✿ ✿ متن روضه های فاطمیه ✿ ✿

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
[]
امیرالمؤمنین علیه السلام سنگارو چید،بمیرم برا غربتت علی،یه نگاه كرد،دید فقط زینب و حسین و حسن و ام الكلثوم، ازكی تشكر كنم،بگم زحت كشیدید،جنازه ی زهرای منو تشییع كردید،اینقده احترام گذاشتید،تنهای تنها،دامنشو تكون داد،اما بریم در خونه امام حسین علیه السلام،از در خونه امام حسین علیه السلام كه نمی تونیم ماتكون بخوریم،می خوام بگم یا علی نبودن تسلیت بگن،نبودن التیام بدن،برو خدارو شكر كن،جات خالی بود كربلا، زینب بدن پاره پاره حسین و برداشت،اما سنگ زنها هنوز دارن سنگ می زنن،وقتی زینب برگشت خیمه،رقیه دید سر و صورت زینب غرق خونه،حسین......الله اكبر،الله اكبر،بدن و برداشت،خانم پنجاه و چهار پنج ساله،خانمی كه از صبح تا حالا داغ دیده،هیجده تا، عزیزه شو جلوش سر بریدن،خیمه ها داره می سوزه،بچه ها تو این صحرا فرار كردن،دامن ها آتیش گرفته،فریاد وا محمدا از خیمه ها بلنده،فریاد یا علیا بلنده،فریاد یا وا اُماه بلنده، از این بدن چی مونده بود،بدن رو بلند كرد رو دست.


این كشته ی فتاده به هامون حسین توست


یا رسول الله


این صید دست و پا زده در خون حسین توست این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگیدود از زمین رسانده به گردون حسین توست


می خوای بهت بگم زینب كیه،می خوای بشناسی زینب چیه،بدن و بلند كرد،حسین من، زینب وا،خدایا این قلیل قربانی رو از محمد و آل محمد قبول كن.حسین...........
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
بخوان بلال

اذان بگو كه،یاس كبود دلتنگ است

اذان بگو كه اذان تو ،آسمان رنگ استاذان بگو كه پس از رحلت رسول خدامصاحب دل من،ناله ی شباهنگ استاذان بگو به صدای بلند،افشا كن


اذان فقط اذان نبود،بلال برو بالای مأذنه بگو چه خبره،


اذان بگو به صدای بلند،افشا كنكه پشت پرده ایمان، فریب و نیرنگ استاذان بگو كه بدانند بعد پیغمبرنصیب آینه های خدانما سنگ استنه من غبار یتیمی نشسته بر رویمببین جمال آینه هایم مكدر از زنگ است


اومد تو كوچه ی بنی هاشم،مدتی زیادی نیست بلال از مدینه رفته،تا رسید جلوی در خونه ی فاطمه،من ازت یه سئوال می كنم،كدوم در،یه نگاه به در و دیوار سوخته كرد،این همون دریه كه جبرئیل می ایستاد،چه خبره؟چی شده مدینه؟نه،بلال
نه من غبار یتیمی نشسته بر رویم

ببین جمال آینه هایم مكدر از زنگ است


بی بی اذون می خواد بشنوه،ولی نه همون اذون،این جوری اذون به دل بی بی می شینه


بگو كه اشهدان علی ولی اللهبگو كه لحن مناجات من غم آهنگ است


بگو آی مردم،این همون علی ِ كه پیغمبر جلوی شما دستشو آورد بالا،حالا همون دستارو با طناب می بندید،ای وای بر شما


بگو كه فاطمه در حشر اگر ناز كند


بهشون بگو رضایت من همه چیزه،بهشون بگو بابام گفته، ان الله یغضب لغضب فاطمه،ویرضی لرضاها
بگو كه فاطمه در حشر اگر ناز كند

كُمیت جمله شفاعت كنندگان لنگ است


به این مردم یه پیغام دیگه ام برسون،بگو كه :


بگو كه فاطمه این یكی دو روز مهمان استسفر به خیر بگویید وقت ما تنگ است


زود برو بالای مأذنه، رفت بالای مأذنه،همه تو خونه هاشونن،كسی منتظر نیست،همه می دونند،بلال دیگه تو مدینه اذون نمی گه،یه مرتبه مدینه لرزید،صدای بلال خونه به خونه ی مدینه و طی كرد.


