✿ ✿ متن روضه های فاطمیه ✿ ✿

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
هنگامی که حضرت فاطمه (ع) به خود آمد، دید علی(ع) را به جانب مسجد برده اند وجای درنگ نیست. جان علی در معرض خطر واقع شده و باید از او دفاع کرد لذا با تن خسته و پهلوی شکسته از خانه بیرون آمد و به اتفاق گروهی از زنان بنی هاشم روانه مسجد شد. دید علی(ع) را بازداشت نموده اند. رو به مردم کرد و فرمود: دست از پسر عمویم بردارید و گرنه به درگاه خدا ناله می کنم و بر شما نفرین می نمایم.
سپس رو به ابوبکر کرد و فرمود: تصمیم داری همسرم را به قتل برسانی و کودکانم را یتیم نمایی؟ اگر او را رها نسازی موهایم را پریشان می کنم و بر سر قبر پدرم نزد پدرم استغاثه می نمایم. سپس رو به ابوبکر کرد و فرمود: تصمیم داری همسرم را به قتل برسانی و کودکانم را یتیم نمایِ؟ اگر او را رها نسازی موهایم را پریشان می کنم و بر سر قبر پدرم نزد خدا استغاثه می نمایم. این را بگفت و دست حسن و حسین(ع) را گرفت و به سوی قبر رسول خدا حرکت نمود. تصمیم داشت به جمعیت نفرین کند و به وسیلة ناله های جان گدازش دستگاه ظلم و ستم را واژگون نماید. حضرت علی دید اوضاع خطرناکی به وجود آمده و به هیچ قسمی ممکن نیست فاطمه(ع) از تصمیمش منصرف گردد. به سلمان فارسی فرمود: دفتر پیغمبر را دریاب و از نفرین منصرفش ساز. سلمان خدمت حضرت زهرا(ع) رسید و عرض کرد: ای دختر پیغمبر! پدرت برای جهانیان رحمت بود از نفرین منصرف شو. فرمود: ای سلمان! بگذار تا داد خودم را از این بیدادگران بگیرم. عرض کرد: ای دختر پیغمبر! علی مرا خدمت شما فرستاده و امر کرده که به منزل برگردید. فاطمه(ع) وقتی امر علی(ع) را شنید فرمود: چون او دستور داده اطاعت می کنم و شکیبایی را پیشه می سازم. گریزی به کربلا چنین مادری، دختری بسان زینب تربیت می کند که در طول مدت اسارت، پیام آور عاشورا و حافظ ارزش های حماسه کربلا است. او نیز بارها با نفرین و خروش خویش خفتگان را بیدار و توطئه ها را خنثی نمود؛ دختر شایسته زهرا و علی، بعد از حمد و سپاس خداوند، به مردم کوفه می فرماید: «ای نیرنگ بازان و بی وفایان! بر ما می گریید؟! هرگز اشکتان خشک نشود و ناله تان آرام نگیرد، که شما مانند زنی هستید که رشته های خود را پس از تابیدن پنبه می کرد! شما هم ایمانتان را وسیله زندگی و مکر و فریب قرار داده اید، و ارزشی برایش قائم نیستید..... آیا گریه و شیوه می کنید؟ آری، به خدا قسم زیاد بگریید و کم بخندید؛ زیرا عار و ننگی در زندگی مرتکب شدید که همة ننگ های روزگار و جوامع بشری را پوشایند و هرگز نمی توانید آن را بشویید!... مردم با این سخنان در بهت فرو رفته و انشگت حسرت به دندان می گزیدند و اشک می ریختند و می گریستند.


منبع: كتاب آتش در حرم
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
عباس از امیرمومنان علی(ع) پرسید: چرا عمر از قنفذ، مالیات نگرفت، همان گونه که از دیگران می گرفت؟ حضرت علی(ع) به اطراف خود نگاه کرد، وقطرات اشک از چشمانش سرازیر شد و فرمود: «برای این که از ضربتی که قنفذ با تازیانه به فاطمه(ع) زده بود تشکر نماید! فاطمه(ع) وقتی که از دنیا رفت اثر آن تازیانه، مثل بازوبند در بازویش مانده بود.»
[1]


دست من بوسید پیغمبر که این دست خداست

قنفذ از آن بست بازوبند بر بازوی من! (روح ما بین دو پهلو) چون مرا فرموده بود خصم دین بشکست از ضرب لگد، پهلوی من!


