*♥*•*♥* مطالب گوناگون ولی مختصر از امام زمان(عج) *♥*•*♥*

  • نویسنده موضوع 818
  • تاریخ شروع

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پدر حضرت مهدى(عج) كيست؟

در اينجا تذكر اين موضوع لازم است كه در بعضى از منابع اهل سنت، پدر حضرت مهدى «عبد الله» معرفى شده است. (121) در حالى كه در منابع شيعه و سنّى اخبار فراوانى وجود دارد كه مى رساند نام پدر آن حضرت «حسن» - عليه السلام - است. سر چشمه اين اختلاف آن است كه در بعضى از روايات اهل سنّت پيرامون ويژگيهاى آن حضرت، اين جمله از پيامبر اسلام نقل شده است: «... يواطئ اسمه اسمى و اسم أبيه اسم أبى....». (122) يعنى، اسم او (مهدى) اسم من، و اسم پدرش، اسم پدر من است.

قرائنى در دست است كه نشان مى دهد جمله اخير يعنى «اسم پدرش اسم پدر من است» عمداً يا اشتباهاً از طرف راوى به كلام پيامبر افزوده شده است و در گفتار آن حضرت فقط جمله: «اسم او اسم من است» وجود داشته است. حافظ گنجى شافعى در اين باره مى گويد:
«ترمذى» (123) اين حديث را نقل كدره ولى جمله اخير در آن نيست. (124) نيز «احمد بن حنبل»، كه داراى قدرت ضبط و دقت بوده اين حديث را در چند جا از «مسند» خود نقل كرده ولى جمله اخير در آنها نيست. (125)

«گنجى» اضافه مى كند: در اكثر رواياتى كه حافظان حديث و محدثان مورد وثوق اهل سنت در اين باره نقل كرده اند، جمله اخير نيست. فقط در حديثى كه شخصى به نام «زائدْ» از «عاصم» نقل كرده، اين جمله به چشم مى خورد. و چون «زائده» چيزهايى از خود به حديث اضافه مى كرده است، نقل او اعتبارى ندارد.

گواه اين معنا، اين است كه راوى اين حديث، شخصى به نام «عاصم» است و حافظ ابو نعيم در كتاب «مناقب المهدى»»، سى و يك نفر از راويان اين حديث را نام برده كه همگى آن را از «عاصم» شنيده اند، و در هيچ كدام جمله اخير نيست. و فقط در نقل «زائده» اين جمله به چشم مى خورد كه طبعاً در مقابل آن همه روايات، فاقد اعتبار است. (126)
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
ابن خلدون (127) و احاديث مهدى(عج)

چنانكه ملاحظه شد، اكثريت قريب به اتفاق دانشمندان اهل سنّت، احاديث مربوط به حضرت مهدى را صحيح و مورد قبول مى دانند. اما تنى چند، آنها را رد نموده يا مورد تشكيك قرار داده اند كه از آن جمله «ابن خلدون» است. وى مى گويد:
در ميان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست كه در آخر الزمان حتماً مردى از خاندان پيامبر ظهور مى كند و دين را تأييد و عدل و داد را آشكار مى سازد، مسلمانان از او پيروى مى كنند، وى بر تمام كشورهاى اسلامى تسلّط پيدا مى كند، اين شخص مهدى ناميده مى وشد و ظهور دجال و حوادث بعدى كه از مقدمات مسلّم قيامت است، به دنبال قيام او خواهد بود، عيسى فرود مى آيد و دجّال را مى كشد يا در قتل دجّال او را يارى م كند و عيسى پشت سر او نماز مى خواند...

گروهى از پيشوايان حديث، مانند: ترمذى، ابو داود، بزّاز، ابن ماجه، حاكم، طبرانى، ابو يَعْلى احاديث مربوط به مهدى را در كتابهاى خود به نقل از گروهى از صحابه مانند: على، ابن عباس، عبد الله بن عمر، طلحه، عبد الله بن مسعود، ابو هريره، أنس، ابو سعيد خُدرى، أُمّ حبيبه، أُمّ سلمه، ثوبان، قرّْ بن اًّياس، على هلالى، عبد الله بن حارث، آورده اند.

ولى چه بسا منكران اين احاديث، در سند آنها مناقشه كنند در ميان دانشمندان اهل حديث معروف است كه «جَرْح» بر «تعديل» (128) مقدّم است. بنابراين اگر ما، در بعضى از راويان اين احاديث نقطه ظعفى از قبيل: غفلت، كم حافظگى، ضعف يا انحراف عقيده يافتيم، اصل حديث از درجه اعتبار ساقط مى شود... (129)

وى آنگاه به نقل تعدادى از اين احاديث و بررسى وضع راويان آنها پرداخته و برخى از آنها را غير موثق اعلام نموده و اضافه مى كند:
اين است مجموع احاديثى كه پيشوايان حديث درباره مهدى و قيام او در آخر الزمان نقل كرده اند و چنانكه ملاحظه كرديد، همه آنها جز مقدار بسيار كمى مخدوش است. (130)
اين بود خلاصه و فشرده نظريه ابن خلدون درباره احاديث مربوط به مهدى منتظر - عجل الله تعالى فرجه الشريف -
دانشمندان صاحب نظر و متخصصان علم حديث اعم از شيعه وسنى، سخنان وى را با دلائل روشن رد كرده و آن را بى پايه دانسته اند. (131) ولى ما، در اينجا به عنوان نمونه خلاصه سخنان «شيخ عبد المحسن عباد»، استاد و رئيس دانشگاه مدينه را نقل مى كنيم:
وى در كنفرانسى زير عنوان «عقيدْ أهل السنّْ والأثر فى المهدى المنتظَر»، در ردّ نظريه ابن خلدون چنين مى گويد:

الف - اگر ابراز شك و ترديد در مورد احاديث مهدى از طرف شخصى حديث شناس بود، يك لغزش به شمار مى رفت،
چه رسد به مورّخانى كه اهل تخصّص در علم حديث نيستند. چه خوب گفته است «شيخ احمد شاكر»:
ابن خلدون چيزى را دنبال كرده است كه به آن آگاهى ندارد و وارد ميدانى شده است كه مرد آن نيست. او در فصلى كه در مقدمه خود به مهدى اختصاص داده، پريشان گويى عجيبى كرده و مرتكب اشتباهات روشنى شده است. اصولاً او متوجه نشده است كه مقصود محدثان از اين جمله كه: «جرح بر تعديل مقدّم است» چيست؟!

ب - وى در آغاز فضل مربوط به مهدى اعتراف كرده است كه:
در ميان مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست كه در آخر الزمان حتماً مردى از خاندان پيامبر ظهور مى كند.
با اعتراف به اينكه موضوع قيام مهدى در ميان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار امرى مشهور و مورد قبول بوده و هست، آيا صحيح نبود كه او نيز اين عقيده مشهور را مثل ديگران نپذيرد؟ ايا نظريه وى، با وجود اعتراف به اينكه همه مسلمانان برخلاف او عقيده دارند، نوعى كجروى و تكرروى نيست؟ آيا همه مسلمانان اشتباه كرده اند و فقط ابن خلدون درست فهيمده است؟!

اصولاً اين موضوع يك اجتهادى نيست، بلكه يك موضوع نقلى و غيبى است و جايز نيست كسى آن را با هيچ دليلى جز با كتاب خدا و سنت پيامبر - صل الله علیه و آله و سلم - اثبات كند و دليل مزبور در اينجا نظريه مسلمانان را اثبات مى كند و آنان در اين موضوع نقلى داراى تخصص هستند.

ج - ابن خلدون پيش از نقد و بررسى اين احاديث مى گويد: «اينك ما در اينجا احاديثى را كه در اين باره نقل شده، ذكر مى كنيم». (132) و پس از نقل احاديث مى گويد: «اين است مجموع احاديثى كه پيشوايان حديث درباره مهدى و قيام او در آخر الزمان نقل كرده اند». و در جاى ديگر مى گويد: «آنچه محدثان از روايات مهدى نقل كرده اند، ما همه را به قدر توان در اينجا آورديم». (133)

در حالى كه وى بسيارى از احاديث مهدى را ناگفته گذاشت است، چنانكه اين معنا با مراجعه به كتاب «العرف الوردى فى أخبار المهدى»» تأليف «سيوطى» روشن مى گردد. همچنين او از حديثى كه با سند معتبر در كتاب «المناز المنيف» تأليف «ابن قيم» نقل شده، غفلت كرده است.

د - ابن خلدون تعدادى از اين احاديث را نقل و به خاطر بعضى از راويان آنها در سند آنها اشكال مى كند، در حالى كه راويان ياد شده، كسانى هستند كه «بخارى» و «مسلم» يا حداقل يكى از آنها در صحيح خود از آنها نقل حديث كرده اند و دانشمندان در سند آنها ايرادى نكرده اند.