الله اكبر


این الله اكبر،در ودیوار مدینه رو بیداركرد،


الله اكبر


تا صدای الله اكبر بلند شد،انگار بی بی یه جون دوباره گرفت،اشاره كرد به بچه هاش بلند شن،زیر بغل هاشو بگیرند،


الله اكبر، الله اكبر


زینبم برو سجاده مو بیار،حسنم برو یه ظرف آب بیار،مادر می خواد،وضو بگیره،بچه ها نمی دونستند خوشحال باشند،ناراحت باشند،علی نگاه كرد،دید رنگ صورت زهرا داره،برافروخته می شه،صدای بلال اینجوری بی بی رو تكون داد


اشهد ان لااله الا الله


یه نگاه كرد علی، دیدفاطمه اش دست به پهلو بلند شد،می خوای نمازبخونی دختر پیغمبر،تو كه تا حالا نشسته نماز می خوندی،


اشهد ان لااله الا الله


ایستاد بی بی،قربونت برم مادر،تا صدای بلال بلند شد،


اشهد ان محمدً


عبارت تاریخ،می گه: فشهقت فاطمه،دیدن بی بی یه ناله زد، و سقطت بوجه ها و غشیا علیها. دیدن فاطمه با صورت اُفتاد رو سجاده، ان شاءالله هیج وقت مادرت جلوت از هوش نره،زینب هی تو سرش می زد،حسین دوید گفت:بلال دیگه بسه،وای....، این یه اذون نیمه كاره بود،دیگه بعد از اسم پیامبر همه چیز به هم خورد،اذون ادامه پیدا نكرد،من یه اذون دیگه یادمه،یه جای دیگه ام یكی دیگه اذون گفت،اونم تو مجلس شراب،اونجایی كه دستای زینب و بستند، زین العابدین داره خطبه می خونه،حرومزداه می خواد كسی صدای زین العابدین و كسی نشنوه،گفت:پاشو اذان بگو،تا اذون گفت:كلمه كلمه امام سجاد،با اذون اون مرد حرف زد،رسید به اسم پیغبر گفت: صبر كن مؤذن یه سئوال دارم،یزید علیه لعنه،نشسته رو تخت نعصش،گفت:داری می گی محمد،سئوالم اینه ،این محمدی كه می گی،جد منه یا جد یزید،همه ایستادن،گفت جوابشم همه می دونید،می دونید جد یزید كس دیگه است،اگه جد منه، پس چرا دستای من و تو غل و زنجیر بستید،اگه جد منه این حسین بابای منه،چرا داری با چوب خیزران می زنی،ای حسین.............



دانلود روضه
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
آب آوردن ،بدن بچه هاشو خودش شست،غذا تهیه كرد،غذاشون چی بود،چند قرص نان،بچه هاشو كه شست فضه می گه،به من فرمود: دوباره آب گرم كن،فضه من خودم رو شست و شو می دم،لباس نو براش آوردم،فرمود: من خوب بدنمو شستم،به هر قدرتی است مواظبت كن تو و اسماء،علی این پیراهن رو در نیاره،از زیر پیراهن منو شست و شو بده،فضه می گه بدن مباركشو شست،پیراهن شو به هر طریقی عوض كرد،كیا تو این جمع تاحالا زخمی شدن،اگه بخوان لباس بیماری رو از زخم جدا كنن،خیلی باید آروم آروم،جدا كنند،فضه می گه:زهرای مرضیه سلام الله علیها،فرمود:من نماز مغرب و می خونم،بعد از نماز رو به قبله دراز می كشم،روپوشی رو صورتم می اندازم،لحظاتی كه گذشت،بیا منو صدا كن،اگه جوابتو ندادم،زود برو مسجد علی رو بگو بیا،فضه می گه دیدم آروم دراز كشید،رو به قبله بعد از نماز،لحظاتی گذشت دلم پریشون بود،اومدم صداش زدم،یا بنت خیرخلق الله، یا بنت رسول الله،یا فاطمه،یا اُم الحسن و الحسین،دیدم جواب نمی ده،روپوشو از صورتش برداشتم،وای،وای


