مي رسم، اما سلام انگار يادم مي رود *** شاعري آشفته ام هنجار يادم مي رود
با دلم اينگونه عادت کن بيا بر دل مگير *** بعد از اين هر چيز يا هر کار يادم مي رود
من پر از دردم پر از دردم پر از دردم ولي *** تا نگاهت مي کنم انگار يادم مي رود
راستي چنديست مي خواهم بگويم بي شمار *** دوستت دارم، ولي هر بار يادم مي رود
مست و سرشاري ز عطر صبح تا مي بينمت *** وحشت شب هاي تلخ و تار يادم مي رود
شب تو را در خواب مي بينم همين را يادم است *** قصه را تا مي شوم بيدار يادم مي رود
من پر از شور غزل هاي تو ام اما چرا *** تا به دستم مي دهي خودکار يادم مي رود؟
دیدم تورا به خواب دیدم تو را بلند
دیدم تو را جوان یا صاحب الزّمان دیدم که بسته ای شمشیر ذو الفقار
دیدم تو را چنان یا صاحب الزّمان آن لحظة قشنگ دنبالت آمدم
شاد و دوان دوان یا صاحب الزّمان گفتم دلم گرفت از دست روزگار
ای مرد مهربان یا صاحب الزّمان گفتی به یادتان هستم دعا کنید
گفتم به دیگران یا صاحب الزّمان