پر می کشد...(شعر)

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
فکری برای خانه ی درد ومَلال کن

زانو بغل نگیر و بتولت حلال کن

از این به بعدتازه غمت میشودشروع

غسل شبانه ی بدنم راخیال کن

درخانه ام گرفتم اگر روی صورتم

راز عجیبش ازحسن من سوال کن

شبها برای تشنه لب کربلا ببر

آبیُّ و فکر تشنگیِّ نونهال کن

پَرمی کشم اگرچه پرم راشکسته اند

حیدربرو برای عزا فکر شال کن

شال عزای فاطمه بنداز و ناله ای

بهر ظهور روز قصاص و قتال کن

......

ایمانی
 

بابک

مدیر تالار قرآن
"بازنشسته"
اگر که شعله ی آهی به آسمان می داد

چراغ محفل ماتم به عرشیان می داد

فرشتگان خدا می زدند ناله، چواو

عنان گریه به چشمان خونفشان می داد

نسیم درد زهفت آسمان گذر می کرد

شکسته شانه ی خود را چو او تکان می داد

خسوف ماه برای همیشه باقی بود

کبودی رُخ خود را اگر نشان می داد

برای مرگ چرا دست بردعا برداشت

کسی که هرنفسش نکهت جنان می داد

به دست سرخ شهادت چو دید تابوتش

گلی به گرمی لبخند ارمغان می داد

اگر که حرف نمی زد درآن دم آخر

گمان کنم که علی(ع) زین سکوت جان می داد

ادامه داشت «وفائی» هنوز غمنامه

اگر که اشک مرا فرصت بیان می داد

 
بالا