ه - ابن خلدون اعتراف مى كند كه تعداد كمى از احاديث مربوط به مهدى جاى هيچ نقد و ايرادى از نظر سند ندارد.
بنابراين بايد بگوييم: آن تعداد كم كه به گفته وى مورد قبول است، براى اثبات مطلب كافى است و بقيه احاديث نيز مؤيد آن تعداد خواهد بود. (134)
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
انتظار مهدى(عج) و مدعيان مهدويت

نگاهى به تاريخ اسلام نشان مى دهد كه در طول زمان، افرادى جاه طلب و سودجو ادعاى مهدويت كرده اند، يا گروهى از مردم عوام افرادى را مهدى مى پنداشته اند. اين امر نشان مى دهد كه موضوع مهدويت و اعتقاد به ظهور يك منجى غيبى، در ميان مسلمانان امرى مسلّم و مورد قبول بوده است، و چون نام يا برخى از نشانه هاى آن حضرت با مشخصات برخى از مدعيان ياد شده تطبيق مى كرده، آنان از اين موضوع سؤ استفاده كرده و خود را مهدى قلمداد نموده اند. يا چه بسا خود آنان ادعايى نداشته اند لكن برخى از عوام الناس از روى نادانى يا شدّت ستم و بيدادگرى حكومتها يا عجله اى كه در ظهور مهدى داشته اند، يا به علل ديگر، بدون آنكه در مجموع نشانه هاى حضرت دقت كنند، به اشتباه، آنان را مهدى موعود تصور كرده اند.

به عنوان مثال: گروهى از مسلمانان «محمد بن حنفيه» را چون همنام و همكنيه پيامبر اسلام بوده، مهدى پنداشته و بر اين باور بوده اند كه او نمرده است و غايب است و بعداً ظاهر مى شود و بر دنيا مسلّط مى گردد. (135)

گروهى از فرقه اسماعيليه معتقد بودند كه اسماعيل فرزند امام صادق - عليه السلام - نمرده، بلكه مرگ او از روى مصلحت اعلام شده است و او نمى ميرد و همان «قائم» موعود است و قيام مى كند و بر دنيا مسلّط مى شود. (136)

«محمد» مشهور به «نفس زكيه» پسر «عبد الله بن حسن» در زمان منصور دوانيقى عباسى قيام كرد و به مناسبت نامش، پدرش ادعا كرد كه همان مهدى موعود است و با تكيه روى اين موضوع، طرفدارانى براى او فراهم آورد. (137)

در جريان قيام نفس زكيه، «محمد بن عجلان» كه از فقيهان و عابدان مدينه بود، به كمك وى برخاست. وقتى كه محمد شكست خورد و كشته شد، «جعفر بن سليمان» - حاكم مدينه - ابن عجلان را احضار كرد و به وى گفت: چرا با آن دروغگو خروج كردى؟ و آنگاه دستور داد دستش را قطع كنند.

فقيهان و اشراف مدينه كه حضور داشتند از جعفر بن سليمان، براى ابن عجلان درخواست عفو كردند و گفتند: امير! محمد بن عجلان فقيه و عابد مدينه است و موضوع براى او مشتبه شده و خيال كرده است كه محمد بن عبد الله، همان مهدى موعود است كه در روايات آمده است. (138)

عين اين گرفتارى براى «عبد الله بن جعفر» نيز كه از دانشمندان و محدثان بزرگ مدينه بود، پيش آمد و او هم در پاسخِ بازخواست حاكم مدينه، گفت:
من به اين علّت با محمد بن عبد الله همكارى كردم كه يقين داشتم او همان مهدى موعود است كه در روايات ما ياد شده است. تا او زنده بود هيچ شكى در اين موضوع نداشتم و هنگامى كه كشته شد فهميدم كه اومهدى نيست، و بعد از اين ديگر فريب كسى را نخواهم خورد. (139)

منصور نيز، كه نامش «عبد الله» و نام پرس «محمد» بود، بر پسر خويش لقب مهدى گذارده و ادعا مى كرد كه مهدى موعود فرزند من است، نه نفس زكيه! (140)
همچنين مى بينيم كه برخى از فرقه ها، به مهدويت بعضى از امامان پيشين اعتقاد داشته اند، مثلاً «ناووسيه» حضرت صادق - عليه السلام - را مهدى و امام و زنده و غايب مى پنداشتند. (141) «واقفيه» همين اعتقاد را درباره امام موسى بن جعفر - عليه السلام - داشتند. (142) و بر اين باور بودند كه آن حضرت نمى ميرد تا بر شرق و غرب جهان مسلّط مهدى است. (143) و بالأخره گروهى نيز پس از رحلت امام حسن عسكرى - عليه السلام - فوت آن حضرت را انكار كردند و گفتند: او زنده و غايب است و همان امام «قائم» مى باشد. (144)

اينها نمونه هايى است كه نشان مى دهد موضوع مهدويت در زمان پيامبر اسلام - صل الله علیه و آله و سلم - و بعد از، موضوع مسلّمى بوده است و امت اسلام همواره در انتظار شخصى بوده اند كه قيام كند و با ظلم و ستم بستيزد و پرچم حاكميت عدل و داد را در جهان به اهتزاز در آورد.

بديهى است كه سؤ استفاده برخى بازيگران از موضوع مهدويت در بعضى از ادوار، هرگز نمى تواند مجوّزى براى انكار اصل مسئله مهدويت باشد، زيرا در طول تاريخ، حقايق بسيارى از سوى عناصر بازيگر و فرصت طلب مورد سؤ استفاده قرار گرفته است. مدعيان الوهيت، يا نبوت و سايرمقامات معنوى، در دنيا كم نبوده اند اديان ساختگى نيز در نيا كم نبوده است. ولى انيها هزگز دليل اين نمى شود كه كسى منكر اصل وجود خدا و نبوت انبيأ گردد.
علم و دانش و صنعت نيز در زمان ما مورد سوء استفاده واقع شده و در راههاى ضد بشرى به كار مى رود، ولى آيا اين باعث مى شود كه ما اصل علم و صنعت را نفى كنيم؟!
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
سيماى حكومت مهدى(عج) در آينه قرآن

قرآن كريم در زمينه ظهور و قيام حضرت مهدى - مانند بسيارى از زمينه هاى ديگر - بدون انيكه وارد جزئيات شود، به صورت كلى و اصولى بحث كرده است؛ يعين از تشكيل حكومت عدل جهانى، و پيروزى كامل و نهائى صالحان در روى زمين سخن گفته است. اين گونه آيات را مفسران اسلامى، به استناد مدارك حديثى و تفسيرى، مربوط به حضرت مهدى و ظهور و قيام او دانسته اند. ما از مجموع آيات قرآنى كه دانشمندان آنها را ناظر به اين موضوع دانسته اند (145). و صراحت بيشترى دراند، جهت رعايت اختصار، سه ايه را مورد بررسى قرار مى دهيم:
1 - وَلقَدْ كَتَبْنا فِى الزّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذّكْرِ أنّ الأرضَ يَرِثُها عِبادِىَ َ الصّالِحُونَ (146) «ما، در (كتاب) زبور پس از تورات نوشته ايم كه سرانجام، زمين را بندگان صالح من به ارث خواهند برد».

در توضيح معناى اين آيه ياد آورى مى كنيم كه: «ذكر» در اصل به معناى هر چيزى است كه مايه تذكر و ياد آورى باشد ولى در آيه ياد شده به كتاب آسمانى حضرت موسى - عليه السلام - يعنى «تورات» تفسير گرديده است به قرينه اينكه قبل از زبور معرفى شده است.

طبق تفسير ديگرى، «ذكر» اشاره به قرآن مجيد است زيرا كه در خود آيات قران اين عنوان به قرآن گفته شده است: اًّنْ هُوَ الا ذِكْرٌ لِلْعالَمين (تكوير / 27) بنابراين، كلمه «من بعد» به معناى «علاوه بر» بوده و معناى آيه چنين خواهد بود: ما، علاوه بر قرآن، در زبور نوشته ايم كه سرانجام، زمين را بندگان صالح من به ارث خواهند برد(147).
مرحوم شيخ مفيد در آغاز فصل مربوط به حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه الشريف -، به اين آيه و آيه بعدى كه نقل مى كنيم، استناد كرده است. (148)

در تفسير اين آيه از امام باقر - عليه السلام - نقل شده است كه فرمود: اين بندگان صالح، همان ياران مهدى در آخر الزمانند (149).مفسر برجسته قرآن، مرحوم «طبرسى» در تفسير آيه مزبور پس از نقل حديث ياد شده مى گويد:
حديثى كه شيعه و سنى از پيامبر اسلام - صل الله علیه و آله و سلم - نقل كرده اند، بر اين موضوع دلالت دارد: «اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانى مى گرداند تا مردى صالح از خاندان مرا بر انگيزد و او جهان را پر از عدل و داد كند همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد». (150)اشاره قرآن به پيشگويى حكومت بندگان شايسته خداوند در روى زمين در كتاب تورات و زبور، نشان مى دهد كه اين موضوع از چنان اهميتى برخوردار است كه در كتب آسمانى پيامبران پيشين يكى پس از ديگرى مطرح مى شده است.

