نوروزي ديگر، بدون تو...

RainiMan

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
[h=2]نوروزي ديگر، بدون تو...[/h]



40po.bmp
نوروزي ديگر، بدون تو...
و امسال هم تمام شد ...
يک سال ديگر هم رفت، يک بهار ديگر هم به عمرمان اضافه شد و ... تو را نديديم.
همه دارند خود را براي عيد آماده ميکنند، همه دارند سينهاي هفت سينشان را ميچينند، همه دارند براي سفرهايشان برنامه ريزي ميکنند، همه دارند براي تحويل سال لحظه شماري ميکنند و... آيا کسي براي ديدن گل روي تو لحظه شماري ميکند؟
آري عزيز دلها؛ اي يوسف فاطمه! بگذار از نوروزي بنويسم که هيچ فرقي با بقيه روزها نميکند. بگذار از دلخوشي ساختگي بگويم که بدون تو معنايي ندارد. بگذار از غفلت سرد و بيانتهايي بگويم که غبارش تمام زندگيمان، خاطراتمان، خانوادهمان، و حتي نوروزمان را پوشانده و با هيچ جرمگير و پاک کنندهاي هم از بين نميرود و تو را از يادمان برده است.
بگذار از نوروزي بنويسم که بدون عطر ظهورت نامبارک است... بگذار بگويم که هر چند هميشه نوروز را جشن ميگيريم، اما وقتي تصوير نيامدنت و مظلوميتت بر صفحة دلمان نقش ميبندد جشن نوروزمان را از رونق مياندازد.
اما سرانجام خواهي آمد و کوچههاي دلمان را سرسبز خواهي کرد و مرهمي بر دل داغدار خواهي گذاشت. خواهي آمد تا از فراز تمام منارههاي عالم، گلبانگ «لا اله الا الله» طنين انداز شود ...
آن روز است که بزرگترين جشن نوروز را در کنار تو برگزار کنيم و همه با هم با شکوهترين هفت سين تاريخ را به افتخار ظهور سبزت و در کنار حضور سبزت بچينيم و آن مبارکترين نوروز را به هم تبريک بگوييم؛ انشاءالله.

پدیدآونده: علي مرادخاني
 
بالا