درخت درد را پرورده بودنبرای او خبر آورده بودن


فضه می گه دویدم در مسجد،صدا می زدم،علی پاشو بیا فاطمه ات از دنیا رفت


درخت درد را پرورده بودنبرای او خبر آورده بودن
كه ای خاكی نشین آسمانی زادزبانم لال زهرای تو جان دادتب غم ناله اش در جوش می رفتهمان خیبر شكن از هوش می رفت


سلمان می گه من نشسته بودم كنار آقا،آقا وقتی صدای فضه رو شنید،بلند شد كه بیاد به سمت در یه وقت دیدم از پشت رو زمین اُفتاد،آی...لحظاتی گذشت،حالش به جا اومد،هی می گفت:بمن العذا،كیه دیگه به من تسلی بده.


تب غم ناله اش در جوش می رفتهمان خیبر شكن از هوش می رفتبه هوش آمد سوی خانه روان شدبه سوی نعش مظلومه دوان شدرسید و دید یارش بر زمین استهمه دار و ندارش بر زمین استنشست و خیمه زد بر جسم بانوسر بانو نهاده روی زانو


فرمود:من علیم،كلمینی یا فاطمه ،تا ابر ولایت شد،زهرایی كه جان داده بود،دوباره رجعت كرد،صدای علی دوباره زنده اش كرد،
تلطف كرد با آن باغ چیده

تكلم كرد با یار شهیدهكه ای خورشید بی همتاعلیم لب از لب باز كن زهراسخن های علی اعجاز می كردكه زهرا چشم بر او باز می كردبه آنچه بین عشاق است مرسومنگاهی كرد مظلومه به مظلوم


فرمود: از پدرم شنیدم،همه جوره كمك مظلوم كنید،دستمو بلند كن می خوام اشكاتو پاك كنم.


دانلود روضه
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
ای همه ی دل خوشیم،زداغ خود می كُشیم
باغ بهارم فاطمه،دارو ندارم فاطمه


دلتو ببر اون جایی كه،غریبانه شب،آقات،همه هستی شو به خاك سپرد،جایی كه فاتح خیبر دو ركعت نماز صبر برا خودش خوند،یه نگاه كرد سمت قبر رسول خدا،یا رسول الله دیگه صبرم تموم شد.


ای همه ی دل خوشیم،زداغ خود می كُشیم
بود و نبودم فاطمه،یاس كبودم فاطمه
عمر علی در گرو صبر توست
اشك علی دست گُل قبرتوست
خیز تو با من سوی خانه كن
كیسوی طفلان مرا شانه كن


به این جا كه می رسید نمی دونم چه حالی پیدا می كرد،


در وسط كوچه تو را می زدند
كاش به جای تو مرا می زدند


بازم می گم می شنوی اینجوری دل می زنی،زار می زنی،آه از اون آقا زاده ای،كه نگاه می كرد

تو رو خدا نزن،نزن

براش بمیره حسن،نزن
غیرت چیه،حیا چیه
این چی می دونه دین چیه،خدا چیه
معنی زن زدن، تو كوچه ها چیه


این هیولا چی میفهمه این حرفارو،بازم بگم درد و دلای آقارو


راه و نبند برو كنار
این كوچه ی ماست
دست تو ،پایین بیار
داد می زنم بابا بیاد با ذوالفقار
از كوچه مون برو برو
دیگه نبینم تو رو،برو
نزن برای فدك ،كتك
لگد نگیر چادرو،برو


یازهرا،حسنم،هشت سال دارم حدوداً،اما یادت باشه:


مثل یه مرد ایستاده ام
درسته بچه ام،ولی حیدر زاده ام
من پسر ارشد این خانواده ام
خونم بجوش، سینم سپر
صداتو واسه مادرم، بالا نبر
دستاتو مشت كردی و بردی روی سر


می خوای چیكار كنی،آخ یدفعه دید مادر رو زمینه،امان،امان....


مادر میگه خُصوصیه
نگو با بابا،قضیه ناموسیه
به بابا نگی مادرو زدند، امان،امان....


بیهوده نبود اون یهودیه وقتی دید ریسمان گردن آقا بستن،صدا زد اشهدان لا اله الا الله، من این و می شناسم،معلومه به یه جایی متصله،پس حقیقتیه،و این حق محضه،آی علی ،علی......