جالب توجه اين است كه عين اين موضوع در كتاب «مزامير داود» كه امروز جز كتب عهد قديم (تورات) است و مجموعه اى از مناجاتها و نيايشها و اندرزهاى داود پيامبر - عليه السلام - است، به تعبيرهاى گوناگون به چشم مى خورد.از جمله در مزمور 37 مى خوانيم:
«... شريران منقطع ميشوند، اما متوكلانِ به خداوند وارث زمين خواهند شد، و حال اندك است كه شرير نيست مى شود كه هر چند مكانش را استفسار نمايى ناپيدا خواهد بود اما متواضعان وارث زمين شده از كثرت سلامتى متلذذ خواهند شد».

همچنين در همان مزمور چنين مى خوانيم:
«... متبركان (خداوند) وارث زمين خواهند شد، اما ملعونان وى منقطع خواهند شد». (151)

2 - وَنُريدُ أنْ نَمُنّ عَلَى الّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الأرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أئمًّْ وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ. (152) «وارد كرده ايم كه بر مستضعفان زمين نعمت بخشيم و آنان را پيشوايان و وارثان (زمين) قرار دهيم».

چنانكه در بخش «مهدى در منابع شيعه» نقل كرديم، امير مؤمنان - عليه السلام - پس از پيشگويى بازگشت و گرايش (مردم) جهان به سوى خاندان وحى، اين آيه را تلاوت فرمود. (153)

«محمد بن جعفر»، يكى از علويان، در زمان مأمون بر ضد خلافت عباسى قيام كرد. او مى گويد: روزى شرح گرفتاريها و فشارهايى را كه با آنها روبرو هستيم، براى مالك بن انس نقل كردم. او گفت: صبر كن تا تأويل آيه: وَنُريدُ أنْ نَمُنّ عَلَى الّذين... آشكار گردد. (154)

3 - وَعَدَ اللهُ الّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنّهُمْ فِى الأرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكّنَنّ لَهُمْ دينَهُمُ الّذِى ارْتَضى لَهُمْ وَليُبَدِلَنّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنى لايُشْرِكُونَ بِى شَيئاً... (155).

«خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و اعمال صالح انام داده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را خليفه روى زمين خواهد كرد، همان گونه كه پيشينيان را خلافت روى زمين بخشيد؛ و دين و آيينى را كه خود براى آنان پسنديده استقرار خواهد بخشيد و بيم و ترس آنان را به ايمنى و آرامش مبدّل خواهد ساخت (آنچنانكه) مرا مى پرستند و چيزى را براى من شريك قرار نمى دهند...».

مرحوم «طبرسى» در تفسير اين آيه مى گويد:
از خاندان پيامبر روايت شده است كه اين آيه درباره آل محمد - صل الله علیه و آله و سلم - نازل شده است. «عيّاشى» از حضرت على بن الحسين - عليه السلام - روايت كرده است كه اين آيه را خواند و فرمود: به خدا سوگند آنان شيعيان ما خاندان پيامبر هستند. خداوند اين كار را در حق آنان به دست مردى از ما به انجا مى رساند و او مهدى اين امت است. او همان كسى است كه پيامبر - صل الله علیه و آله و سلم - درباره او فرمود:

«اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانى مى گرداند تا مردى از خاندان من حاكم جهان گردد. اسم او اسم من (محمد) است، او زمين را از عدل و داد پر مى سازد همان گونهكه از ظلم و جور پر شده باشد».
«طبرسى» مى افزايد: اين معنا در تفسير آيه مزبور از امام باقر - عليه السلام - و امام صادق - عليه السلام - نيز روايت شده است. (156)
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
فوايد وجود امام در دوران غيبت

اينك كه بحث ما پيرامون حضرت مهدى به اينجا رسيد، مناسب است كه به يكى از شايعترين پرسشها پيرامون آن حضرت پاسخ گوييم، و آن اين است كه: فايده وجود امام در عصر غيبت چيست؟ به تعبير ديگر: زندگى امام در دوران غيبت يك زندگى خصوصى است نه يك زندگى اجتماعى در نقش يك پيشوا. بنابرانى وجود مقدس او چه اثر عمومى براى مردم مى تواند داشته باشد و مردم چه نوع بهره اى مى توانند از او ببرند؟

البته بايد توجه داشته باشيم كه غايب بودن امام هرگز به اين معنا نيست كه وجود آن حضرت به يك روح نامرئى يا امواج ناپيدا و رؤيايى و امثال اينها تبديل شده است! بلكه وى يك زندگى طبيعى عينى و خارجى دادر، منتها با عمرى طولانى. آن حضرت در ميان مردم و در دل جامعه ها رفت و آمد دارد و در نقاط مختلف زندگى مى كند ولى به صورت ناشناس. و فرق بسيار است بين «نامرئى» و «ناشناس». (157) امام صادق - عليه السلام - مى فرمود: مردم امام خود را گم مى كنند. او در موسم حج حاضر مى شود و مردم را مى بيند ولى آنان او را نمى بينند. (158)
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
خورشيد پنهان

در پاسخ سؤال ياد شده ياد آورى كنيم كه اين سؤال تازگى نداشته و تنها در عصر ما مطرح نشده است، بلكه از روايات اسلامى بر مى آيد كه حتى پيش از تولد حضرت مهدى - عليه السلام - نيز اين سؤال مطرح بوده و هنگامى كه پيامبر اسلامى و ائمه پيشين - عليهم السلام - از مهدى و غيبت طولانى آن حضرت سخن به ميان مى آوردند، با چنين سؤالى روبرو مى شدند و به آن پاسخ مى گفتند. به عنوان نمونه:

1 - پيامبر اسلام در پاسخ اين پرسش كه آيا شيعه در زمان غيبت، از وجود قائم فايده اى مى برد؟ فرمود: بلى، سوگند به پروردگارى كه مرا به پيامبرى بر انگيخت، در دوران غيبتش از او نفع مى برند و از نو ولايتش بهره مى گيرند، همان گونه كه از خورشيد به هنگام قرار گرفتن در پشت ابرها استفاده مى كنند. (159)

2 - امام صادق - عليه السلام - فرمود: از روزى كه خداوند حضرت آدم را آفريده تا روز رستاخيز، زمين هيچگاه خالى از حجت نبوده و نخواهد بود، يا حجت ظاهر و آشكار و يا غايب و پنهان، و اگر حجت خدا نباشد، خدا ستايش نمى شود.
راوى پرسيد: مردم چگونه از امام غايب و پنهان استفاده مى كنند؟ حضرت فرمود: آنچنانكه از خورشيد پشت ابر استفاده مى كنند. (160)

3 - خود حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه الشريف - نيز روى اين معنا تكيه كرده است. در توقيعى كه آن حضرت در پاسخ به سؤالات «اسحاق بن يعقوب» صادر فرمود و توسط محمد بن عثمان تحويل اسحاق گرديد، چنين نوشت: اما چگونگى استفاده مردم از من همچون استفاده آنهاست از خورشيد، هنگامى كه در پشت ابرها پنهان مى شود. (161)

در توضيح اين تشبيه بايد ياد آورى كنيم كه: خورشيد داراى دو نوع نور افشانى است:
1 - نور افشانى آشكار و مستقيم،
2 - نور افشانى غير مستقيم.

در نور افشانى آشكار، اشغه خورشيد بخوبى ديده مى شود ولى در تابش غير مستقيم، ابرها همانند يك شيشه مات، نور مستقيم خورشيد را گرفته و پخش مى كند. اما آثار حيات بخش خورشيد در رشد و نمو موجودات و...، مخصوص زمانى نيست كه نور آن مستقيماً بر پهنه حيات و طبيعت مى تابد، بلكه بسيارى از اين آثار - مانند: توليد گرما، رويش و رشد گياهان، توليد انرژى لازم براى حركت و حيات، به بار نشستن درختان، خنديدن شكوفه ها و شكفتن گلها - در زمان تابش نور مات خورشيد از پشت ابرها نيز وجود دارد. اشعه معنوى وجود امام، هنگامى هم كه در پشت ابرهاى غيبت پنهان است، داراى آثار گوناگونى است كه با وجود متوقف شدن كلاس تعليم و تربيت و رهبرى مستقيم، فلسفه وجودى او را آشكار مى سازد. اينك برخى از اين آثار را به اختصار مورد بررسى قرار مى دهيم.

1 - جان جهان

طبق احاديث فراوانى كه در موضوع امامت وارد شده، و بر اساس دلائلى است كه دانشمندان ارائه كرده اند، در بينش اسلامى، امام، جان جهان است و جهان به وجود او بستگى دارد. امام قلب عالم وجود، هسته مركزى جهان هستى و «واسطه فيض» بين عالم و آفريدگار عالم است و از اين جهت حضور و غيبت او تفاوتى ندارد. و اگر او - ولو به صورت ناشناس - در جهان نباشد، جهان هستى در هم فرو مى ريزد. چنانكه امام صادق - عليه السلام - فرمود: اگر زمين بدون وجود امام بماند، ساكنان خود را در كام خود فرو مى برد. (162).