گریزی به کربلا


عمر به خاطر این ضربه، قنفذ را مورد تفقد قرار داد، من نمی دانم چگونه توانستند از شمر بن ذی الجوشن تشکر کنند، آن زمانی که روی بدن مطهر ابی عبدالله نشست و خنجر کشید و سر حضرت را از قفا برید و بالای نیزه زد. انا لله و انا الیه راجعون


دشمنت کشت، ولی نور تو خاموش نگشت آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست



[1] - ترجمه بیت الاحزان، ص 157. منبع: كتاب آتش در حرم
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
هنگامی که علی(ع) را دست و گردن بسته به سوی مسجد برای اخذ بیعت می بردند، حضرت زهرا(ع) جلو در خانه بین مردم و امیرالمومنین مانع شد. قنفذ ملعون با تازیانه به آن حضرت زد، به طوری که وقتی از دنیا می رفت، بر دو بازویش از زدن تازیانه اثری مثل دستبند بر جای مانده بود، سپس علی(ع) را بردند و به شدت او را می کشیدند.[1] سلمان گوید: قنفذ- که خدا او را لعنت کند- فاطمه(ع) را با تازیانه زد آن هنگام که خود را بین او و شوهرش قرار داد، و عمر پیغام فرستاد که اگر فاطمه بین تو و او مانع شد او را بزن!! قنفذ او را به سمت چهارچوب در خانه اش کشانید و در را فشار داد، به طوری که استخوانی از پهلویش شکست و جنین سقط کرد، و همچنان در بستر بود تا در اثره مان شهید شد.»
[2]