دانلود روضه
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
هر كه با زهراست،احساس سخاوت می كند
مور این وادی، سلیمان را ضیافت می كند
دست پخت فاطمه نان است ،نانش جزبه است
هر كه شد یك بار سائل ،كم كم عادت می كند
حضرت جبریل یك جلوه است،ذاتاً وحی را
فاطمه تا قلب پیغمبر، هدایت می كند
فرشیان نه عرشیان، هم رو به او می ایستند
در میان خانه اش ،


همون خانه ای كه یكی دو سه روزه،بستر فاطمه رو جمع كردند،بچه ها به یاد مادر،و جای خالی مادر اشك می ریزند


فرشیان نه عرشیان هم، رو به او می ایستند
در میان خانه اش ،وقتی عبادت می كند


یا زهرا،یازهرا،اجازه بدید حالا كه كم كم آماده شدید،زیاد معطلت نكنم،درد دل های علی رو بخونم،امشب همه با هم هم ناله بشیم،با اول مظلوم عالم،فاطمه جانم


بعد از تو بر زخم دلم مرهم ندارم
دیگر امید زنده ماندن هم ندارم


زمزمه كه بلدید،شما هر جوری كه بلدید ناله بزنید،عوض بچه های علی،


باور نمی كردم علی را وا گذاری
با خانه دار كوچكم تنها گذاری
درد دلم بی تو دوا دارد،ندارد

تجسم كن زانوی غم بغل گرفته مولا،یه گوشه نشسته،


این خانه بی زهرا صفا دارد،ندارد
ای كاش من همراه تو مرده بودم
ای كاش من جای تو سیلی خورده بودم
آن شب زفرط غم،مرا دیوانه كردی
وقتی كه موی زینبم را شانه كردی


آقاجان مگه این كجاش ایراد داره،چه جوری مگه شونه می زده بی بی،این همه دل شما آتیش گرفته،


وقتی كه دست و شانه بر سر می گرفتی
دیدم كمك از دست دیگر می گرفتی
یازهرا.....


 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
ای هم آشیانم،عزیزم، چرا زلانه می روی
با پره شكسته، زلانه،چرا شبانه می روی
جوجه های نازت،كنارت،نشسته گریه می كنند
چون تا با پیكری، پُر از زخم، زتازیانه می روی
نور دیده مرو،قد خمیده مرو،آه از این جدایی
ای فرشته ی من،چرا پرت شكسته
قلب مهربانت ،چرا به غم نشسته
ای امید دلها ،یا فاطمه یا زهرا
بی رمق نگارم،مكن تو كار خانه
گفته ای پس از مرگ ،بشویمت شبانه


شبانه منو غسل بده علی،شبانه منو كفن كن علی،خدایا اون چه شبی بوده برای علی،اسماء می گه آب می ریختم،علی آرام،آرام،بدن عزیز دلشو غسل می داد،یه دفعه دیدم دست از غسل دادن كشید،علی رفت كنار،هی سرشو به دیوار می زنه،گفتم:آقا جان چی شده ندیده بودم اینجوری بلند بلند گریه كنید،صدا زد اسماء بیا نگاه كن، بی خود نبود می گفت از زیر پیراهن غسلم بده،نمی خواسته دل علی بسوزه،بیا ببین با این بازو چیكار كردند،


بی رمق نگارم،مكن تو كار خانه
گفته ای پس از مرگ ،بشویمت شبانه
ای خدا چگونه ،به دست خسته ی خود
پیكرت سپارم ،به خاك مخفیانه
ای فرشته ی من،چرا پرت شكسته
قلب مهربانت ،چرا به غم نشسته
ای امید دلها ،یا فاطمه یا زهرا
از نگاه حسن،برویت، خبر شدم كه وای من
گویا به كوچه ،زسیلی ،شكسته گوشواره ات
عزم رفتن مكن،خون دل من مكن،وای از این جدایی
ای فرشته ی من،چرا پرت شكسته
قلب مهربانت ،چرا به غم نشسته
ای امید دلها ،یا فاطمه یا زهرا
تو غمین منی؛ كه دست من ببستند
من غمین تو ام ،كه دست تو شكستند