امام چهارم فرمود: در پرتو وجودئ ماست كه خداوند آسمان را از فرو پاشى - جز به اذان او - نگه مى دارد. در پرتو وجو ماست كه خداوند زمين را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه مى دارد. به واسطه ماست كه خداوند باران نازل مى كند و رحمت خود را مى گستراند و بركات و نعمتهاى زمين را بيرون مى آورد. و اگر آن كس از ما كه در زمين است نبود، زمين اهل خود را فرو مى برد. (163)

2 - پاسدارى از آيين خدا

امير مومنان - عليه السلام - در يكى از سخنان خود در مورد لزوم وجود رهبران الهى در هر عصر و زمان مى گويد:
«خدايا چنين است، هرگز روى زمين از قيام كننده اى با حجت و دليل، خالى نمى ماند، خواه ظاهر و آشكار باشد و خواه بيمناك و پنهان، تا دلالئ و اسناد روشن الهى از بين نرود و به فراموشى نگرايد...» (164).

با گذشت زمان و آميزش سليقه ها و افكار شخصى به مسائل مذهبى و دراز شدن دست مفسده جويان به سوى تعاليم آمسانى، اصالت پاره اى از قوانين الهى از دست مى رود و دين دستخوش تغييرات زيانبخش مى گردد.

براى آنكه اصالت آيين الهى حفظ گردد و جلوى تحريفات و تغييرها و خرافات گرفته شود، بايد اين رشته به وسيله يك پيشواى معصوم ادامه يابد. در هر مؤسسه مهم، «صندوق آسيب ناپذيرى» وجود دارد كه اسناد مهم آن مؤسسه را در آن نگهدارى مى كنند تا از دستبرد دزدان يا خطر آتش سوزى و امثال اينها محفوظ بماند. سينه امام و روح بلندش نيز صندوق آسيب ناپذير حفظ اسناد آيين الهى است تا همه اصالتهاى نخستين و ويژگيهاى آسمانى اين تعاليم را در خود نگاهدار كند. (165)

حافظ «ابن حجر عسقلانى» در شرح «صحيح بخارى» پس از نقل احاديث حاكى از نزول حضرت عيسى - عليه السام - به زمين هنگام ظهور حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه الشريف - و اقتداى او به آن حضرت مى نويسد:
اينكه عيسى - عليه السلام - در آخر الزمان و نزديك قيامت، به مرد از اين امّت اقتدا مى كند و پشت سر او نماز مى خواند، دليل بر نظريه صحيح در ميان دانشمندان اسلامى است كه: زمين هرگز از وجود حجت كه با دلائل وبراهين آشكار، براى خدا قيام مى كند، خالى نمى ماند. (166)

3 - اميد بخشى

در ميدانهاى نبرد، تمام كوشش سربازان زبده وفداكار معطوف اين امر است كه پرچم سپاه، در برابر حملات دشمن همچنان در اهتزاز باشد، و متقابلاً سربازان دشمن دائماً مى كوشند پرچم آنها را سرنگون سازند، چرا كه برقرار بودن پرچم، مايه دلگرمى سربازان و تلاش و كوشش مستمر آنها است.

همچنين وجود فرمانده لشگر در مقرّ فرماندهى - هر چند ظاهراً خاموش و ساكت باشد - خون گرم و پر حرارتى در عروق سربازان به گردش در مى آورد و آنها را به تلاش بيشتر وا مى دارد كه فرمانده ما زنده است و پرچممان در اهتزاز!

امّا هرگاه خبر قتل فرمانده در ميان سپاه پخش شود، يك لشگر عظيم با كارآيى فوق العاده ،يك مرتبه روحيه خود را مى بازد و متلاشى مى گردد.

رئيس يك جمعيت يا يك لشگر، مادام كه زنده است، هر چند مثلاً در سفر يا فرضاً در بستر بيمارى باشد، مايه حيات و حركت و نظم و آرامش آنهاست، ولى شنيدن خبر از دست رفتن او گرد و غبار يأس و نوميدى را بر سر همه مى پاشد.

جمعيت شيعه طبق عقيده اى كه به وجود امام زنده دارد، هر چند او را در ميان خود نمى بيند، اما خود را تنها نمى داند، و اثر روانى اين عقيده در روشن نگهداشتن چراغ اميد در دلها ووادار ساختن افراد به خود سازى و آمادگى براى آن قيام بزرگ جهانى، كاملاً قابل درك است.

پروفسور «هانرى كربن» استاد فلسفه در دانشگاه سوربن (فرانسه) و مستشرق نامدار فرانسوى مى گويد:
به عقيده من مذهب تشيّع تنها مذهبى است كه رابطه هدايت الهى را ميان خدا و خلق براى هميشه نگهداشته است و به طور مستمر و پيوسته، ولايت را زنده و پا برجا مى دارد.

مذهب يهود، نبوّت راك ه رابطه اى است واقعى ميان خدا و عالم انسانى، در حضرت كليم ختم كرده و پس از آن به نبوت حضرت مسيح و حضرت محمد - صل الله علیه و آله و سلم - اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع مى كند. همچنين مسيحيان در حضرت مسيح متوقف شده اند. اهل سنت از مسمانان نيز در حضرت محمد - صل الله علیه و آله و سلم - توقف كرده و با ختم نبوّت در ايشان، ديگر رابطه اى ميان خالق و مخلوق، موجود نمى دانند. تنها مذهب تشيّع است كه «نبوّت» را با حضرت محمّد - صل الله علیه و آله و سلم - ختم شده مى داند، ولى «ولايت» را كه همان رابطه هدايت و تكميل مى باشد، بعد از آن حضرت و براى هميشه زنده مى داند (167).
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پی نوشت ها:

