لاف عشق ....

بنفشه صبح

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
با خود میاندیشیدم که چرا برخی عشقها کوتاه و برخی عاشقان فراموشکارند. چگونه گاهی زمان میتواند چون طوفانی عمل کند و هر چه عشق هست را چون غباری جارو کند و خانههای عشق را ویران سازد؟ چگونه گاهی هزار دلیل برای عاشق ماندن دارند و مدتی بعد چندین هزار دلیل برای عاشق نماندن؟




جواب ساده است:

آن کس که خانه لرزان عشق را بر گسلهای لغزان بنا کند، دیر یا زود بنیانهایش به لرزه درخواهد آمد و نه با زلزله ای مهیب که حتی با لرزشی خفیف همه تار و پود عشقش نقش بر زمین میشود و اگر از زیر این آوار سهمگین چیزی هم بیرون آید، دیگر بر ویرانههای عشق سابق نمیتواند مسکن گزیند و باید که بر زمینی بکر آشیانه کند. ولی طنز ظریف روزگار این است که در عشق هیچ خانهای مستحکم تر خانه اول نیست و اگر آن فروریزد دیگر نتوان لاف عشق زد....
 
بالا