قربون دست شكسته ات برم مادر،از مردم،مدینه گله دارم،همه شون ایستادند تماشا كردند،هیچكی نیومد كمكم كنه،بمیرم آقا،بمیرم آقا


تو غمین منی، كه دست من ببستند
من غمین تو ام، كه دست تو شكستند
آشیانه ی وحی، میان شعله می سوخت
مردم مدینه، به خانه ها نشستند
ای امید دلها یا فاطمه زهرا
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
چند گروه تو این مدت بیماری و بستری بودن بی بی اومدند بهش سر زدند،یه گروه زنان مهاجر و انصار اومدند،اومدند نشستند دور بستر بی بی،یه كدوم از این زن ها یه سئوال از بی بی كرد،صدا زد:كیف اَصبحت یا بنت رسول الله، یعنی یا فاطمه شب ها چگونه صبح می كنی،گوش می كنی ،فدات بشم مادر،یه كلمه از خودش نگفت،یه كلمه از دردهای درونش نگفت،می دونی جواب این زن و چی داد،گفت:می خوای بدونی شب و چه جوری صبح می كنم؟از دنیای شما بیزارم،از دنیای پر از نیرنگ و فریب شما بدم می آد،از مرداتون تعجب می كنم،الله اكبر،ببین تو،این حرفای بی بی چقدر حرف هست،بی بی به این زن های انصار و مهاجر گفت:تعجب می كنم از مرداتون،مگه نشنیدند بابام گفت:غضب فاطمه،غضب خداست،برید به مرداتون بگید من غضب كردم،من از دستشون عصبانیم،ناراحتم،به مرداتون بگید زود شمشیراشون كُند شد،من عبارتُ معنی می كنم برات،چیزی از خودم نمی گم،عین تاریخه،زود علی ِ منو تنها گذاشتید،روایت می گه اینقدر این زنها منقلب شدند،رفتند هر كدوم خونه هاشون،با مرداشون صحبت كردند،همون شب یا فردا نوشتند،مردها ریختند در خونه ی مولا،گفتند:آقا مارو ببخش،ما نفهمیدیم چیكار كردیم،بخدا،من این یه جمله رو كه می خونم،بند بند وجودم در می گیره،می دونی به مولا چی گفتند،ای كاش لال می شدید نمی گفتید،به علی گفتند علی ما فهمیدیم،حق باتو است،ولی كار از كار گذشت،ما دیگه بیعت كردیم با ابوبكر،كاش زودتر فاطمه این حرفارو می زد،بی بی گفت:بگو برند،من پیش بابام پیغمبر گله شونو می كنم،یه گروه دیگه اومدند ملاقات،سختمه بگم كیا ،اومدند ولی می گم،اون دو تا حروم زاده،یكی دو بار اومدند بی بی ردشون كرد،گوش بده حرف دارم،ها،بار بعدی از راه علی وارد شدند،رفتند پیش امیرالمؤمنین،گفتند تو به زهرات بگو،آخ غریب علی،یه نگاه تو چشماشون كرد،گفت:نامردها شما كار خودتونو كردید،می خوای چیكار كنید بیاید عیادت،اینقدر نانجیب بودند، می دونستند این مردم مدینه ظاهر بینند،می خواستند،یه جوری وانمود كنند،كه ما كاری نكردیم،ما اگه زهرارو زده بودیم،عیادتش نمی رفتیم،لذا از راه علی وارد شدند،قربونت برم علی جان چقدر تو بزرگواری،اومد نشست جلو بی بی،بی بی جان از من این دو تا خواستند بیان،ببین فاطمه ای كه اونها رو رد كرد،تا اسم علی اومد،می خواد به همه بگه عشق علی با فاطمه چه كرده،یه جمله گفت،به اعتقاد من این جمله،یه شب روضه است، هیچی نباید بگی،این و بگی و گریه كنی،صدا زد علی: ألبَیتُ بَیتُکَ ، یعنی علی خونه،خونه ی تو است وَ الحُرَّة أمَتُکَ ،فاطمه ام كنیز تواست،اختیار من دست تو است مولا،اگه تو بگی بیان،چشم،چقدر علی خجالت كشید نمی دونم،چقدر علی آب شد،نمی