1- شيخ مفيد، الارشاد، قم مكتبْ بصيرتى،، ص 346 - فتّال نيشابورى، روضْ الواعظين، الطبعْ الاولى، بيروت، مؤسسْ الأعلمى لا للمطبوعات، 1406 ه . ق، ص 292 - كلينى،، اصول كافى، تهران، مكتبْ الصدوق، 1381 ه . ق، ج 1، ص 514 - طوسى، الغيبْ، تهران، مكتبْ نينونى الحديثْ، ص 141 - طبرسى،، اعلام الورى، الطبعْ الثالثْ، تهران، دار الكتب الاسلامی، ص 418 - ابن صبّاغ مالكى، الفصول المهمْ، ط قديم (بى تا)، ص .310
در بعضى از مآخذ، تاريخ توليد حضرت، سال 256 هجرى ضبط شده است (صدوق، كمال الدين، قم، مؤسسْ النشر الاسلامی (التابعْ) لجماعْ المدرسين بقم المشرفْ، 1405 ه . ق، ص 432 - طوسى،، الغيبْ، ص 139 و 147) و در برخى ديگر، سال 258 (على بن عيسى الاًّربلى، كشف الغمّْ، تبريز مكتْ بنى هاشمى، 1381 ه ق، ص 227 - ابن ابى الثلج بغداى، تاريخ الائمْ، قم، مكتبْ بصيرتى، (ضمن مجموعه نفيسه)، ص 15) ذكر شده است و ابو جعفر محمد بن جرير بن رستم طبرى آن را در سال 257 مى داند (دلائل الامام، الطبعْ الثالثْ، قم، منشورات الرضى،، ص 271 و 272).
2- شيخ مفيد، همان كتاب، ص 346 - طبرسى،، همان كتاب، ص 417 - اًّربلى، همان كتاب، ص 227 - ابن صبّاغ، همان كتاب، ص .310
3- صدوق، همان كتاب، ص 648 - كلينى،، همان كتاب، ص 332 - مجلسى،، بحارالأنوار، تهران، المكتبْ الاسلامی، 393 ه . ق، ج 51، ص 31 - .34 ولى آيا نهى ائمه از ذكر نام مخصوص آن حضرت، يك اقدام سياسى مقطعى و مربوط به دوران غيبت صغرى بوده يا اينكه حرمت ذكر نام آن حضرت تا هنگام ظهور و قيامش باقى است؟ در ميان علماى شيعه مورد اختلاف است (ر. ك به: حاج ميرزا حسين طبرسى نورى، النجم الثاقب، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، باب 2، ص 48 و 49).
4- طبرسى،، همان كتاب، ص 418 - ابن صباغ، همان كتاب، ص .310
5- مسعودى، اثبات الوصيْ، الطبعْ الرابعْ، نجف، المطبعْ الحيدريْ، 1374 ه . ق، ص .248
6- ابن صبّاغ، همان كتاب، ص .310
7- شيخ مفيد، همان كتاب، ص 346 - صدوق، همان كتاب، ص 432 - طبرسى،، همان كتاب، ص 418 مسعودى، همان كتاب، ص 248 - فتّال نيشابورى،، همان كتاب، ص 283 - طوسى، همان كتاب، ص 143 محمد بن جرير بن رستم طبرى،، همان كتاب، ص 268 - ابن صبّاغ، همان كتاب، ص .310
8- صدوق، همان كتاب، ص 432 و ر. ك به: روضْ الواعظين، ص .292 برخى از محققان معاصر، احتمال داده اند كه نام او همان نرجس باشد، و اسامى ديگر به جز صقيل را بانوى پيشين او حكيمه دختر امام جواد - عليه السلام - به وى داده باشد (بنابر رواياتى، او قبلاً كنيز حكيمه بوده است). مردم آن زمان كنيزان خويش را براى خوشامد گويى، به اسامى گوناگون مى خواندند و نرجس، ريحانه و سوسن همه اسامى گلها هستند (دكتر حسين جاسم، تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، ترجمه دكتر سيد محمد تقى آيت اللّهى، چاپ اوّل، تهران، مؤسسه انتشارا اميركبير، 1367 ه . ش، ص 114).
9- فتّال نيشابورى، همان كتاب، ص 283 - صدوق، همان كتاب، ص 427 - مجلسى، همان كتاب، ج 51، ص .12
10- شيخ مفيد، همان كتاب، ص .346
11- ابن أبى الحديد، شرح نهج البلاغْ، قاهره، دار احيأ الكتب العربيْ، 1960 م، ج 7، ص 94 و ج 10، ص .96
12- فقيه ايمانى، مهدى، مهدى، منتظر در نهج البلاغه، اصفهان، كتابخانه عمومى امير المؤمنين على - عليه السلام -، ص 23، .39
تعدادى از اين منابع كه در دسترس نگارنده است و تولد حضرت مهدى به صراحت در آنها بيان شده، به قرار زير است:
ابن حجر هيتمى، الصواعق المحرقْ، ط 2، قاهره، 1385 ه . ق، ص 208 - شبراوى، الاًّتحاف بحبّ الأشراف، ط 2، قم، منشورات الرضى،، 1363 ه . ش، ص 179 - محمد امين بغدادى سويدى، سبائك الذهب فى معرفْ قبائل العرب،
بيروت دارصعب، ص 78 - مؤمن شبلنجى، نور الأبصار، قاهره، مكتبْ المشهد الحسينى ،، ص 168 - شيخ محمد صبّان، اسعاف الراغبين، (در حاشيه نور الأبصار)، ص 141 - ابن أثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، ج 7، ص 274 (حوادث سال 260) حمدالله مستوفى، تاريسخ برگزيده، چاپ دوّم، تهران، انتشارات امير كبير، 1362 ه . ش، ص 207 - ابن طولون، الأئمْ الاثنى عشر، قم، منشورات الرضى،، ص 117 - ابن صبّاغ مالكى، الفصول المهمْ، (بى تا)، ص 310 - شيخ سليمان قندوزى، ينابيع المودّْ، بيروت، مؤسسْ الأعلمى للمطبوعات، ج 3، ص .36
13- صدوق، همان كتاب، ص 434 - .478 شيخ مفيد، همان كتاب، ص 350 و 351 - شيخ سليمان قندوزى، ينابيع المودّْ، بيروت، مؤسسْ الأعلمى للمطبوعات، ج 3، ص 123 - .125
14- چنانكه در سيره امام هادى - عليه السلام - نوشتيم، ايوب بن نوح يكى از وكلاى آن حضرت بوده است.
15- طوسى، همان كتاب، ص 204 ور.ك به: صدوق، همان كتاب، ص 435 - مجلسى، همان كتاب، ج 51، ص 346 - شيخ سليمان قندوزى، همان كتاب، ج 3، ص 123 - (آيت الله) صافى، لطف الله، منتخب الأثر، تهران، مركز نشر كتاب، 1373 ه . ق، ص .355
16- شيخ طوسى، همان كتاب، ص 204 - نعمانى، الغيبْ، تهران، مكتبْ الصدوق، ص 154 - مجلسى، بحار الأنوار، تهران، المكتبْ الاسلامی، 1393 ه . ق، ج 51، ص 150 ور.ك به: اصول كافى، تهران، مكتبْ الصدوق، 1381 ه . ق، ج 1، ص .337
17- طوسى، همان كتاب، ص 203 - 207 - صافى، همان كتاب، باب 47، ص 314 و .315
18- صافى، همان كتاب، فصل 1، باب 8، ص 101، ح .4
19- (آيت الله) صافى، لطف الله، نويد امن و امان، تهران، دار الكتب الاسلامی، ص 177 و .178
20- كلينى، همان كتاب، ج 1، ص 337 - طوسى، همان كتاب، ص 202 - صدوق، همان كتاب، ص 481 صافى، منتخب الأثر، فصل 2، باب 28، ص 269 - نعمانى، همان كتاب، ص .166
21- صدوق، كمال الدين، باب 44، ص 480، ح 4 - مجلسى، همان كتاب، ج 51، ص 152 - صافى، منتخب الأثر، فصل 2، باب 25، ص 268، ح .3
22- مرحوم شيخ مفيد آغاز غيبت صغرى را از سال تولد آن حضرت (سال 255) حساب كرده است (الارشاد، ص 346) و با اين محاسبه، دوران غيبت صغرى، 75 سال مى شود. طبعاً نظريه مرحوم مفيد از اين لحاظ بوده است كه حضرت مهدى در زمان حيات پدر نيز حضور و معاشرت چندانى با ديگران نداشته و از نظر كلى غايت محسوب مى شده است.
گويا بر اساس همين ملاحظه است كه محققانى مانند: طبرسى، سيد محسن امين، و آيت الله سيد صدر الدين صدر نيز آغاز غيبت صغرى را از سال ميلاد آن حضرت، و مدّت آن را 74 سال دانسته اند (اعلام الورى، ص 444 - اعيان الشيعْ، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، ج 2، ص 46 - المهدى،، بيروت، دار الزهرأ، 1398 ه . ق، ص 181).
23- صدر، سيد صدر الدين، المهدى،، بيروت، دار الزهرأ، 1398 ه . ق، ص 183 - پيشواى دوازدهم امام زمان، نشريه مؤسسه در راه حق، ص .38
24- شيخ سليمان قندوزى، ينابيع المودّْ، بيروت، مؤسسْ الأعلمى للمطبوعات، ج 3، باب 71، ص .82
25- نعمانى، همان كتاب، ص .173
26- نعمانى، همان كتاب، ص .173
27- نعمانى، همان كتاب، ص .170 نيز ر.ك به: منتخب الأثر، فصل 2، باب 26، ص 251 - .253
28- در آن روزگار، به جاى «نيابت» و «نواب» بيشتر تعبير «سفارت» و «سفرأ» به كار برده مى شد.
29- چنانكه طبق نقل شيخ طوسى، حدود ده نفر در بغداد به نمايندگى از طرف محمد بن عثمان فعاليّت مى كردند (الغيبْ، ص 225).
30- توقيع به معناى حاشيه نويسى است و در اصطلاح علماى شيعه به نامه ها و فرمانهايى كه در زمان غيبت صغرى از طرف امام به شيعيان مى رسيده توقيع گفته مى شود.
31- صدر، المهدى،، ص .189
32- امين، سيد محسن، أعيان الشيعْ، ج 2، ص .48
33- طوسى،، الغيبْ، ص 257، .258
34- كلينى،، اصول كافى،، ج 1، ص 518، ح .5
35- كلينى، همان كتاب، ص 521، ح 14 و .15
36- طبرسى،، اعلام الورى، ص .444
37- طوسى،، الغيبْ، تهران، مكتبْ نينوى الحديثْ ص .214
38- طوسى، همان كتاب، ص .216
39- طوسى،، الغيبْ، ص .215
40- طوسى،، همان كتاب، ص .216
41- طوسى،، همان كتاب، ص .216
42- طوسى،، همان كتاب، ص .217