پیش نظرم مرگ دو جا گشت مجسم کز هر دو خبر همسر نیکو سیرم بود: یک بار فشار در و دیوار مرا کشت قنفذ بخدا باعث قتل دگرم بود گریزی به کربلا در کربلا هم آن قدر با تازیانه به دختران وزنان حرم سیدالشهدا(ع) زدند که بدنشان سیاه و کبود شده بود، از جملة آنها دختر علی، زینب کبر(ع) بود، چنانکه فاطمه صغری دختر امام حسین(ع) دربارة حملة دشمن به خیمه ها می گوید: «از بسیاری ضربات دشمن، تمام بدن عمه ام زینب سیاه شده بود.»[3] و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون نخلی که شکسته، ثمرش را نزنید مرغی که زمین خورده پرش را نزنید دیدید اگر که دست مردی بسته دیگر در خانه، همسرش را نزنید
[1] - اسرار آل محمد(ع)، ص 228.
[2] - همان، ص 230
[3] - بحارالانوار، ج 45، ص 60. منبع: كتاب آتش در حرم
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
بعد از جنایت بین در و دیوار قنفذ ملعون با همراهانش بدون اجازه به خانه علی هجوم آوردند. علی(ع) سراغ شمشیرش رفت، ولی آنان زودتر به طرف شمشیر آن حضرت رفتند و با عدة زیادشان بر سر او ریختند. عده ای شمشیرها را به دست گرفتند و بر آن حضرت حمله ور شدند و او را گرفتند و بر گردن وی طنابی (سیاه) انداختند.[1] و بنابر نقلی دست علی را نیز با طناب بستند. گریزی به کربلا اگر در این واقعه جانسوز و این توطئه شوم، ریسمان به دست علی نمی بستند و به گردن آن امام مظلوم نمی انداختند؛ در کربلا نیز کسی به خود اجازه نمی داد که به اهل بیت حسین(ع) و امام زین العابدین (ع) غل و زنجیر ببندد!
[1] - اسرار آل محمد(ع)، ص 228. منبع: كتاب آتش در حرم
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
نظام گوید: «عمر، در روز بیعت چنان به شکم سیده نساء فاطمه زهرا(ع) زد که جنین پسری که محسن نام داشت، از بطن مبارکش افتاد.»[1]
امام صادق(ع) فرماید: «... و اما علت وفات فاطمه زهرا(ع) آن بود که قنفذ بنده و خدمتکار عمر با غلاف شمشیر- البته با امر مولایش عمر- او را زد، پس محسن را سقط نموده و از این واقعه به شدت مریض شد.»مفضل به حضرت صادق(ع) عرض کرد: مولای من! اشک ریختن را چه ثوابی است! فرمود: در صورتی که به خاطر فردی بر حق اشک ریخته شود، ثوابی بی شمار دارد. مفضل مدتی طولانی گریه کرد و گفت: ای پسر رسول خدا(ص) روز انتقام گیری شما، از روزی سختی و اندوهتان بزرگ تر است. حضرت فرمود: ولی هیچ روزی همچون روز محنت و اندوه ما در کربلا نیست، هر چند روز سقیفه و سوزاندن در خانة امیرالمومنین و حسنین و فاطمه و زینب و ام کلثوم و فضه و کشتن محسن با ضرب لگد، بزرگتر و وحشتناک تر و تلخ تر است؛ زیرا آن روز اصل و ریشة روز عذاب است.[2]بعد از آن که فاطمه بین در و دیوار قرار گرفت و تازیانه های پی در گپی خورد، از خادمه خود فضه یاری خواست و فریاد برآورد: ای فضه! مرا بگیر و بر سینه ات تکیه بده!! به خدا سوگند آنچه در شکم داشتم کشتند!!فضه به سرعت به سوی زهرا شتافت و او را در بر گرفت تا به اتاقش برساند، ولی جنین قبل از آن که فاطمه به اتاق برسد، سقط شد.[3]گریزی به کربلا این یک طفل شش ماه بود که قبل از تولد به شهادت رسید، یک طفلی را هم در کربلا که فقط 6 ماه از بهار عمرش می گذشت با لب تشنه و روی دست پدر به شهادت رساندند.
وقتی حسین(ع) مشاهده کرد چشم های علی اصغر به گودی فرو رفته و لب ها خشک شده و از شدت تشنگی به حالت اغما در آمده او را به طرف دشمن آورد تا شاید بتواند عواطف آنان را نسبت به طفل شیرخوار برانگیزد و او را سیراب کنند. امام (ع) که طفل شیرخوارش را به خاطر گرمای آفتاب در زیر عبا گرفته بود، در مقابل دشمن سر دست بلند کرد تا همة آن ها ببینن، آن گاه فرمود: «یا قوم! ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل، اما ترونه کیف یتلظی عطشا؟» ای مردم! اگر به من رحم نمی کنید به این طفل رحم کنید، مگر نمی بیند که از تشنگی آرام ندارد و می سوزد؟
اما در دل های سخت تر از سنگ مردم کوفه نه تنها اثری نداشت، بلکه حرملة مللعون تیری به چله کمان نهاد و علی اصغر را هدف قرار داد؛ «فذبحه من الاذن الی الاذن» گلوی علی اصغر را گوش تا گوش برید. علی که سوزش تیر را احساس کرد مانند مرغ سربریده روی دست پدر پر و بال می زد. حسین(ع) دو دست زیر گلوی علی گرفت و مشت ها را لبریز از خون کرد وبه طرف اسمان پاشید. امام باقر(ع) فرمود: یک قطره از آن به زمین برنگشت. سپس در پشت خیمه با نوک غلاف شمشیر قبری کند و علی اصغر را با بدن قنداقه آغشته به خون دفن کرد4والسلام علی الرضیع الصغیرکشته شد محسن و آنان که تماشا کردند!سند تیر به اصغر زدن امضا کردند [1] - ترجمه ی ملل و نحل، شهرستانی، ج 1، ص 81.
[2] - نوائب الدهور، میرجهانی، ص 194، به نقل از فا طمه الزهرا بهجه قلب المصطفی، ص 698.
[3] - فاطمه زهرا(س)، از ولادت تا شهادت، ص 306 و 307.
[4] - حسین نفس مطمئنه، ص 281. منبع: كتاب آتش در حرم
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
عمر بن خطاب، نامه ای به معاویه نوشت و گفت:
«... به فاطمه گفتم: اگر علی از خانه بیرون نیاید، هیزم فراوانی به این جا بیاورم، و آتش برافروزم و خانه و اهلش را بسوزانم، و یا این که علی را برای بیعت به سوی مسجد می کشانم! آن گاه تازیانة ققنفذ را گرفتم و فاطمه را با آن زدم، و به خالد بن ولید گفتم: تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه گفتم: خانه را به آتش می کشم!»گفت: ای دشمن خدا! و ای دشمن رسول خدا و ای دشمن امیر مومنان! و همان لحظه دو دستش را از در بیرون آورد که مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدت در را فشار دادم، و با تازیانه ام بر دست های او زدم، تا در را رها کند؛ از شدت درد تازیانه، ناله کرد و گریست. گریه و ناله اش آن چنان جانسوز بود که نزدیک بود دلم نرم شود و از آن جا منصرف شوم و برگردم، اما به یاد کینه علی و حرص او در ریختن خون بزرگان (مشرک) قریش افتادم! و... با پای خودم لگد به در زدم، ولی او همچنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود، وقتی که لگد بر در زدم صدای نالة فاطمه را شیدم که گمان کردم این ناله مدینه را زیر و رو نمود! در آن حال فاطمه گفت: «ای پدر جان! ای رسول خدا! با حبیبه و دختر تو چنین رفتار می شود، آه! ای فضه! بیا و م را دریاب که سوگند به خدا فرزندم که در رحم من بود کشته شد!» دریافتم که فاطمه بر اثر درد شدید مخاض، به دیوار (پشت در) تکیه داده است، در خانه را با شدت فشار دادم، در باز شد، وقتی که وارد خانه شدم، فاطمه با همان حال، روبروی من ایستاد؛ ولی شدت خشم من، مرا به گونه ای کرده بود که گویی پرده در برابر چشمم افتاده است، چنان سیلی روی روپوش به صورت فاطمه زدم که به زمین افتاد». [1]

