شديد گفت: «در اين ايام كه اخبار فشار و سركوب و دستگيرى اخوان المسلمين را در مصر مىشنويم، قلب ما مالامال از درد و اندوه مىشود. بىترديد وقتى طاغوتها، فرزندان اسلام را در هر منطقهاى از جهان زير فشار گذارند، مسلمانان همه اختلافات مذهبى را فراموش مىكنند و با برادران خود، اعلام همدردى مىنمايند».
نويسنده پاكستانى سپس به انديشههاى نواب صفوى درباره لزوم تشكيل يك «اتحاديه اسلامى» و وحدت جهان اسلام اشاره كرده و مىنويسد: «در اين ديدار بر من روشن شد كه نواب صفوى مردى است فهميده، با فرهنگ، آگاه و روشن. او داراىِ ذوقى ادبى و عارفانه است كه همه سخنان خود را با شعرى زيبا از ادبيات فارسى تكميل مىكند. نواب صفوى به صراحت به من گفت: «ما مخالف سلطنت هستيم. نظام سلطنتى، برخلاف مبادى و اصول اسلام است».
وقتى از او پرسيدم نظر دولت درباره شما چيست؟ با لبخندى پاسخ داد: «از ديدگاه آنها ما گروهى ياغى و متمرّد! هستيم. اين عصيان بر ضد آنها، البته ما را مطرود نشان مىدهد».
...او با نظام حاكم در ايران به شدت مخالفت داشت و آنها را گروهى مزدور و وابسته به استعمار مىدانست. و با اطمينان به من گفت: با توجه به وضع كشور، او و برادرانش، دير يا زود، خون خود را در راه آبيارى اسلام نثار خواهند كرد. او با قاطعيت كامل مىگفت: «ما يقين داريم كه دير يا زود كشته خواهيم شد. اگر امروز نشد، فردا قطعى است. ولى ترديدى نداريم كه فداكارىها و خون ما، اسلام را زنده خواهد ساخت و اين سرآغازِ يك انقلاب اسلامى خواهد شد. اسلام امروز نيازمند اين كوششها و خونها است و بدون آن، امكان پيروزى نهضت هرگز وجود ندارد».
در اين ديدار بر من روشن شد كه نواب صفوى مردى است فهميده، با فرهنگ، آگاه و روشن. او داراىِ ذوقى ادبى و عارفانه است كه همه سخنان خود را با شعرى زيبا از ادبيات فارسى تكميل مىكند.​

و امروز صحت پيشبينى شهيد نوّاب صفوى كاملاً آشكار مىشود: تبهكاران او را اعدام كردند. امروز نامى از او در ميان نيست. هيچ «خيابانى» به اسم او نامگذارى نشده است و در هيچ كجا «مجسمهاى» از او ديده نمىشود و هر نوع سخنى كه نشان دهنده نوعى طرفدارى از نواب باشد، يك جرم بزرگ محسوب مىگردد...
و البته نواب به هيچ يك از آنچه كه گفتيم، نياز ندارد.
من امروز كه با اندوه فراوان اين مقاله را مىنويسم، چهره نورانى، مصمم، نيرومند و انقلابى او در نظرم جلوهگر مىشود كه با قاطعيت، سخنان جاودانه خود را مىگويد: «ما يقين داريم كه دير يا زود كشته خواهيم شد. ولى ترديدى هم نداريم كه فداكارىها و خون ما، اسلام را زنده خواهد ساخت و اين سرآغاز يك انقلاب اسلامى خواهد شد و بدون اين خونها و كوششها، امكان پيروزى هرگز وجودندارد».
البته اين مقاله سال ها پيش از پيروزي انقلاب اسلامي به نگارش درآمده است .
 
بالا