43- دكتر حسين، جاسم، تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، ترجمه دكتر سيد محمد تقى آيت اللّهى، چاپ اوّل، تهران، مؤسسه انتشارات امير كبير، 1367 ه . ش، ص 155 و .156
44- طوسى،، همان كتاب، ص .221
45- طوسى،، همان كتاب، ص .219
46- طوسى،، همان كتاب، ص 219 - .220
47- طوسى،، همان كتاب، ص 220 - بحار الأنوار، ج 51، ص .349
48- طوسى،، همان كتاب، ص 220 - مجلسى،، بحار الأنوار، ج 51، ص 350 - طبرسى اعلام الورى، الطبعْ الثالثْ، تهران، دار الكتب الاسلامی، ص 452 - على بن عيسى اًّربلى،، كشف الغمْ، تبريز، مكتبْ بنى هاشمى،، 1381 ه . ق، ج 3، ص .322
49- طوسى، الغيبْ، ص .221
50- طوسى،، الغيبْ، ص .223
51- طوسى، الغيبْ، ص 222 - بحار الأنوار، ج 51، ص .351
52- طوسى،، همان كتاب، ص 226 و 227 - بحار الأنوار، ج 51، ص .355
53- طوسى،، همان كتاب، ص 224 و 225 و .227
54- طوسى،، همان كتاب، ص .240
55- مجلسى،، بحار الأنوار، ج 51، ص 356، ور.ك به: طوسى،، همان كتاب، ص .236
56- دكتر حسين، جاسم، تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، چاپ اوّل، تهران، انتشارات امير كبير، 1367 ه . ش، ص .199
57- طوسى،، همان كتاب، ص .238
58- سَيْمَرى و صَيٌمَرى نيز گفته شده است (صدر، محمد، تاريخ الغيبْ الصغرى، ط 1، بيروت دار التعارف للمطبوعات، 1392 ه . ق، ص 412).
59- طوسى،، همان كتاب، ص .445
60- طوسى،، همان كتاب، ص .242
61- صدر، همان كتاب ص .412
62- چنانكه در بحث علائم ظهور گفته شده، قيام شخصى به نام سفيانى و صداى آسمانى از علامتهايى هستند كه در آستانه ظهور امام رخ خواهد داد.
63- طوسى،، الغيبْ، ص 242 و 243 - مجلسى،، بحار الأنوار، ج 51، ص 361 - طبرسى،، همان كتاب، ص 445 - صدر،
همان كتاب، ص .415
64- طوسى،، همان كتاب، ص .243
65- طوسى،، همان كتاب، ص .242
66- طوسى،، همان كتاب، ص 222 و 246 - صدوق، كمال ادين، قم، مؤسسْ النشر الاسلامی (التابعْ) لجماعْ المدرسين بقم المشرفْ، 1405 ه . ق، ص .44
67- طوسى،، همان كتاب، ص .222
68- طوسى،، همان كتاب، ص 146 و .219
69- طوسى،، الغيبْ، ص 240 - مجلسى،، بحار الأنوار، ج 51، ص .359
70- مرحوم طبرسى،، فهرست جالبى از اين دسته وكلا، با ذكر محل مأموريتشان، ذكر كرده است (اعلام الورى، ص 454).
71- طوسى،، همان كتاب، ص .225
72- طوسى،، همان كتاب، ص 225 و .226
73- طوسى،، همان كتاب، ص 225 و .226
74- صدوق، كمال الدين، رقم، مؤسسْ النشر الاسلامی (التابعْ) لجماعْ المدرسين بقم المشرفْ، 1405 ه . ق، ص 440 - .441
75- طوسى،، همان كتاب، ص 176 - .177
76- طبرسى،، همان كتاب، ص 452 - .453
77- طوسى،، همان كتاب، ص 229 - .236
78- طوسى،، همان كتاب، ص 198 - .199
79- طوسى،، همان كتاب، ص 238 - .239
80- طوسى،، همان كتاب، ص .244
81- طوسى،، همان كتاب، ص 248 - 254 ور. ك به: دكتر حسين، جاسم، تارخى سياسى غيبت امام دوزادهم، ص 200 - .205 مسعودى، قتل او را در سال 322 دانسته است (التنبيه والاًّشراف، قاهره، دار الصاوى للطبع والنشر و التأليف ص 343).
82- طاغوت كسى است كه بر خلاف حق حكومت كند و بر اساس موازين اسلامى سزاوار آن مقام نباشد. لفظ «طاغوت» صيغه مبالغه از طغيان است، تو گويى اين افراد در طغيان و مرز نشناسى، در بالاترين حدّ قرار گرفته اند.
83- نسأ: .60
84- ينظران من كان منكم ممن روى حديثنا ونظر فى حلالنا وحرامنا و عرف أحكامنا فارضوا به حكماً فانّى قد جعلته عليكم حاكماً فاًّذا حكم بحكمنا فلم يقبل منه فاًّنّما استخفّ بحكم الله وعلينا ردّ، والرّاد علينا الرّاد على الله، وهو على حدّ الشرك بالله(كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبْ الصدوق، 1381 ه . ق، ج 1 ص 67، كتاب فضل العلم، باب اختلاف الحديث، ح 10 - شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعْ، بيروت، دار احيأ التراث العربى،، ج 18 ،باب 11 من أبواب صفات القاضى،، ص 99).
85- وأمّا الحوادث الواقعْ فارجعوا فيا اًّلى رواْ حديثنا فاًّنّهم حجتى عليكم وأنا حجت الله(طوسى،، همان كتاب، ص 177 - طبرسى،، همان كتاب، ص 452 - شيخ حرّ عاملى، همان كتاب، ج 18، ص 101، كتاب القضأ، ابواب صفات القاضى،، باب 11، ج 9 - طبرسى،، احتجاج، نجف، المطبعْ المرتضويْ، ج 2، ص 163).
86- امينى،، ابراهيم، دادگستر جهان، چاپ چهارم، قم، انتشارات دار الفكر، 1352 ه . ش، ص 74 - .82 اين آمار از روى احاديث منقول در كتاب «منتخب الأئر» تهيه شده است و اگر تتبع بيشترى صورت گيرد، طبعاً تعداد احاديث بيش از اين خواهد بود.
87- درباره روايات منقول از پيامبر اسلام، در بخش روايات اهل سنت توضيح خواهيم داد.
88- محمد بن جرير بن رستم طبرى،، دلائل الامام، الطبعْ الثالثْ، قم، منشورات الرضى،، ص .240
89- ر.ك به: مهدى فقيه ايمانى، مهدى منتظر در نهج البلاغْ، اصفهان، كتابخانه عمومى امام امير المؤمنين على - عليه السلام -.
90- لتعطفنّ الدنيا علينا عطف الضروس على ولدها (ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغْ، قاهره، دار احيأ الكتب العربيْ، 1960 م، ج 19، ص 29، حكمت 205).
91- ونريد أن نمنّ على الذين استضعفوا فى الأرض ونجعلهم أئمّْ ونجعلهم الوارثين (قصص: 6).
92- صدوق، كمال الدين، مؤسسْ النشر الاسلامی (التابعْ) لجماعْ المدرسين بقم المشرفْ، 1405 ه . ق، ج 1، ص .318
93- صدوق، همان كتاب، ج 2، ص 377 - مجلسى،، بحار الأنوار، تهران، المكتبْ الاسلامی، 1393 ه . ق، ج 51، ص .156
94- طبرسى،، اعلام الورى، الطبعْ الثالثْ، تهران، دار الكتب الاسلامی، ص 443 - .444
95- طبرسى،، همان كتاب، ص .443
96- شيخ طوسى،، فهرست، مشهد، دانشگاه مشهد، 1351 ه . ش، ص 14، شماره 19 - نجاشى،، فهرست اسمأ مصنفى الشيعْ، قم، مكتبْ الداورى،، ص 11 - ابن داود، رجال، قم، منشورات الرضى،، ص 32، شماره .23
97- نجاشى،، همان كتاب، ص 29 - طوسى،، فهرست، ص 98، شماره .205
98- نجاشى،، همان كتاب، ص 29 - طوسى،، فهرست، ص 98، شماره .205
99- نجاشى،، همان كتاب، ص .178
100- نجاشى،، همان كتاب، ص 17 - (آيت الله) صافى،، منتخب الأثر، تهران، مركز نشر كتاب، 1373 ه . ق، ص 466 و .467
101- البته ابراهيم انماطى و حسن بن محمد بن سماعْ واقفى بودند و هدفشان از نوشتن چنين كتابى، اثبات ديدگاههاى خودشان بوده است، اما رد هر حال اين موضوع نشان مى دهد كه غيبت يك موضوع مسلّم بوده است. (دكتر حسين، جاسم، تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، چاپ اوّل، تهران، انتشارات امير كبير، 1367 ه . ش، ص 21 و 22).
102- صافى، لطف الله، نويد امن و امان، تهران، دار الكتب الاسلاميْ، ص 91 - .92
103- صافى، همان كتاب، ص 92 - .95
104- صافى، همان كتاب، ص 95 - .99
105- ر.ك به: صحيح بخارى، ط 1، با شرح و تحقيق شيخ قاسم شمّاعى رفاعى، بيروت، دار القلم، 1407 ه . ق، ج 4، باب 945 (نزول عيسى بن مريم)، ص 633 و مسند احمد حنبل ،بيروت، دار الفكر (بى تا) ج 1، ص 84 و 99 و 448 و ج 3، ص 27 و .37 ور.ك به: سنن ابن ماجه (207 - 275 ه . ق) تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقى،، بيروت، دار احيأ التراث العربى،، ج 2، ص 1366 - 1368، كتاب الفتن، باب 34، باب خروج المهدى،، حديث 4082 - .4088
106- لو لم يبق من الدنيا الا يوم لبعث الله عزّوجلّ رجلاً منژا يملأها عدلاً كما ملئت جوراً (مسند احمد حنبل، بيروت، دار الفكر (بى تا)، ج 1، ص 99).
107- تواتر و متواتر، از اصطلاحات علم الحديث است و منظور از خبر متواتر، خبر جماعتى است كه (فى حدّ نفسه، نه به ضميمه قرائن) اتفاق آنان بر كذب، محال و در نتيجه موجب علم به مضمون خبر باشد. (ر.ك به: مدير شانه چى، كاظم، علم الحديث، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ 3، 1362 -. ش، ص 144) بدين گونه «تواتر» را مى توان «ثبوت قطعى» تعبير كرده و «حديث متواتر» را «حديث ثابت و قطعى» خواند؛ حديثى كه راويان بسيار داشته، و در كتابهاى بسيار روايت شده است و به وسيله محدثان و مشايخ روايت، سينهبه سينه، و ضبط به ضبط، از نسلى به نسل ديگر رسيده است و ثبوت و صدور آن از پيامبر اكرم، با ائمه طاهرين - عليهم السلام - قطعى است (حكيمى، محمد رضا، خورشيد مغرب، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1360 ه . ش، ص 99).