[1 ] - همان، ص 149، بحارالانوار، به نقل از «فاطمه الزهرا بهجه قلب مصطفی»، ص 735.
منبع: كتاب آتش در حرم
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
«هیزم بسیاری به در خانة ما آوردند، تا خانه و اهلش را بسوزاند، من در پشت در ایستاده بودم، و ان قوم مهاجم را به خدا و رسولش سوگند می دادم که دست از ما بردارند و ما را یاری نمایند. عمر، تازیانه را از دست قنفذ غلام آزاد شدة ابوبکر گرفت، و با آن بر بازویم زد و اثر آن همچون رگه های بازوبند دربازویم باقی ماند، آنگاه لگد به در زد و در را به طرف من فشار داد، در این هنگام به صورت بر زمین افتادم در حالی که فرزند در رحم داشتم؛ آتش زبانه می کشید و صورتم را می سوزانید او با دستش مرا می زد، گوشواره ام قطع و پراکنده شد، درد مخاض مرا فرا گرفت، محسنم بی گناه، سقط و کشته شد»![1]
[1] - ترجمه ی بیت الاحزان، ص 150. منبع: كتاب آتش در حرم
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
ابن عباس در ضمن حدیثی طولانی گوید: رسول خدا(ص) فرمود:
«چون فاطمه(ع) را دیدم به یادم افتاد آنچه پس از من با او می شود. گویا می بینم خواری و ذلت به خانه اش راه یافته، حرمتش زیر پا رفته، حقش غصب شده، ارثش ممنوع شده، پهلویش شکسته و جنین او سقط شده است؛ و فریاد می زند: یا محمداه، و جوابی نشنود، و استغاثه کند وکسی به دادش نرسد. همیشه پس از من غمگین و گرفتار و گریان است....»[1][1] - امالی شیخ صدوق، مجلسی 24، حدیث 2، نوادر الاخبار فیض کاشانی، ص 162. منبع: كتاب آتش در حرم
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
هنگامی که وفات رسول خدا(ص) نزدیک شد، آن حضرت به قدری گریست که اشک چشمانش، محاسن شریفش را تر کرد.
پرسیدند: ای رسول خدا! سبب گریه چیست؟فرمود: «گریه می کنم برای فرزندانم، و آنچه نسبت به ایشان بعد از من توسط اشرار امتم انجام می گیرد. پویا دخترم فاطمه را می بینم که بعد از من بر او ستم می کنند و او ندا می کند: یا ابتاه! و هیچ کس از امتم او را کمک و یاری نمی کند.»[1] امام علی(ع) می فرماید: من و فاطمه و حسن و حسین نزد رسول خدا(ص) بودیم، آن حضرت رو به ما کرد و گریست!من گفتم: ای رسول خدا! چرا گریه می کنید؟فرمود: برای آنچه که بعد از من با شما می کنند گریه می کنم. گفتم: چه چیزی؟فرمود: گریه می کنم از ضربتی که بر فرق تو زنند، و از سیلی که بر گونه و صورت فاطمه زنند، و از نیزه ای که بر ران حسن وارد سازند، و زهری که به او بنوشانند و از قتل حسین ....»[2]


[1] - منتهی الامال، ج 1، ص 100.
[2] - مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 209، امالی صدوق، مجلسی، 28، حدیث 2. منبع: كتاب آتش در حرم
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
بعد از آتش زدن خانه، عمر در را فشار داد تا باز شد، حضرت زهرا(ع) روبروی عمردر امد و ناله زد: «یا ابتاه! یا رسول الله!» عمر شمشیر را همچنان که در غلاف بود بلند کرد و بر پهلوی حضرت زد. فاطمه(ع) فریاد زد. عمر تازیانه را بلند کرد و بر بازوی آن حضرت زد.[1]مرحوم فیض کاشانی دربارة چگونگی هجوم به خانة علی در کتاب «علم الیقین» می نویسد: «هنگامی که فاطمه(ع) فهمید که آن ها می خواهند خانه اش را به آتش بکشند، برخاست و در را گشود، جمعیت بی آن که مهلت بدهند تا فاطمه(ع) خود را بپوشاند در را فشار دادند، فاطمه(ع) برای این که در برابر نگاه نامحرمان نباشد، به پشت در رفت، عمر در را فشار داد، فاطمه(ع) بین فشار در و دیوار قرار گرفت، سپس عمر و همراهان به خانه هجوم بردند.»


1- اسرار آل محمد، ص 56. منبع: كتاب آتش در حرم
 
بالا