دونم،اومد این دوتا نشستند،سلام كردند،من فكر می كردم،این جمله زبانحاله،ولی چند جای تاریخ و دیدم ،عین عبارت،سلام كردند،بی بی جوابشونو نداد،رو شو برگردوند،گفت علی نمی خوام با اینها حرف بزنم،من حرفامو به تو می گم،تو به اینها بگو،علی جان بهشون بگو از دست تون ناراضی ام،علی جان بهشون بگو ،قیامت جلوتونو می گیرم،علی جان بهشون بگو،منتظرم پیش بابام برسم،حرفامو بزنم،بگم بابا اینها منو بین در و دیوار گذاشتند،بابا اینها بچه ی منو كشتند،الهی بمیرم برات مادر،سختمه ولی می گم،می فهمی بغض تو گلومه ولی می گم،میگن این جمله های بی بی،ملعون اسمشو نمی برم،ملعون اولی گریه اش گرفت،منقلب شد نانجیب،اولی اینقدر تاثیر گذاشت روش حرفهای بی بی،بلند شد،با حالت ناراحتی،پشیمونی، می خواست به التماس بیافته،اما دومی دستشو گرفت،گفت بشین،با حرفای یه زن این جوری بهم نریز،تو می خوای حكومت كنی،یه زن دو تا شكوه كرده،خودتو نباز،ای حرومزاده،این یه زن معمولیه؟این دختر پیغمبره،این سیده نساء عالمه،بلند شدند رفتند،دیگه كیا اومدند ملاقات،دوتا دیگه شو بگم،روضه ام تمام، می گن،عباس عموی پیغمبرم اومده،این خیلی برام باره دله،می رسم به این بغضم دو برابر می شه،می گم اونها معلوم بود كی اند،اما عباس كه عموی پیغمبره،چرا،می گن اومد، فضه به عباس عموی پیغمبر،گفت كه حال بی بی خوب نیست،نمی تونه شمارو ببینه،قدرت كلام نداره،میگن،عباس عموی پیغمبر برگشت،خونه،یكی رو فرستاد دنبال علی،یه پیغام به علی داده،می كشه منو،كاش پیغام و نمی دادی،به علی پیغام داد،آدم می ره عیادت باید چكار كنه،ازشما می پرسم،تا حالا رفتی عیادت مریض،خیلی هم حال مریض خراب باشه، دین ما می گه بروشون نیارید،روحیه بدید،ان شاءالله خوب می شی،ان شاءالله پا می شی،ان شاءالله می بینمت،رنگ و روت وا شده،چی باید بگه آدم تو عیادت،می دونی عباس عموی پیغمبر چی پیغام داده به علی،خیلی دل علی دریاست،گفت:به علی بگید تشییع جنازه منو خبر كنه،مارو یادش نره،این زهرایی كه من رفتم ملاقاتش دیگه رفتنیه،یه نفر دیگه ام اومد ،اونم سلمان بود،تنها كسی كه بی بی راهش داد،بی خود نیست می گن،سلمان از ماست،نشست،یه سئوال از بی بی كرد،بی بی جان حالتون چه طوره،درداتون بهتره،من دارم فكر می كنم،این حرفو بی بی به علی نزده،چون علی غیرت الله است،علی مرده شیره پهلوونه،صدا زد سلمان،یه جمله، چه جوری بهت بگم،می خوای بدونی شبا تا صبح چه بلایی سرم می آد،سلمان هی از این پهلو به اون پهلو می شم،سلمان درد پهلو اَمونم و بریده،نمی تونم به علی بگم،پیرمرده سلمان،تو داری می شنوی می زنی تو صورتت،می گن سلمان از خونه اومد بیرون،بغض گلوشو داره خفه می كنه، می خواست داد بزنه نمی تونست،از مدینه اومد بیرون،گفت:برم تو نخلستونها جای خلوت پیدا كنم،برا فاطمه گریه كنم،سلمان می گه رفتم لای نخل ها،دیدم یه صدای آشنا داره می آد،یكی داره گریه می كنه،صداش آشناست،كیه،اومدم جلو دیدم علی ِ ،


الا ای چاه یارم را گرفتند گُلم عشم همه دار و ندارم را گرفتند

چه جوری گرفتند،بزن تو صورتت


میان كوچه ها...