108- صافى، همان كتاب، ص 90 - .91
109- صافى، همان كتاب، ص .91
110- وجميع ما سقناه بالغ حدّ التواتر كما لايخفى على من له فضل اطّلاع. فتقّرر بجميع ما سقناه أنّ الأحاديث الواردْ فى المهدى المنتظر متواترْ... و هذا يكفى لمن كان عنده ذرّْ من أيمان و قليل من انصاف. (نقل از غايْ المأمول فى شرح التاج الجامع للأصول، تأليف شيخ منصور على ناصف، در حاشيْ التاج، ط 2، قاهره، دار احيأ الكتب العربيْ، ج 5، ص 327).
111- حافظ، كسى است كه بر سنن رسول اكرم احاطه داشته باشد و موارد اتفاق و اختلاف آن را بدان د و به احوال راويان و طبقات مشايخ حديث كاملاً مطلّع باشد (مدير شانه چى، همان كتاب، ج 2، ص 22).
112- تواترت الأخبار و استفاضت بكثرْ رواتها عن المصطفى - صل الله علیه و آله و سلم - فى أمر المهدى (منتختب الأثر، ص، پاورقى).
113- تواترت الأخبار بأنّ المهدى من هذه الأُمْ وانّ عيسى - عليه السلام - سينزل و يصلّى خلفه (فتح البارى بشرح صحيح البخارى،، بيروت، دار المعرفْ، ج 6، ص 493 - 494).
114- تواترت الأخبار عن النبى - صل الله علیه و آله و سلم - انّه من أهل بيته وانّه يملأ الأرض عدلاً (نور الأبصار، قاهره، مكتبْ المشهد الحسينى،، ص 171).
115- تواترت الأخبار عن النبى - صل الله علیه و آله و سلم - بخروجه و انّه من أهل بيته وانّه يملأ الارض عدلاً (اسعاف الراغبين، در حاشيه نور الأبصار، ص 140).
116- اين كتاب، چنانكه در مقدمه اش ذكر شده است، به منظور جمع آورى مجموعه قابل اطمينانى از «اصول پنجگانه» حديث كه مهمترين كتب حديث اهل سنت است، تأليف گرديده و در پنج جلد چاپ شده است. مؤلف كتاب شرحى به نام «غايْ المأمول» در شرح آن نوشته كه در حاشيه اش چاپ شده است.
117- التاج الجامع للأصول، قاهره، ط 2، دار احيأ الكتب العربيْ، ج 5، ص .310
118- قد وقع اتفاق الفرق من المسلمين أجمعين على انّ الدنيا و التكليف لاينقضى الا عليه (المهدى)) (شرح نهج البلاغه، قاهره، دار احيأ الكتب العربيْ، 1960 م، ج 10 ص 96).
119- درصفحات آينده، قسمتهايى از مطالب اين مجله را نقل خواهيم كرد.
120- متن كامل عربى اين يبانيه درك كتاب: مهدى انقلابى بزرگ، از صفحه 151 تا 155، نقل شده است و ترجمه آن با تغييرات اندكى از اين كتاب گرفته شده است.
121- در بيانيه ياد شده نيز اين منابع پيروى شده است.
122- سنن ابى داود، بيروت، دار الفكر، ج 4، ص 106، كتاب الفتن و الماحم، كتاب المهدى ،، حديث 4282 - سيوطى، تاريخ الخلفأ، بغداد مكتبْ المثنى، ص .272
123- محمد بن عيسى بن سوره ترمذى متوفاى 279 ه ، مؤلف يكى از شش كتاب مشهور و معتبر نزد اهل سنت است.
124- متن حديث جنين است: قال رسول الله - صل الله علیه و آله و سلم -: لاتذهب الدنيا حتى يملك العرب رجل من أهل بيتى يواطئ اسمه اسمى (سنن ترمذى،، بيروت، دار احيأ التراث العربى،، ج 4، ص 505، باب 52 (ماجأ فى الهدى))، ح 2230 و 2231).
125- ر. ك به: مسند احمد حنبل، ج 1، ص .448
126- صافى، ممنتخب الأثر، تهران، مركز نشر كتاب، 1373 ه . ق، ص 231 - 235 - و موسوعْ الاًّمام المهدى،، اصفهان،
مكتبْ الاًّمام أمير المؤمنين العامّْ، ج 1، ص 13 - .16 در اين باره احتمالات ديگرى نيز داه اند كه جهت رعايت اختصار از نقل آنها خود دارى شد.
127- عبد الرحمان بن محمد بن خلدون مغربى 732 - 808 ه .
128- جر و تعديل از اصطلاحات علم حديث شناسى است. مقصود از جرح اين است كه راوى يا راويان يك حديث از طرف حديث شناسان با تعبيراتى از قبيل: دروغگو، جاعل حديث، اهل غلّو و تعبيرات ديگرى كه در اين علم مطرح شده، معرفى شود كه طبعاً آن حديث فاقد اعتبار خواهد بود.
و مقصود از تعديل، اين است كه راوى به عنوان: شخص عادل، موثق و مانند اينها معرفى شود كه طبعاً حديث او مورد قبول خواهد بود. البته اينها معيارهاى جرح و تعديل از ديدگاه دانشمندان شيعه است. دانشمندان اهل سنت نيز معيارهايى دارند كه همه جا با معيارهاى شيعه يكسان نيست.
129- مقدمه، الطبعْ الرابعْ، بيروت، دار احيائ التراث العربى،، ص 311 - .312
130- مقدمه، ص .322
131- ر. ك به: دادگستر جهان، ص 30 - 49، مهدى انقلابى بزرگ، ص 159 - 165، منتخب الأثر، ص 5 - 6، پاورقى.
132- ص .311
133- ص .327
134- سخنان مبسوط شيخ عبد المحسن عباد، در مجله الجامعْ الاسلامی چاپ «مدينه» مورخ ذيقعده 1388 ه . ق، شماره 3، سال اوّل منتشر شده و ما آن را از: «موسوعْ الاًّمام المهدى»» ج 1 نقل كرديم.
135- نوبختى، فرق الشيعْ، نجف، المطبعْ الحيدريْ، 1355 ه . ق، ص 27 - شهرستانى، الملل و النحل، قم، منشورات الرضى،، ج 1، ص .132
136- نوبختى، همان كتاب، ص 67 - .68
137- ابن طقطقا، الفخرى،، بيروت، دار صادر، 1386 ه . ق، ص 165 - .166
138- ابو الفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبيين، نجف، المكتبْ الحيدريْ، 1385 -. ق، ص .193
139- ابو الفرج الاصفهانى، همان كتاب، ص .195
140- ابو الفرج، همان كتاب، ص .162
141- شهرستانى، همان كتاب، ج 1، ص .148
142- شهرستانى، همان كتاب، ص .150
143- نوبختى، همان كتاب، ص 80 و .83
144- نوبختى، همان كتاب، ص .96
145- حكيمى، محمد رضا، خورشيد مغرب، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1360 ه . ش، ص 140 - .151
146- انبيأ: .106
147- (آيت الله) مكارم، ناصر، مهدى انقلابى بزرگ، چاپ دوم، قم، مطبوعاتى هدف، ص 121 - .122
148- الارشاد، قم، مكتبْ بصيرتى،، ص .346
149- طبرسى،، مجمع البيان، تهران، شركْ المعارف الاسلامی، 1379 ه . ق، ج 7، ص .66
150- طبرسى،، همان كتاب، ص .67
151- تورات، ترجمه فارسى توسط وِلْيَم كِلِن فسّيس اِكِسّى به دستور مجمع مشهور بِرِتِش فاين بَيْبَل سُسَيتى، چاپ لندن، 1856 م، ص .1030
152- قصص: .6
153- شرح نهج البلاغْ، ابن ابى الحديد، ج 19، ص 29، حكمت .205
154- ابو الفرج، همان كتاب، ص .359
155- نور: .55
156- مجمع البيان، ج 7، ص .152
157- (آيت الله) مكارم، ناصر، مهدى انقلابى بزرگ، چاپ دوم، قم، مطبوعاتى هدف، ص .250
158- كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبْ الصدوق، 1381 ه . ق، ج 1، ص .338
159- مجلسى، بحار الأنوار، تهران، المكتبْ الاسلامی، 1393 ه . ق، ج 52، ص 93 و ج 36، ص .250
160- مجلسى، همان كتاب، ص .92
161- طوسى، الغيبْ، ص 177 - مجلسى، همان كتاب، ص 92 - اًّربلى، على بن عيسى، كشف الغمْ، تبريز، مكتبْ بنى هاشمى،، 1381 ه . ق، ج 3، ص .322
162- لو بقيت الأرض بغير اًّمام لساخت (كلينى، همان كتاب، ج 1، ص 179 ور. ك به: صدوق، كمال الدين، قم مؤسسْ النشر الاسلامی لا (التابعْ) لجماعْ المدرسين بقم المشرفْ، 1405 ه . ق، ج 1 ص 201 - .210
163- صدوق، أمالى، قم، مطبعْ الحكمْ، ص 112، مجلس 35 - صدوق، كمال الدين، ص 207، باب 21، ح 22 - جوينى خراسانى،، فرائد السمطين، ط 1، بيروت، مؤسسْ المحمودى للطباعْ والنشر، 1400 ه . ق، ص 45 - .46
164- اللّهمّ بلى لاتخلو الأرض من قائم ùََ بحجد اًّمّا ظاهراً مشهوراً و خائفاً مغموراً لئلاّ تبطل حجج الله و بيّناته (شرح نهج البلاغْ، ابن ابى غ غلا الحديد، قاهره، دار احيأ الكتب العربيْ، 1960 م، ج 18، حكمت 143، ص 347 - المناقب، اخطب خوارزم، نجف، المطبعْ الحيدريْ، 1385 ه . ق، ص 264).
165- (آيت الله) مكارم، ناصر، مهدى انقلابى بزگر، چاپ دوم، قم، مطبوعاتى هدف، ص 258 -.259
166- فتح البارى بشرح صحيح البخارى،، بيروت، دار المعرفْ، ج 6، ص .494
167- سالنامه 2 مكتب تشيّع (مصاحبات استاد علامه طباطبايى با پروفسور هانرى كربن درباره شيعه) 1330 ه . ش، ص .20
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
امام مهدي براي اثبات وجودخود درعصر غيبت صغرا،چه تدابيري انديشيد؟


