سيره ي رفتاري شهدا با همسرانشان

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
4_8.preview.jpg


شهید کلاهدوز


همسر شهید یوسف کلاهدوز می‏گوید: «اوایل زندگی درست بلد نبودم غذا درست کنم.
یادم هست بار اول که خواستم تاس کباب درست کنم، سیب‏زمینی‏ها را خیلی زود با گوشت ریختم.
یوسف که آمد، رفتم غذا را بیاورم، دیدم همه سیب‏زمینی‏ها له شدند.
خیلی ناراحت شدم و رفتم یک گوشه‏ای شروع کردم به گریه کردن.
یوسف آمد و پرسید: چه شده؟ من هم قضیه را برایش تعریف کردم.
او حسابی خندید، بعد هم رفت غذا را کشید و آورد با هم خوردیم.
آن قدر پای سفره مرا دلداری داد و از غذا تعریف و تمجید کرد که یادم رفت غذا خراب شده بود.
وسف هیچ گاه به غذا ایراد و اشکال نمی‏گرفت.
حتی گاهی پیش می‏آمد که بر اثر مشغله زیاد، دو روز غذا درست نمی‏کردم، ولی او خم به ابرو نمی‏آورد.
بارها از او پرسیدم: چه دوست داری برایت درست کنم؟ می‏خندید و می‏گفت: «غذا، فقط غذا»
می‏گفت دوست دارم راحت باشی».[۱]
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
91caca74114d.jpg


شهید مهدی زین الدین


همسر شهید زین الدین درباره اهتمام این شهید به یاری دادن همسر در امور منزل می‏گوید: ظرف‏های شام معمولاً دو تا بشقاب و یک لیوان بود و یک قابلمه.
وقتی می‏رفتم آنها را بشویم، می‏دیدم همانجا در آشپزخانه ایستاده، به من می‏گفت: «انتخاب کن، یا بشور یا آب بکش».
به او می‏گفتم: مگر چقدر ظرف است؟ در جواب می‏گفت: هر چه هست، با هم می‏شوییم.
یک روز خانواده مهدی همه منزل ما مهمان بودند.
با پدر، مادر، خواهر و برادر مهدی همه با هم سر سفره نشسته بودیم.
من بلند شدم و رفتم از آشپزخانه چیزی بیاورم.
وقتی آمدم، دیدم همه تقریباً نصف غذایشان را خورده‏اند، ولی مهدی دست به غذایش نزده تا من برگردم.[۲]
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
images


شهید حجت الاسلام نواب صفوى


همسر شهید نواب صفوى درباره هنرمندی در جدا ساختن روحیات خارج از محیط خانه از رفتار خانوادگی‏اش می‏گوید: شهید نواب صفوى از نظر اخلاق اصلاً خشن نبود.
گاهی در اوج هیجان که با دوستانش در مورد مسائل مملکتی و جنایت‏های شاه گرم صحبت بود، ایشان را صدا می‏زدم و از او درخواستی می‏کردم.
می‏دیدم آن آدم پرشور و جدی و هیجانى، به یک‏باره با من و در جواب من آرام و ملایم می‏شد.
ایشان آن قدر به من محبت داشت که این محبت را گاهی با جملاتی مثل «کوچکت هستم» یا «نوکرت هستم» به من ابراز می‏کرد.[۳]
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
images


شهید صیاد شیرازى


دختر شهید صیاد شیرازى می‏گوید: رفتار پدرم با مادرم بسیار محبت آمیز و همراه با احترام بود.
مادرم تعریف می‏کرد که در سال اول ازدواجشان یک روز در حال اتوزدن لباس پدر بودند که ناگهان پدر سررسید و از مادرم گله کرد و به او گفت: شما خانم‏ خانه هستید و وظیفه‏ای در قبال انجام دادن

کارهای شخصی من ندارید.

شما همین قدر که به بچه‏ها برسید کافی است.
من تا آنجا که به یاد دارم، پدرم خودش لباس‏هایش را می‏شست و پهن و جمع می‏کرد.و اتو می‏زد،
و به طور کلی انجام دادن کارهای شخصی‏اش با خودش بود.
بارها شده بود که به محض اینکه به خانه می‏رسیدند،
تا پاسی از شب در امور منزل به مادرم کمک می‏کردند و به طور قطع می‏توانم بگویم برنامه هر هفته پدرم در روزهای جمعه، نظافت آشپزخانه بود؛ به طوری که اجازه نمی‏داد مادرم و حتی ما در این

کار او را کمک کنیم.
ه جرئت می‏توانم بگویم که در طول سال، مثلاً صد بار آشپزخانه منزل شسته می‏شد، نود و پنج بارش را پدرم می‏شست.[۴]
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
9k=


شهید چمران

غاده، همسر لبنانی شهید مصطفی چمران می‏گوید: «مادرم با این شهید بزرگوار شرط کرده بود که این دختر که از خواب بلند می‏شود، باید کسی لیوان شیر و قهوه جلویش بگذارد و خلاصه زندگی

با چنین دختری برایتان سخت است.

اما خدا می‏داند تا وقتی شهید شد، با اینکه خودش قهوه نمی‏خورد، ولی همیشه برای من قهوه درست می‏کرد.

به او می‏گفتم: برای چه این کار را می‏کنى، راضی به زحمت تو نیستم؟! می‏گفت: من به مادرت قول دادم که این کارها را برای شما انجام دهم».[۵]
 
بالا