بزن تو صورتت،فاطمیه باید سیلی به خودت بزنی، بلند بگو یازهرا..


حرف از بیمار زدم،نمی شه نبرمت كربلا،روضه بدون حسین نیمه كاره است،حرف از بیمار زدم،حرف از بستری شدن و عیادت زدم،هر بیمار یه پرستار داره،مریض بدون پرستار مریض نیست،ازت سئوال دارم پرستار این شبا كیه،قربونت برم زینب،یه پرستار چهار ساله،بی خود نیست روز تولدش روز پرستاره،اما من یه جمله بگم،اگه شنیدی بازم گریه كن،قربون این پرستار برم،از هركی پرستاری كرد،آخرش جلوش بال بال زد،آدم پرستاری می كنه،دلش خوشه،مریضش خوب می شه،اما زینب هركی رو پرستاری كرد،داغش به دلش موند،مدینه پرستار مادر شد،بی مادر شد،یه روز پرستار فرق شكافته شد،بدون بابا شد،یه روز پرستار جیگر پاره پاره حسن شد،بی برادر شد،آخ بمیرم برات زینب،اوج پرستاری زینب كجاست،دیدن هی تو خیمه های می ره،هی نگاش كردن،زینب چی شده،همه فرار كردند،تو این جا چیكار می كنی،گفت:تو خیمه یه بیمار دارم،عزیز دل حسینه،حسین........بگو حسین............ اما همه ی بیمارها یه طرف،همه ی پرستاری ها یه طرف،می خوام یه جمله بگم،یه دونه ی آخر زینب و پیر كرد، می خوای بدونی از كی پرستاری كرد،گوشه خرابه، یه دختر سه ساله،هی پاهاشو نشون عمه داد،دستاشو نشون داد،عمه سرم درد می كنه،عمه گوشام درد می كنه،حسین...


 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
روزی كه به كوچه خصم راهم بگرفت
ابر سیهی چهره ی ماهم بگرفت


مادر همه وجودش و بچه اش،مردیكه لندهور اُمده داره جسارت می كنه،زهرا به فكر خودش نیست،


بادست به دنبال حسن می گشتم


پسرم بیا،این خیلی وحشیه،پسرم این كوچیك و بزرگ سرش نمی شه،زن و مرد نمی فهمه،پسرم بیا


شما نمی فهمید ضربه ی سیلی یعنی چی،در روایت داره، و سحطت علی وجهها،سیلی یعنی جوری كه نهایتش قرمز بشه صورت،سحط یعنی یه نوع ضربه ای كه جای سالم تو صورت نمی ذاره،عمار و یاسر در زمان خلافت دومی بنا به دلایلی باهاش برخورد شد،همچین زدند تو صورت این پیرمرد،خورد زمین،گریه كنان اُمد خونه ی امیرالمؤمنین علیه السلام،گفت:عمار چرا گریه می كنی،مردی كتكت زدند،گفت:نه ناراحت این نیستم،علی،به حق رسول الله صلوات الله علیه سوگند،حالا فهمیدم با فاطمه ات چكار كرد.


این كه حضرت زهرا سلام الله علیها مُعصبت الراس بود،دستمالی به سر می بست،مرحوم قزوینی میگه: معصبت الراس،یعنی یه نوع دستمالی كه گوشه ی صورت رو بپوشونه،جای ورم كرده، و سحطت علی وجهها،صورتش و له و لورده كردند،كه فرمود چشمم دیگه جای دیگه ای رو نمی بینه
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
یازهرا،یازهرا،كمكم كن،خدا شاهده دارم راست می گم، بعضی حرفا و شعرا رو شما كمتر از من شنیدید،اما امشب می گم دیگه،


میخ در راه گریزش بسته بود،گوشه های روسری آتش گرفت
پیش چشم كودكانی مضطرب،بین خانه مادری آتش گرفت
یه عالمه زخم،یه عالمه دود
یه عالمه هیزم،یه یاس كبود
خدایا ببین شكستن اینها،حرمت ها رو چه زود
كسی می دونه، گناه یتیم مدینه چی بود