حضرت با قطع نظر از زمينه سازي هايي که امامان قبل براي تثبيت مسأله ي ولادت و امامت و غيبت او داشتند، خود نيز به شخصه در اين مسأله دخالت کرده و از راه هاي مختلف در صدد اثبات ولادت و امامت خود برآمدند.

اينک به برخي از اين راه ها اشاره مي کنيم:

1. حضرت کاري کردند که گروهي از بزرگان شيعه بتوانند به ملاقاتشان شرفياب شوند.

2. در مواقع ضروري اقدام به انجام کرامت و معجزه مي نمود. اين معجزات بعضاً توسط سفيران و در برخي موارد نيز توسط خود حضرت انجام مي گرفت.

3. خطّ خاصّ حضرت نيز از جمله قرائن و دلايلي بود که مي توانست بر وجود امام عصر دلالت کند؛ زيرا اين خط در زمان پدرش، امام عسکري بين مردم مأنوس بوده است، و لذا از جمله راه هايي بود که با رسيدن توقيعات از ناحيه ي مقدّسه، شيعيان به وجود امام زمان خود يقين و اطمينان پيدا مي نمودند.

منبع: بحارالانوار، ج 51، ص 325، ح 44.
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
حديث ثقلين چگونه دلالت بر وجود امام زمان (ع) دارد؟


پيامبر اکرم مطابق حديثي فرمود: «انّي تارک فيکم خليفتين کتاب الله حبل ممدود ما بين السماء و الارض، و عترتي اهل بيتي، و انهما لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض»؛ « همانا من دو جانشين را در ميان شما مي گذارم: کتاب خدا، ريسمان کشيده شد مابين آسمان و زمين يا مابين آسمان تا زمين، و عترتم اهل بيتم، و همانا اين دو از يکديگر جدا نمي شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند.»

در اين حديث پيامبر اکرم مي فرمايد: «کتاب و عترتم تا قيامت از يکديگر جدا نمي شوند»، مطابق اين گفتار اگر زماني عدلِ کتاب که همان عترت است در روي زمين نباشد لازم مي آيد که اين دو از يکديگر جدا شده باشند، و اين با ظاهر حديث مخالف است.

ابن حجر مکّي مي گويد: «در احاديثي که سفارش به اهل بيت شده به اين نکته اشاره دارد تا روز قيامت زمين خالي از اهل بيتي که اهليّت هدايت دارند نخواهد بود، همان گونه که کتاب عزيز پنين است. و لذا اهل بيت امان براي اهل زمين معرفي شده اند. و نيز در روايات آمده است: «در هر قوم و دسته اي عدولي از اهل بيت من است».

حافظ سمهودي مي گويد: از اين حديث «ثقلين» استفاده مي شود که هر زمان بايد فردي از اهل بيت که سزاوار تمسک به اوست تا روز قيامت موجود باشد. تا امر به تمسکي که در روايت به آن ها شده معنا پيدا کند، همان گونه که کتاب عزيز چنين است، و لذا اهل بيت امان اهل زمين معرفي شده اند که هر گاه از روي زمين بروند زمين نيز نابود خواهد شد».

همين معنا از علامه مناوي در شرح جامع الصغير سيوطي رسيده است. نتيجه اينکه از حديث ثقلين که مورد اتفاق بين شيعه و سني بوده و از احاديث متواثر است به خوبي استفاده مي شود که در هر زمان، امام معصومي از عترت پيامبر و اهل بيت معصوم او بايد موجود باشد، امامي که اهليّت براي اقتدا و تمسک را داشته باشد، کسي که خود به هدايت مطلق رسيده و از ضلالت به دور است و لذا مي تواند ديگران را نيز به هدايت رسانده و از مطلق ضلالت و گمراهي دور کند. چنين شخصي در اين زمان غير از حضرت مهدي نيست.


منابع: مسند احمد، ج 5، ص 181 / صواق المحرقه، ص 90 / جواهر العقدين / فيض القدير، ج 3، ص 15
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
نظري كوتاه بر افكار ملل مختلف جهان


اعتقاد به ظهور مصلح جهاني در پايان دنيا كه اعتقادي بس ديرينه و ريشه دار است نه تنها از اشتياق و ميل دروني هر انساني نشأت مي گيرد، بلكه زاييده نويد هاي پيامبران الهي در طول تاريخ بشريت به مردم آزادي خواه جهان است.

1- ايرانيان باستان معتقد بودند كه ((گرزاسپه)) قهرمان تاريخي آنان زنده است ودر كابل خوابيده و صد هزار فرشته از اونگهداري مي كنند تا روزي كه بيدار شود و جهان را اصلاح نمايد.

2- گروهي ديگر از ايرانيان عقيده داشتند كه كيخسرو پس ازتنظيم كشور واستوار ساختن شالوده فرمانروايي ديهيم پادشاهي به فرزند خود داد و به كوهستان رفت و در آن جا آرميده تا روزي ظاهر شود و اهريمنان را از جهان براند.

3- نژاد اسلاو بر اين عقيده بودند كه از مشرق زمين يك نفر بر خيزد و تمام قبايل اسلاو را متحد سازد و آنها را بر دنيا مسلط گرداند.

4- نژاد ژرمن معتقد بودند كه يك نفر فاتح از طوايف آنان قيام نمايد و ژرمن را بر دنيا حاكم گرداند.

5- اهالي صربستان انتظار ظهور(( ماركو كراليويچ )) را داشتند.

6- برهمائيان در آخر زمان ((ويشنو)) ظهور مي نمايد و بر اسب سفيدي سوار مي شود و شمشير آتشين بر دست گرفته و مخالفين را خواهد كشت و تمام دنيا برهمن گردد و به اين سعادت برسد.

7- ساكنان جزاير انگلستان از چندين قرن پيش منتظرند كه ((آرتور)) روزي از جزيره آوالون ظهور كند و نژاد ساكسون را بر دنيا پيروز كند و خوشبختي جهان نصيب آن ها گردد.

8- اقوام اروپاي مركزي در انتظار ظهور((لوخص)) هستند.

9- اقوام آمريكاي مركزي معتقدندكه ((كوتزلكوتل)) نجات بخش جهان پس از بروز حوادثي درجهان غالب مي شود.

10- چيني ها معتقدند كه ((كريشنا)) ظهور كرده و جهان را نجات مي دهد.

11- زرتشتي ها معتقدند كه ((سو شيانس نجات دهنده بزرگ جهان)) دين را در جهان رواج داده، فقر و تنگدستي را ريشه كن مي سازد. ايزدان را از دست اهريمن نجات مي دهد ومردم جهان را همفكر وهم گفتار وهم كردارميگرداند

12- قبايل ((اي پوور)) معتقدند روزي خواهد رسيد كه در دنيا ديگر نبردي بروز نكند و آن به سبب پادشاهي دادگر در پايان جهان است.

13- گروهي از مصريان كه در حدود سه هزار سال پيش از ميلاد در شهر ممفيس زندگي مي كردند، معتقد بودند كه پادشاهي در آخرالزمان با نيروي غيبي بر جهان مسلط شده، اختلافات بين طبقات اجتماعي را از بين مي برد و مردم را به آرامش و امنيت مي رساند.

14- گروهي ديگر از مصريان باستان معتقد بودند كه فرستاده خدا در آخرالزمان دركنار خانه خدا پديدار گشته جهان را تسخير مي كند.

15- يونانيان مي گويند ((گالويبرگ)) نجات دهنده بزرگ ظهور خواهد كرد و جهان را نجات خواهد داد.

16- يهوديان معتقدند كه در آخرالزمان ((ماشيع، مهدي بزرگ)) ظهور مي كند واو را از اولاد حضرت اسحاق مي پندارند در صورتي كه تورات او را صريحأ از اولاد حضرت اسماعيل مي داند.

17- نصارا نيز به وجود حضرت اعتقاد دارند و مي گويند او در آخر الزمان ظهور خواهد كرد و بر عالم چيره خواهد شد.(او خواهد آمد. داوود الهامي و علي اكبر مهدي پور. دارالتبليغ اسلامي)

اين مطالب هرچند با اوصاف و خصوصيات حضرت مهدي (عج)از ديدگاه دين اسلام مطابقت ندارد،اما نشانگر اين واقعيت است كه از زمان هاي دور نسل بشرمنتظر يك مصلح جهاني و كامل هستند.
 
بالا