منظور از حدیث لولاک چیست ؟؟

مفردمذکرغائب

کاربر فعال
"بازنشسته"
في كتاب كشف اللآلي لصالح بن عبد الوهّاب بن العرندس أنّه روى عن الشيخ إبراهيم بن الحسن الذرّاق، عن الشيخ علي بن هلال الجزائري، عن الشيخ أحمد بن فهد الحلّي، عن الشيخ زين الدين علي بن الحسن الخازن الحائري، عن الشيخ أبي عبد اللّه محمّد بن مكّي الشهيد، بطرقه المتّصلة إلى أبي جعفر محمّد بن علي بن موسى بن بابويه القمّي، بطريقه إلى‏ جابر بن يزيد الجعفي، عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري، عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، عن اللّه تبارك و تعالى أنّه قال:
يا أحمد، لولاك لما خلقت الأفلاك، و لو لا علي لما خلقتك، و لو لا فاطمة لما خلقتكما.
ثمّ قال جابر: هذا من الأسرار التي أمرنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بكتمانه الّا عن أهله‏
يعنى: به سند مذكور از جابر بن عبد اللّه انصارى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: خداى تبارك و تعالى فرمود: اى احمد! اگر تو نبودى افلاك را نمى‏آفريدم، و اگر على نبود تو را نمى‏آفريدم، و اگر فاطمه نبود هيچ‏يك از شما را نمى‏ آفريدم.

مؤلّف كتاب كشف اللآلى يكى از علماء قرن نهم هجرى بوده، و او يكى از مؤلّفين از علماء شيعه در فقه و اصول و حديث بوده، كان عالما ناسكا زاهدا ورعا اديبا شاعرا، و در حدود هشتصد و چهل هجرى تقريبا وفات يافته، و قبر او در حلّه هيفاء مزارى است كه به آن تبرّك مى‏جويند.
و سلسله راويان حديث همه عدل امامى و از بزرگان مشيخه بشمار مى‏روند، و سند حديث در نهايت اتقان است.
آنچه كه در اينجا مقتضى بحث در اطراف آن است مفهوم متن حديث است، نسبت به جمله دوم و سوّم كه بيشتر مغزها تحمّل حمل آن را ندارد، از اين راه اين حديث در نزد ايشان تلقّى به قبول نيست، و بسا انكار مى‏كنند و موضوع مى‏دانند، و حال آنكه اين هر سه اعضاء رئيسه و فاطمه زهراء سلام اللّه عليها مجمع البحرين درياى نبوّت و درياى علم و مجمع النورين، نور نبوّت و نور امامت است، و ذوات مقدّسه محمّد و على و فاطمه هر سه قائم به يكديگرند، كه‏ اگر هر كدام از آنها نبودند ديگرى هم نبود.
براى تقريب به ذهن تنظير مى‏كنيم تمام عوالم امكانيّه را به شخص تامّ الخلقه مركّب از اعضاء و جوارح داخليّه و خارجيّه، كه بعضى از اجزاء و اعضاء آن خادمه و بعضى مخدومه، و در اجزاء مخدومه هم بعضى از آنها رئيسه‏اند كه قوام و بقاء سائر اعضاء بواسطه آنهاست، كه اگر آنها نباشند باقى آنها هيچكدام نخواهند بود، و قوام اعضاء رئيسه هم هر كدام از آنها به يكديگر است، مثلا اعضاء رئيسه در بدن هر شخصى عبارت است از دماغ كه بمنزله پيغمبر است در بدن، و قلب كه بمنزله امام است در آن، و جگر كه مجمع البحرين آن دو است، پس اگر گفته شود اگر دماغ نبود قلب هم نبود، و اگر جگر كه منشأ رسانيدن خون به قلب و از آن به دماغ و سائر اعضاء است نبود نه دماغ بود و نه قلب، جاى ترديد و اشكالى باقى نمى‏ماند. خلاصه كلام: آنچه كه در پيرامون اين حديث شرح داده شد جواب كسانى است كه مى‏گويند از ظاهر متن حديث لازم مى‏آيد كه فاطمه سلام اللّه عليها افضل از پدر بزرگوار و شوهر عالى‏مقدارش باشد.
اين گمان غلطى است كه ذهن سليم متتبّع از آن ابا دارد. حديث مشهور مستفيض بلكه متواتر نبوى صلّى اللّه عليه و آله كه فرموده: «فاطمة بضعة منّي» و حديث «فاطمة روحي التي بين جنبي» كه هر دو حديث را فريقين روايت كرده‏اند پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فاطمه عليها السّلام را به عضويّت خود معرفى فرموده، و آن بى‏بى معظّمه را روح خود خوانده بر سبيل حقيقت است نه مجاز.
و قول قاضى عضدى صاحب مواقف كه گفته است اين كلام پيغمبر از باب‏ مبالغه و كثرت محبّت بوده نسبت به آن حضرت و بر وجه مجاز بوده نه اغراض ديگرى، قابل قبول نيست؛ زيرا كه مقام شامخ رسالت بالاتر از آن است كه مجازگوئى كند.
لفظ بضعة (بفتح باء) به معناى جزء است، و اصل در جزء عدم جواز تفكيك است از كل در صفات آن، به اين بيان مثلا: هرگاه كسى داراى صفتى باشد آن صفت نسبت به ذات موصوف شامل تمام اعضاى اوست بر وجه حقيقت، و شكّى نيست كه نسبت حمل آن به اعضاء موصوف برابر و يكسان است، و تفكيك ميان اعضاء به سلب وصف از بعض ديگر يا به تفاوت آن با اعضاء ديگر از حيث شدّت و ضعف يا كم و زياد غلط و واضح البطلان است.
مثلا اگر شخصى به صفت سخاوت متّصف باشد، مى‏گويند آن شخص داراى ملكه سخاوت است، و نمى‏گويند كه چشم او يا گوش او يا دست او اين ملكه سخاوت را ندارد، يا هر كدام از آنها كه باشد سخاوتش كمتر است يا زيادتر از ساير اعضاى او، و بقدرى اين مطلب ظاهر و روشن است كه محتاج به دليل و استدلال نيست.
اين بيان عينا در موضوع حضرت ختمى مرتبت صلّى اللّه عليه و آله نيز در مقام فضيلت و متّصف بودن به آن جارى است در فضائلى كه دارد سواى فضيلت نبوّت و رسالت كه آن به دليل خاص خارج است.
پس گفته نمى‏شود كه فلان عضو يا روح مباركش فاقد وصف فضيلتى يا اوصاف فضائل اوست، يا بهره آن عضو يا روح از اعضاء ديگر آن حضرت كمتر است يا ضعيف‏تر.
بنابراين مى‏ گوئيم حديث مستفيض بلكه متواتر بضعه و حديث روح بر وجه حقيقت است نه مجاز، و افضليّت آن بى‏بى معظّمه از جميع انبياء و رسل مسلّم‏ است به استثناء پدر بزرگوار و شوهر عالى‏ مقدارش، صلوات اللّه عليهم و على آلهم الطيّبين.
منبع :کتاب جنه العاصمه صفحه 283

 
بالا