خدایا كمكم كن براشون بخونم ان شاءالله ناله هاشون مدینه برسه


تو خونه ای كه عزاداره،معركه و آشوب نمی شه
كبوتر كه ای خدا روی سینه ی در میخ كوب نمی شه


یكی دیگه گفتم و یاعلی


می لرزه صداش،می سوزه تنش
چقدر میون كوچه ها زدنش
زیر پاها بود،گمونم انگار نمی دیدنش


همه ان شاءالله ناله بزنن برا این یه مصرع

دیدم شده پر رد پا ،چادر و پیرهنش


غیرتی های مجلس


تا كه دستش با غلاف تیغ از پر شال مولا افتاد


یازهرا،فقط یه جمله می خوام بگم، گفتم:غلاف شمشیر، یكی از علماء می گفت:بگید كه غلاف خالی نبود،شمشیرم توش بود،


تا كه دستش با غلاف تیغ از پر شال حیدر افتاد
بمیرم من ضربه ی نامرد بس كه سنگین بود با سر افتاد


وای،خوب مجلس رو تاریك كن،امشب مثل بقیع شه مجلس،امشب بیاد اون قبر خاموش و بی شمع و چراغ همه ناله بزنن


از تو نگات فهمیدم ،مسافری مادر
همسایه ها مون می گن، می خوای بری مادر
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
می رفت علی و می كشید از دل آه
از همسر خویش بر نمی داشت نگاه


چه همسری


دیدن كه زیر لب علی می گوید
لاحول ولا قوة الا بالله


چهل تا از این نامردها از یك طرف بكشن،بی بی یه تنه با همون دستش،از یه طرف،اونها كشیدند وبی بی كشید،بعد قصه ی قنفذ پیش اُمد،بعد بی بی بیهوش شد،بردند آقارو،از جا بلند شد فرمود:فضه علی مو كجا بردند،بی بی جان علی رو بردند مسجد،از اینجاشو برات بگم:


موج كوثر چون به مسجد سرنهاد
لرزه بر دنیا و ما فیها فتاد


چادرشو سرش كرد،مگه من می ذارم علی مو ببرند،وارد مسجد شد بی بی ،چه صحنه ای بود اون صحنه.


گفت:در طغیان عشقم كوثرم
تیغ داران پیش مرگ حیدرم
می دهم جان،جان او را می خرم
هرچه پیش آید علی را می برم


مادر دلاورم،مادر پهلوونم،مادر رشیدم،مادر شجاعم،مادرمن،بانوی من


می دهم جان،جان او را می خرم
هرچه پیش آید علی را می برم


بكش كنار شمشیرتو از سر علی ه من،من اینجام

بیم دارید از من و از آه من
سیل عشقم كیست سدّ راه من
دست خالی گر نشد حل مشكلم
ذوالفقاری سازم از آه دلم


الان گیسوانم و پریشون می كنم،الان نفرینتون می كنم،علی ه من و رها كنید،سلمان می گه،دیدم،پایه های مسجد به لرزه اُفتاد،دیوارهای مسجد از جا كنده شد،چونان كه یك انسان به راحتی از زیر دیوار می تونست عبور كنه،مسجد بین زمین و آسمان،الانه كه عالم كن فیكون بشه،


دید ساقی كوثرش را در خروش
رحمت رحمانیش آمد به جوش


خیلی برا علی سخت بود،یه نگاه به زهرا كرد جیگرش آتیش گرفت،


می دهم جان،جان او را می خرم
هرچه پیش آید علی را می برم
آسمانه دیده را پر ابر كرد


گفت سلمان

به زهرا بگو باز باید صبر كرد


گفت سلمان


این پریشان گیسوان سوخته
آتشی در آسمان افروخته
تا نگشته آسمانها زیر و رو
با زبان مرتضی با او بگو
ای عروس آسمانیه خدا
ترجمان مهربانیه خدا
ماه پیشانی جبین پر چین مكن
فاطمه جان علی نفرین مكن


فاطمه رو آرام كرد امیرالمؤمنین علیه السلام،زهرا جان غصه نخور،اینها كاری ازشون بر نمی آد،بابات همه رو به من خبر داده،زهرا جان غصه نخور الان باهم می ریم خونه،من كنارتو هستم
 
بالا